خون خدا ... از عاشورای حضورت، تا اربعین عروجت

و خون خدا، سرچشمه همه دریاهاست. به تو می‏گویند: «حسین» ؛ زیرا به یقین، ذهن تاریخ، نمی‏تواند خون خدا را تفسیر کند، جز با نام تو. و «حسین» را نمی‏توان تفسیر کرد، مگر با عشق. تا دنیا دنیاست، عشق هم می‏ماند؛ اگر در حسین (علیه‏السلام) محو شود.

به تو می‏گویند: «حسین» ؛ زیرا پژواک نامت در تلفظ کربلا طنین‏انداز است و کربلا، حماسه مکرر آفرینش انسان است. در این گردش متناوب، خون زاده می‏شود و تا ملکوت اوج می‏یابد و به شهادت می‏رسد و دوباره زاده می‏شود و دوباره و دوباره... .

و تو، نقطه مرکز این حرکت دوّار هستی که شعاعش تا بی‏نهایت، استواری دارد.

از عاشورای حضورت، تا اربعین عروجت، تاریخ را هزاران پیچ و خم رخ داده است و هر لحظه انگار فصل تازه‏ای از حماسه بودن توست.

زمانه، حرف‏ها دارد؛ ولی ناباورانه سکوت خویش را به سوگ نشسته است. تاب گفتن هم ندارد؛ چرا که ظرف ادراک‏ها حقیر است.

میدان جاذبه شگفتت، هر دو قطب زمینی را می‏رباید و همه جاذبه‏های دیگر را از دل می‏راند و به یک سو می‏افکند، تا تنها تو باشی و بس. با کلمات نمی‏شود بازی کرد، وقتی که پای عظمت تو در میان باشد.

دستم به قلم می‏رود و قلمم، تاب نقش زدن را بر کاغذ بی جان ندارد. نامت آتش می‏زند به جان آب، چه رسد به کاغذ، حتی اگر کاغذ، صفحه‏ای باشد به وسعت تمام آسمان‏ها.

در دایره کلمات، واژه‏ای نمی‏شناسم که تقدس تو را بنمایاند و عظمت مبهم تو را به زبان آدم‏های این دنیا تعبیر کند؛ جز واژه خدایی ...

اربعین حسینی تکرار یاد و خاطره حماسه سازان کربلاست

اینک قریب چهل روز از غروب غم فزای شهادت شقایق ها می گذرد؛ و اینک از صدای نحس شلاق خزان بر پیکر آلاله ها، اربعینی می گذرد و  اسارت، سیلی، غربت، فریاد و بیدارگری سهم حاملان پیغام قاصدک های عترت و عظمت شد.

از آن روز تا امروز چهل روز در سوگ ابرمردی نشستیم که حیات اسلام مدیون رگ های پاره پاره اوست. قصه سر و نیزه، قصه لب های خونین و قرآن، قصه سیلی و صورت گلگون کودک غمگین و تمام حقیقت هایی که هر سال از پرده چشمان ما می گذرد را شنیده ایم.
کربلا؛ این خارستان خشک و بی آب، دریای انسانیت و کمال است، اقیانوس بی کرانه ای است که در آن گوهر همه عظمت ها و خوبی ها به رنگ مظلومیت، یافتنی است؛ اما غواص قهار می طلبد. و هر کدام به فراخور حالمان از کربلا، محرم، عاشورا و اربعین، برداشتی داریم و بر اساس آن قضاوتی ....
در زیارت اربعین پیرامون فلسفه آن آمده است: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیره الظلاله: حسین علیه السلام خون قلبش را به آستان الهی هدیه داد تا بندگان را از ظلمت جهل و نادانی و حیرت گمراهی رهایی بخشد.
و شیعه همیشه و در تمامى روزهاى سوگوارى حضرت سیدالشهداء علیه ‏السلام و از آن جمله روز اربعین آن حضرت، در زیارت و اقامه ماتم و عزادارى کوتاهى نکرده و از اینجاست که امام حسن عسکرى ‏علیه‏ السلام زیارت اربعین را از علایم ایمان شمرده است. آرى، تنها زیارت اربعین سیدالشهداء علیه‏ السلام است که مؤمن خالص را از دیگران تمیز مى‏دهد، و دوستان اهل بیت‏ علیهم‏ السلام را از غیر آنان جدا مى ‏کند. و مؤمن واقعى کسى است که نگذارد آثار نهضت‏ حسین ‏علیه‏ السلام فراموش شود و در قدردانى و شرکت در هدف آن حضرت کوتاهى نورزد.
پیروان و دوستان امام حسین ‏علیه‏ السلام امیدوارند تا از این طریق مشمول این حدیث نبوى شوند که جابر بن عبدالله انصارى - از صحابه رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم و نخستین زائر قبر حضرت ابى‏ عبدالله در اولین اربعین سیدالشهداء  روایت کرده است; «کسى که قومى را دوست دارد با آنها محشور مى ‏شود و کسى که عمل قومى را دوست دارد با ایشان شریک مى ‏باشد».
دل هایمان بی تاب سالار شهیدان، و چشمانمان بر مظلومانه ترین شهادت تاریخ همواره درخشان و بارانی باد.

قطعات ادبی اربعین حسینی

بت كوفه و شام را شكستيم

محمدعلى كعبى

تب عجيبى در ميان سپاهيان يزيد افتاده بود و با تمام وجود هذيان مى‏گفتند.

سردار، با تمام دلش ندا برآورد و همه شنيدند كه: اى قدوسيان اندوهگين! راحله سبك برداريد و قلب‏هاتان را در كربلا باقى بگذاريد.

عزا را چون كبوترى مشكى ميان قتلگاه حسين عليه‏السلام ، بر شن‏هاى ساحل فرات، بر تمام شمشير شكسته‏ها و تير و نيزه‏هاى فرود آمده رها كنيد، بر فراز پيكرهاى آسمانى شده به وديعه بگذاريد و پشت سر من بياييد. تا دروازه‏هاى پيروزى راهى نمانده است.

فرصت عزا نيست؛ گرچه تيغ نادان بزرگ‏ترين اشتباه تاريخى خود را مرتكب شده است.

پشت سر من بياييد؛ شمشير بايد بياموزد كه دوران جنگ‏هاى جاهلى به سر آمده است و سرزمين‏ها از اين پس، به پشتوانه انديشه‏هاى نورانى فتح خواهند شد.

بياييد، اى نسل بت‏شكن آزادانديش!

طاغوت، طعم ضربه‏هاى عصاى محمد را فراموش كرده است.

هبل اين بار از كاخ‏هاى كوفه و شام سر درآورده است.

بيا، اى قافله زخمى، تا بارى از غل و زنجير برداريم و براى به اسارت كشيدن جنگ افزارهاى نادان، ره‏سپار شويم!

نوبت عزاست، جابر!

سپاهيان، مانند كودكان عروسى، غنيمت جمع مى‏كردند.

هلهله‏اى تلخ‏تر از هلهله تازيانه نبود كه كاروان در ميان آن محو شد.

آن روز قافله، تمام بار عزايش را در كربلا به وديعه نهاد و به سوى مأموريت بزرگ خود رفت.

چهل روز مى‏گذرد و غبارى از دور بلند است جابر! قهرمانان بازگشته‏اند؛ بقچه‏هاى امانت را بگشاى. مويه‏هاى سر به مهر را باز كن. ديگر نوبت عزاست. با اندوهى ابدى.

چهل روز مى‏گذرد

معصومه داوودآبادى

از پرهاى سوخته و خيمه‏هاى خاكستر، چهل روز مى‏گذرد؛ از شانه‏هاى بى‏تكيه‏گاه و چشم‏هاى به خون نشسته، از لحظاتى كه سيلى مى‏وزيد و صحرا در عطشى طولانى، ثانيه‏هايش را به مرگ مى‏بخشيد.

حالا چهل روز است كه مرثيه‏هامان را در كوچه‏هاى داغ، مكرر مى‏كنيم.

چهل شب است كه بر نيزه شدن آفتاب را سر بر شانه‏هاى آسمان مى‏گرييم. «اى چرخ! غافلى كه چه بيداد كرده‏اى».

از شام تا كربلا

از كربلا تا شام، حكايت سرهاى جسور شماست كه شمشيرها را به خاك افكند.

من از روايت خونابه و خنجر مى‏آيم؛ از شعله‏هاى به دامن نشسته و فريادهاى بى‏ياورى.

امروز، اربعين خورشيد است. نگاه كن چگونه پرندگان، بر شاخه‏هاى درختان روضه مى‏خوانند؛ چگونه ابرها، فشرده فراقى عظيم، پهنه زمين را مى‏بارند!

رفته‏ايد و پس از شما، جاده‏ها، اسير زمستانى هميشگى‏اند. پرواز ناگهان شما آتشى است كه هرگز فرو نمى‏نشيند.

زخم عاشورا هميشه تازه است

پاييز را ديده‏اى، چگونه نوباوگان تابستان را به زمين مى‏ريزد و سر و روى جهان را به زردى مى‏نشاند؟! اكنون ديرى است كه پروانه‏هاى هاشمى‏مان را شعله‏هايى يزيدى، بر تپه‏هاى خاكستر فرو ريخته‏اند.

ديرى است كه گيسوان كودكى رقيه را بادهاى يغماگر، با خويش برده‏اند.

زمين، پاييزش را از ياد مى‏برد، اما زخم عميق عاشورا را هرگز.

سال‏ها مى‏گذرد و ما همچنان سوگ كبوترانى آزاده را بر سينه مى‏كوبيم.

اربعين لاله‏ها

نزهت بادى

بشير!

وقتى به مدينة‏النبى رسيديم، مبادا كسى جلوى قافله اسراى كربلا، گوسفندى را سر ببرد! اين كاروان، از سفر چهل روزه با سرهاى بريده بر بالاى نى مى‏آيد.

نگذار هيچ لاله‏اى را در رثاى شهدايمان پرپر كنند! سراسر خاك كربلا، پر بود از گلبرگ‏هاى خونين و پاره‏اى كه از هر سو مرا صدا مى‏زدند: «أخَىَّ اخَّى».

اجازه نده كسى بر سر و رويش خاك بريزد؛ هنوز باد، گرد و خاك كوچه‏هاى كوفه و شام را از سر و روى زنان و كودكان عزادار نربوده است.

اين صورت‏هاى كبود و دست‏هاى سوخته، نيازى به گلاب‏افشانى ندارند؛ هنوز اربعين گل‏هايى كه با تشنه‏كامى بر خاك و خون افتادند، نگذشته است.

بگو پاى برهنه به استقبالمان نيايند؛ اين كاروان پر است از كودكانى كه پاى پرآبله دارند.

سفارش كن شهر را شلوغ نكنند و دور و برمان را نگيرند، ما از ازدحام نگاه‏هاى نامحرم و بيگانه بازگشته‏ايم.

بگذار آسوده‏ات كنم بشير!

دل زينب عليهاالسلام براى خلوت مزار جدش پر مى‏كشد تا به دور از چشم خونبار رباب و سكينه و سجاد عليه‏السلام و اين كاروان داغدار، پيراهن كهنه و خونين حسين عليه‏السلام را بر سر و روى خويش بنهد و گريه‏هاى فرو خورده چهل روزه‏اش را يك‏سره رها سازد.

برخيزيد اى شهيدان!

روح‏الله حبيبيان

چه سكوت وهم‏انگيزى! چهل روز است كه جز صداى ناله شبانه حيوانات صحرا و مويه جنيّان و فرشتگان، نواى ديگرى به گوش اين سرزمين نرسيده است.

هنوز بوى سوختگى به مشام مى‏رسد و خاك، سرخى خويش را از دست نداده.

آرى! چهل روز است كه از آن روزهاى پرالتهاب مى‏گذرد و اين صحرا، در سكوتى بهت‏انگيز غرق است و چشم افلاك خيره بر اوست! ... ناگهان، صدايى سكوت صحرا را مى‏شكند.

صدا، آميخته‏اى است از زنگ شتران خسته و ناله كودكان يتيم و مويه زنان داغديده و صدايى كه در صحرا مى‏پيچد: «برخيزيد اى شهيدان كربلا! برخيزيد كه كاروان آزادگان بازگشته‏اند».

اولين كاروان

اربعين است؛ روز تازه شدن داغى كه هيچ‏گاه كهنه نمى‏شود، روز ورود دوباره زينب كبرى عليهاالسلام به كربلا، اما اين بار نه به عشق همراهى برادر، كه به شوق زيارت تربت او. كاروان خسته زنان و كودكان، چهل منزل راه را بى‏وقفه پيمودند تا يك‏بار ديگر، قتلگاه جگرگوشگان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را ببينند و اين بار، بى‏دخالت زنجير و تازيانه، آزادانه خود را بر آن خاك افلاكى بيفكنند و سير بگريند؛ آنقدر بگريند تا عقده چهل روزه‏شان باز شود. اين، نخستين كاروان زيارتى حسين عليه‏السلام و اصحاب عاشورايى حسين عليه‏السلام است.

اربعين با بوى خون در مشام

محمدكاظم بدرالدين

از بدرود اشكبار كاروان، چهل غروب گذشته است و قصه‏هاى سوخته، به چشم‏هاى فرات مى‏ريزد.

چهل روز پيش، حوالى اندوه، نيزارها ضجه زدند و مثنوى‏ها با گل‏هاى شيون، سرتاسر نينوا را پوشاندند.

هرگز نمى‏توان به اربعين نگاه كرد و آن همه نغمه‏هاى خاكسترى را به ياد نياورد.

امروز به جاى همه يتيمان قافله، اربعين سخن مى‏گويد.

اربعين، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسيده است تا بگويد همه اتفاقات سرخ، در راستاى شكيبايى زينب عليهاالسلام بود.

اربعين، شعرهايى با كلماتى خون‏رنگ در سوگ لاله‏ها آورده است تا بگويد دل‏بستگى‏هاى زينب عليهاالسلام در آن دشت بلاخيز، يكى پس از ديگرى پرپر شد.

اربعين، با پيراهنى از گريه در فرات اشك، غسل كرده است و اينك، در كنار نام حسين عليه‏السلام و جابر بن عبدالله نشسته است و به ياد خون‏هاى عاشورا، مقتل مى‏خواند.

خطبه‏اى بخوان!

رزيتا نعمتى

چه سخت است چهل روز منزل به منزل، عاشقى را به دوش كشيدن و از ساحل، دريا را نظاره كردن! يا زينب! آه سينه‏سوز تو، هنوز از پشت حصار قرن‏ها، شعله بر جان مى‏زند.

از آن روز به بعد، زمين، چهل بار چرخيد و در سوگ حسين عليه‏السلام ، هر روز آفتاب، لباس سياه شب بر تن كرد تا در موج خونين خاطراتت، هم‏درد دل طوفانى‏ات شود.

اينك، تمام شوره‏زاران، پابرهنه و تشنه لب به دنبال توانَد تا آيه‏هاى عاشورايى را از چشمه زبان نينوايى‏ات بنوشند.

زينب، اى وارث نجابت خاك! چهل روز است كه آسمان، غربتت را مى‏نگرد. باز هم خطبه‏اى بخوان تا به ابرها، اذن نزول داده باشى، اى رسول كربلا!

خدا با صابران است

گوش كه مى‏كنيم، از سوى مزار تو هر لحظه صداى هق‏هق فرشتگان مى‏آيد.

آمده‏اند تا رسم گريستن بر حسين عليه‏السلام را زنده بدارند كه به راستى رسول عشق فرمود: «بنده‏اى نيست كه محشور شود جز آن‏كه چشمانش گريان است؛ مگر گريه‏كننده بر حسين عليه‏السلام كه با چشم روشن و بشارت و روى شاد محشور شود».

واى بر يزيديان كه پيراهن سرخ چشم عاشقان حسين عليه‏السلام را حرمت نگه نداشتند و كوچه‏هاى تاريخ ظلمت را تا ابد، غرق نفرين فرشتگان كردند؛ هر چند صابران، به رسم جاودانه عاشقى، همواره فرياد مى‏زدند كه «ما رأيت الاّ جميلاً».

هميشه پيروز

حسين جان! در قانون تو، فتح و ظفر به گونه‏اى ديگر معنا مى‏شود.

آنجا كه فرهنگ‏هاى لغات ستم، واژه‏اى جز شمشير را نمى‏دانند، نام تو فتح‏المبين نصر و پيروزى است.

سينه مى‏زنيم و گرد از غبار دل مى‏ريزد. اشك مى‏ريزيم و رودخانه مى‏شويم، تا قطره قطره به درياى تو بريزيم.

اى ناى بريده! سلام بر تو و بر راه سرخت!

بر دل‏ها نشستى

ما، ميراث‏دار همان كاروانى هستيم كه بال‏هاى يا كريم‏هايشان را در نينوا شكسته‏اند.

حسين، اى تسليم محض! صراط مستقيم، از رد خون تو آغاز شد و پس از بيابان‏هاى سرگردانى زينب، ميان هلهله شاميان و سنگسار حقيقت، به قلب ما رسيد؛ زيرا تو از دل برخاسته بودى؛ از دل حقيقت، و لاجرم بر دل نشستى.

اى كسى كه ذرات عالم، زيارت‏نامه‏خوان تواَند، يا ابا عبدالله!

زيرنويس

اربعين، فرصتى براى شناختن زينب عليهاالسلام و تعمق در قيام حسين عليه‏السلام است.

من، همان صبر ديروزم!

سودابه مهيجى

رفتم و بازگشتم، اين چهل شبانه‏روز بى‏سر و سامان را؛ اين لحظه‏هاى دلتنگ يتيم، اين مسير عطشناك آبله پايى كه پاره پاره‏هاى تو را پشت‏سر داشت و لب‏هاى از نيزه روييده‏ات را پيش رو.

مرا به ياد بياور؛ مرا كه پيرتر از تمام عمر خويش، اينك شناختنى نيستم. من همان هروله آتش به دامانم كه چهل روز پيش، در اين صحرا، هنوز جوان بود و تمام قافله به جا مانده از تو را به دوش گرفت و ره‏سپار شد.

منم؛ همان صبر از كف رفته‏اى كه تمام ميراث حيدرى‏اش را از حلقوم فاطمى فرياد سر داد و كاخ ظلم را زير و زبر كرد، اما در خلوت تنهايى‏اش، سر بر كجاوه كوبيد و لرزش شانه‏هايش را تنها خدا دانست.

بعد از تو، سوختم و خطبه خواندم

بعد از آن غروب كه با فاصله‏هاى از من تا تو پر شد و انحناى ناگهان قامتم را رقم زد؛ پس از آن قرآن پاره پاره‏اى كه زير لگدكوب اسب‏هاى ستم از هم گسيخت، من ماندم و جاده‏هاى پيش رو... .

من ماندم و كاروان بى تو، با قبيله به تاراج رفته؛ من به سفر ناگزير بودم.

آه! خون هميشه جارى در رگ‏هاى روزگار! رداى ولايتت را بر شانه گرفتم و لواى ستم‏سوزى قيامت را بر بلنداى تاريخ برافراشتم.

آنچه از تو در من بود، آنچه ديده بودم و جز من كسى نديد، در گوش‏هاى كر روزگار فرياد كردم و راويانه، تمام خطبه‏هاى از تو گفتن را سرودم و حنجره‏اى مدام شدم؛ حنجره‏اى كبود كه عطش‏هاى هفتاد و دو پروانه را ميراث‏دار بود و زخم زبان چهل روز اسارت را براى همه پرستوهاى قافله سپر مى‏شد و در خويش مچاله مى‏كرد.

اينك به تو بازگشته‏ام؛ خسته از تمام هستى. ديگر حوصله‏اى به ادامه روزگار ندارم. آه از اين كوله‏بار فرسوده در راه! آه از پر ريختنِ پروانه‏ها در جاده‏هاى سرد و بى‏شمع!

تاوان اين خون تا قيامت ماند بر ما

فاطره ذبيح‏زاده

چهل شب است كه آسمان براى صورت خونين آينه مى‏گريد؛ درست مانند ديده مرطوب فرشتگانى كه از نداى نصرت‏خواهى امامشان جا ماندند و حسرت حمايت از ولىّ خدا، بر سپيدى بال‏هايشان، گرد اندوه و بى‏قرارى پاشيده است.

شايد كربلا ديگر هيچ زمان قرص كامل ماه را نبيند؛ از وقتى سر بريده خورشيد بالاى نيزه رفت، شرم دارد لبانش را بر جاى بوسه زينب بگذارد.

امشب، اربعين واقعه است و زمين، حزين‏تر از هميشه، از طنين نوحه آدم عليه‏السلام در خود مچاله شده است.

اين شب‏ها مدام نغمه آدم در گوش «صفا» پرپر مى‏زند. گويى چهل روز است سر بر سجده توبه دارد و آهنگ غم‏زده مويه‏هايش، چهار ستون كائنات را به لرزه وامى‏دارد. او توبه مى‏كند، ولى فرزندان مطرود قابيل، سر بريده يحيى عليه‏السلام را در ميان تشت زرين نهاده است.

او ضجه مى‏زند، ولى نسل شيطان‏زده‏اى ننگ كشتن سرور جوانان بهشت را بر دامن شرافت آدمى نشانده‏اند.

به اين مى‏انديشم كه اگر حضرت آدم عليه‏السلام تنها به سبب يك لحظه وسوسه انگشتانش براى چيدن ميوه ممنوعه، از بهشت خدا بيرون شد و تا چهل روز به درگاهش استغاثه برد، پس تاوان كشتن ولىّ خدا و پسر رسولش را چگونه مى‏توان پرداخت؟!

كاروان بى‏حسين عليه‏السلام

اربعين، موعد بازگشت قافله خوبان عالم، به آغوش مهربان مدينه است؛ همان قافله كوچكى كه هفتاد و دو ستاره‏اش را ميان دستان خالى كربلا كاشت تا نور آزادگى و شرافت، در تاريك‏خانه تزوير يزيديان گم نشود.

حالا كه كاروان اربعين، نه حسين فاطمه را در خود دارد و نه عباس على را، رسالت روشنگرى بر زانوان خسته زينب عليهاالسلام قد مى‏كشد و جان سرخ شهيدان عاشورايى، بر لبان سبز زين‏العابدين عليه‏السلام شكوفه مى‏زند.

از امام صادق عليه‏السلام نقل است كه فرمود: «امام حسين عليه‏السلام گفت: من كشته اشكم، اندوهگين و دلتنگ كشته شدم، بر خدا شايسته است كه هر دلتنگى كه به زيارتم مى‏آيد، دلتنگى‏اش را برطرف كند و او را شاد به خانواده‏اش برگرداند».

السلام عليك يا شمس العطشان

سيده زهرا برقعى

آسمان چه خون‏رنگ است! زمين چه بى‏تابانه چونان گهواره كودكى گريان، زير پايمان تكان مى‏خورد و مى‏لرزد! اينك، هنگامه‏اى شگرف است. نديده بوديم مرغان هوايى را كه اين‏گونه دردمندانه در اين آسمان سرخ، پر و بال بزنند و ناله‏شان به گوش همه تاريخ برسد.

فريادى بلند از فراسوى زمان به گوش مى‏رسد. كسى انگار بر مرگ فرزند آدم مى‏گريد...!

بمان تا ابد!

نينوا! هم‏دردى كن با كودكانى ناآرام؛ با زنانى كه به خود مى‏پيچند از درد فراق؛ با زينب عليهاالسلام ، كه در اين چهل روز، مرگ را هزار باره، با چشم خود ديد و صبورى پيشه كرد.

نينوا! امانت‏دارى كن. خون مقدسى از شاهرگ هستى، بر خاك تو ريخته است.

بدن مقدسى از عرشى‏ترين پاكان، بر خاك تو، زير سم سنگى اسبان، لگدمال شده است. امانت‏دارى كن و مگذار طوفان فراموشى و مرگ، خاطراتت را بربايد!

نينوا! فريادت را آزاد كن؛ بگذار همه آدميان بدانند اين، كاروان حسين عليه‏السلام است كه پس از چهل روز، آمده است به زيارت مولا؛ آمده است تا شكايت خود را در گوش تو زمزمه كند.

نينوا! از اين پس تو خاك خونين و رمزآلودى هستى كه پرچم جاودانگى را بر آن نصب كرده‏اند... بمان تا ابد!

جاى رقيه خالى

جاى رقيه خالى. نيست كه به هواى بابا، سرتاسر بيابان تفتيده كربلا را بدود و «بابا بابا» بگويد.

نيست كه روى خاك تشنه بيفتد و ياد عموى سقا، سينه‏اش را بخراشد. دخترك نازنين حسين، كبوتر سپيد «ارجعى» را زودتر از ديگران ديد و به دنبالش پريد... و چه خوب! حالا كه كاروان، به نقطه صفر زمين برگشته، نيست كه از غصه نبودن بابا، دوباره دق كند!

چه خوب كه نيست تا صداى ناله زمين و زمان را بشنود و دوباره آتش به جان شود!

بازگشت دوباره

فاطمه سليمان‏پور

كاروان بازگشته است؛ با تمام دردها و داغ‏ها.

كاروانى كه اشك‏هايش عطش على اصغر عليه‏السلام را تازه مى‏كند؛ كاروانى كه خيمه‏هاى سوخته‏اش را به بادها سپرد تا شعله بيدارى هميشگى جهان باشد.

كاروانيان، بازماندگان آن حادثه تلخ‏اند. از شام رسيده‏اند تا جراحت گلوهاى بريده شده را با فريادهاى بيدارگرشان مرهم شوند؛ تا با قامتى خميده، استوارى كوه را به سخره بگيرند در زمينى كه چهل روز است طعم تازيانه، لب‏هاى ترك‏خورده‏اش را به خون كشيده.

چيزى عوض نشده است

هنوز از خاك، صداى شيون كودكان زخم خورده مى‏آيد.

هنوز شيهه اسبان بى‏سوار، از زير سنگ‏ريزه‏ها به گوش مى‏رسد.

زمين، رقص خون بر شمشير را از ياد نبرده است.

خاك، عَلَم‏هاى افتاده را بر دوش مى‏كشد؛ با سينه‏اى گدازان از داغ هفتاد و دو بهار در خون تپيده.

اينجا سرزمين لاله‏هاى سيلى‏خورده آفتاب است؛ سرزمين دشنام‏هاى پياپى، فرود آمده در تاروپود خاك.

صداى «هل من ناصر ينصرنى»، هنوز در گوش ريگ‏هاى بيابان جارى است.

حماسه هنوز به پايان نرسيده است.

دنبال گمشده

وادى به وادى، گستره صبر را دويده و چهل روز رنج آوارگى و اسارت را به دوش كشيده است.

بازگشته است تا گمشده‏اش را از بين نيزه‏ها، از ميان خيمه‏هاى خاكستر به تاراج داده، از لابه‏لاى بدن‏هاى به سم اسبان كوبيده شده بيابد.

آمده است تا مظلوميت چهل ساله‏اش را بر سينه كبود دشت مويه كند با قامتى از كمان خميده‏تر و چهره‏اى از مصيبت درهم شكسته.

زينب عليهاالسلام است كه اين چنين گودال‏ها را جست‏وجو مى‏كند.

بانويى كه چهل غروب، زخم هزار ساله‏اش را ضجه زده است و اكنون با اشك‏هايش، فرات را به تكاپو درآورده. بغض فريادهايش، سكوت را به فراموشى مى‏سپارد و خواب تاريخ را مى‏آشوبد.

هر چند ديگر نايى برايش باقى نمانده است، آمده تا عاشورا را با خطبه‏هاى هميشه جاويدش ماندگار كند. مى‏خواهد از تمام شمشيرها، از تمام نيزه‏هاى در گلو رفته انتقام بگيرد.

كربلا مى‏مرد، اگر زينب نبود

وقتش رسيده است كه حقيقت آشكار شود؛ با رساترين فرياد.

چهل روز از خاموشى لب‏هاى عطشناك مى‏گذرد و اكنون وارثان آن داغ را بايد كه منادى حق شوند.

خاطره‏اى تلخ، روى دست تاريخ شعله مى‏كشد و حرف‏هاى ناگفته، گلوى لحظه‏ها را در هم مى‏فشارد. اكنون بايد پيراهن چاك چاك خورشيد را علم كرد، تا قلب‏ها را بسوزاند، تا چشم‏هاى به خواب غفلت رفته را بيدار كند.

زينب عليهاالسلام برمى‏خيزد و غبار فراموشى از شانه عاشورا، به زمين مى‏ريزد.

شايد اگر اشك نبود

شيما اصغرى

شايد ريختن و آويختن كمترين كارى است كه اشك براى جبران آبروى از دست رفته آب مى‏كند؛ مى‏ريزد و مى‏ريزد و مى‏ريزد... تا فرات، بيش از اين شرمنده نباشد!

شايد اگر اشك نبود، تمام فرات‏ها از خجالت خشك شده بودند!

شايد اگر اشك نبود، سيلاب غم و غصه، در كربلا مرداب شده بود!

شايد اگر اشك نبود، عشق و عطش، همان‏جا دفن شده بود!

شايد اگر اشك نبود، با بغض‏هاى اسيران در آن روز، جهنمى بر پا شده بود!

شايد اگر اشك نبود، كينه آتش مى‏گرفت و محشر همان‏جا بر پا مى‏شد و قيامت مى‏شد و تمام مى‏شد!

شايد اگر اشك نبود، غم در گلوى زينب مى‏ماند و كسى را خبردار نمى‏كرد!

و شايد اگر اشك نبود، آن وقت «يا حسين» را با هق‏هق ضعيف و در دل سر مى‏داديم!

آن وقت «يااباالفضل» را ديگر به واسطه چه چيز مى‏خوانديم؛ وقتى كه شورى اشك، شورى را به دامانمان نمى‏ريخت؟

... و چهل روز گذشت و چهل سال و صدها سال.

و اشك هنوز در سوگ و ماتم آن يكه‏تاز عرصه عشق و ايمان، سيد و سالار شهيدان، امام حسين عليه‏السلام همچنان مى‏ريزد و مى‏ريزد و مى‏ريزد... .

و شايد اگر اشك نبود، شور حماسه عاشورا را هيچ شور ديگرى ايجاد نمى‏كرد... .

چهل شبانه بى تو

سودابه مهيجى

چهل شبانه گذر كرد بر زمين بى‏تو

چهل شبانه بى‏عشق، بى‏يقين، بى‏تو

پس از تو پيرهن سوگوار تا به ابد

چه گريه‏ها كه ندارد در آستين بى‏تو

مرا كه چله‏نشينِ خرابه‏ها شده‏ام

مرا كه با غم هر ثانيه عجين بى‏تو،

كسى نبرد به مهمانى دعا و درود

كه عشق بى‏كس و كار است اين چنين بى‏تو

به سر سلامتى من چه تلخ آمده‏اند

ستاره‏هاى پريشان هر پسين بى‏تو

چهل شب است كه خواب غروب مى‏بينند

پرندگان غزل مرده زمين بى‏تو...

بلند شو!

رزيتا نعمتى

اى خفته در ميانه صحرا، بلند شو!  مردند ماهيان لب دريا، بلند شو! 
سر روى نيزه رفته جلوتر تو هم بيا  يا يار نيمه‏راه نشو، يا بلند شو 
طوفان اگرچه خيمه زد و كشتى‏ات شكست  اى پهلوى شكسته زهرا، بلند شو! 
در خيمه‏هاى سوخته دشت بى‏پناه  شبْ گوشواره مى‏كَنَد از جا، بلند شو! 
نگذار پاى خسته به آن كوچه‏ها رسد  سنگ جفا خورد به سر و پا، بلند شو! 
مسلم، حبيب، اصغر و عباس، رفته‏اند  چيزى نمانده از سفر ما، بلند شو! 
زينب! دوباره خطبه بخوان، اربعين رسيد  موجى بزن به پهنه دريا، بلند شو!

پیامک های حسینی و عاشورایی

*راه حسين، کوتاهترين راه رسيدن به بهشت است.
*خون جاري عاشورا، تا ابديت در رگ و ريشه آزادگي جاري است.
*حسين، ميزان سنجش صداقت آدمي است و قبول ولايت حسين، براتِ آزادي انسان از جهنم پليديهاست.
*عاشورا، عاشقانه اي آرام در قلب واقعه کربلاست.
*حسين، زيباترين نامي است که در شناسنامه بشر نوشته اند.
* عاشورا، صحنه نمايش فراگير و فشرده تماميت کارزار خوبي و بدي است.
*عاشورا، عرضه اثبات ظفرمندي انسان خداگونه بر سپاه ابليس است.
*حسين، تفسير بعثت، ترجمان نبوت و معناي امامت است.
* عاشورا، تداوم رسالت انسان در پهنه خلقت است.
*عاشورا، شراره عشق حق است که بر جان عاشقان حسين فرو مي ريزد.
* اي خدا! جوششِ چشمه هاي عاشورا را در قلب ما جاري کن، و دل هاي ما را از زلال مهرش سيراب گردان.
*محرم، ماه محرم شدن در پيشگاهِ خدا و مَحرم شدن، با حسينيان است.
* عاشورا، انفجاري از نور بود و تابشي از حق، که بر انديشه ها تجسم کرد.
* عاشورا، قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان. کيست که از اين معبر عبور كند و قرار و پناه نگيرد؟
*عاشورا، تکليف است و عاشورايي شدن عمل به تکليف.
*هيچ نقطه اي در هويت هستي نيست که از حرکت و شعر و شعور عاشورايي خالي باشد.
*عاشورا، از جاذبه ها دل کندن و به جذبه دوست رسيدن است.
* محرم، ماه تجديد حيات بشريت است.
* عاشورا يک نيم روز بيش نيست که در آن، شهادت به روشني بر سر تکليف خويش ايستاده است.
* شهادت، طرحِ کربلاست و اسارت، شرح آن!
*اين شمعِ وجودِ حسين است که محفلِ محرم را پيوسته روشن نگاه مي دارد.
* حسين، نام آورترين نام و نامدارترين سردار بر چکاد روشني هاست.
*حسين، تنديس ايمان و عشق الهي است.
* از خاک تا خدا، درست يک کربلا راه است.
* عاشورا، مجمعِ عمومي حماسه سازان هستي است.
*حسين(علیه السلام) ، آرزوي جويندگان و آبروي يابندگان است.
*محرم، حريم حرم خدا و حرمت سنت حسين(علیه السلام) است.
*کربلا، عميق ترين زخمي است که بر پيکر زمين نشسته، و رساترين فريادي است که در دهليز تاريخ پيچيده است.
* نخل ها، از سنگيني داغ تبار علي(علیه السلام) خميده اند.
*حسين(علیه السلام) ، حماسي ترين شاهنامه جهان است.
*عاشورا، بغضِ گريه را مي¬شکند و جام سينه را از خون لبريز مي کند.
*محرم، ماه آميختگي با حسين و آموختگي از حسين است.
*محرم، تنها ماهي است که در تقويم ها با سرانگشت خونين ورق مي خورد.
*تاسوعا، مقدمه جان‌فشاني و عاشورا، سرفصل دلباختگي در محضر حسين(علیه السلام) است.
*براي شناخت و معرفت حسين(علیه السلام) ، بايد از مرزِ تاسوعا و عاشورا گذشت.
*سبوي عشق را به دست گرفته اي و عطشناکانِ صحراي کربلا را غبار از چهره مي شويي و سيراب مي کني، اي حسين!
*حادثه عاشورا، کمر تاريخ را شکست و ماندگارترين باور را بر پهنه زمان نگاشت.
* در نهمين منزل از ماه عاشقي، سيل اشک را به ميهماني خون دلِ دهمين منزل فرا مي خوانيم.
*کربلا چرا تشنه اي؟ اين اشک زلال و شيرين نسل هاست که قطره قطره بر پهناي گونه دلت مي بارد.
*محرم، سياه پوش لحظه هاي عاشوراست.
*نام حسين(علیه السلام) را مشعل راهمان مي کنيم تا در بيراهه هاي پرپيچ و خم گمراهي، گم نشويم.
*خون حسين(علیه السلام) و يارانش، قبله نماي کمال و سعادت است.
*امروز، درِ بوستان‏سراىِ عاشورا، با مقتل‏خوانىِ گريه گشوده مى‏شود؛ پس «اى اشك‏ها بريزيد».
*آسمان نينوا، در محضر اين همه خون، از وسعت آبىِ خويش شرمسار است.
*خاطرات ما ورق مى‏خورد: توفيق ناله‏هاى «بين‏الحرمينى» را به لباس سوگ عاشورا سنجاق مى‏كنيم و به ياد كربلا مى‏گرييم.
*عاشورا، جاده‏اى پر عبور براى عاشقانه‏هاى جگرسوزِ آب است.
*امروز، دل‏ها در حُسن‏ختام زيارت عاشورا، سجده سجده در خون افتاده‏اند.
*نگاه كن؛ حنجره قتلگاه، روبه‏روى آتش بوسه‏ها چه پاسخى دارد: «اين كشته فتاده به هامون حسين توست».
*قدم به قدم، صداى «يا حسين» در كربلا كاشته شده است؛ مراقب باشيم روىِ حُرمت لاله‏ها پا نگذاريم!
*پررنگ‏تر از خون، حديثى در عاشورا نوشته نشده است كه دل‏هاى كربلايى آن را بخوانند.
*عطر تربت كربلا بر دوش قلم‏هاى عاشورايى نشسته است تا بنويسند: لبيك يا حسين!
*عاشورا، صحن مطهرى بود كه اذن دخول آن، خون عباس(علیه السلام) است و توسل به باب الحوائج، كليد ارتباط با فلسفه عاشورا.
*منش عباس(علیه السلام) ، خلاصه مكتبى است كه تعليم دلدادگى و خلوص را در صحنه سرخ نينوا، از گفتار، به عمل رساند.
*عاشورا، تولد دوباره حیات آدمیّت و حماسه جاودان عشق و تجلّی زیبای توحید است.
*عاشورا، نقطه اوج ادای امانت انسان است. عاشورا، نمایش قدرتِ روح در کوران حوادث و نشانه آرامش در توفان بلاهاست.
*عاشورا، تجلی‏گاه آرامش و اطمینان نفوس مطمئنه است، مشعل فروزانِ معرفت، فرا روی انسان‏ها است.
*عاشورا، آینه‏ای است که تمامی مفاهیم انسانی را با ابعاد حقیقی‏اش در خود متجلّی ساخته است.
*عاشورا، رستاخیزی است که پرده از چهره همه زشتی‏ها می‏کشد و پلیدان را رسوا می‏سازد.
*عاشورا، گلستانی است با سَروْهای سرخ شهادت و نخل‏های ارغوانی ایثار و خون، و دانشگاهی است که هر سالک الی اللّه‏ باید آن را ببیند.
*عاشورا، طراوت جاودانه روح انسان، تجلّی یاد خدا، و جدا کننده نور و ظلمت از هم است.
*آری! از آن زمان که فریاد سرخ خون از گلوی عاشورا برخاست، پژواکی در قله‏های بلند اعصار و قرون در افتاد که تا آن سوی مرز ابدیّت طنین افکند و در سینه سوزان عاشقان ایثار و شهادت جاودانه شد.
*حنجره ها را بگشاييد و نفس¬ها را فرياد کنيد، تا سکوت کفر، عاشورا را در خود نبلعد.
*در کربلا، بهترين مسافران در بهترين مسافرتها، شهادت را به بهاي حق دريافتند.
*بار حسرت عطش خاندان رسول، اکنون نيز در ميان سينه فرات مي جوشد و بي تابش ميکند.
* چشم حق بين و گوش حق شنو و قلب روشن، توشه عاشوراييان است.
*عاشورا، مبدئي دوباره براي جان گرفتن اسلام است.
* تاريخ عاشورا، مسلمانان واقعي را معرفي کرد و نقاب از چهره ها برداشت.
*نهضت عاشورا، سيرابي حقيقت و پاسداري از امر به معروف و نهي از منکر است.
*عاشورا کشتاري خونين نيست، بلکه حقيقتي راستين براي جهانيان است.
* آن‌گاه که سرور جوانان اهل بهشت را کشتند، غم بر دل انسان تا ابد لانه کرد.
* عاشورا، منشوري است که با براده¬هاي آفتاب حسين(علیه السلام) ، عالم را سيراب مي کند.
* ظهر عاشورا، ميعادگاه ملاقات خداوند با سالار شهيدان(علیه السلام) است.
* روز عاشورا، وداع پرسوز و گدازترين خواهر، با عزيزترين برادر تاريخ است.
* عاشورا، يادآور مردان غيوري است كه امر به معروف و نهي از منكر را ارج نهادند.
* مهم‌ترين درسي كه عاشورا به جوانان مي‌آموزد، پايداري است؛ پايداري در برابر ستم طاغوت‌ها.
*عاشورا تا اربعين، يادآور چهل روز خون بارش آسمان، از داغ مصيبت حسين(علیه السلام) است.
*نهضت عاشورا، پايه‌گذار تمامي نهضت‌هاي بر حق روزگاران است.
*عاشورا، يادآور اين شعار زيباست: خون بر شمشير پيروز است.
*عاشورا، صحنه پيكار تمامي ايمان در برابر تمامي كفر است.
*عاشورا، يادآور جوان مرداني است كه تاريخ سال‌ها بعد اين جوانان را در دفاع مقدس دوباره به چشم ديد.
*روز عاشورا، روز به بار نشستن «خون» در سوگ پرپر شدن گل¬هاي محمدي است.
*روز عاشورا، روز استقامت در دين، به بلنداي «صراط مستقيم» است.
*روز عاشورا، روز تماشاي چگونه مردن براي آموختن چگونه زيستن است.
*روز عاشورا، روز مُحرِم شدن در حرم مُحرَّم است!
• روز عاشورا، روز عاشورايي شدن حق جويان و حق طلبان است.
*روز عاشورا، روز انجام بزرگترين مسئوليت «آدم» در دشوارترين شرايط است.
*روز عاشورا، روز دادن آنچه هست براي ايجاد آنچه بايد باشد.
*روز عاشورا، روز پايداري و وفاداري در عصر غروب دين در روزگار بي تفاوتي-هاست!
*روز عاشورا، روز متفرق شدن دنياطلبان و زرخواهان از محضر رهبر است.
* روز عاشورا، روز يادگيري رسم دين‌داري و آيين وفاداري است.
* روز عاشورا، روز هجرت آگاهانه و جانبازي عاشقانه در راه دوست است.
* روز عاشورا، روز انتخاب شهادت در عصر زندگي حاکمان جور است.


منبع: ماهنامه گلبرگ


همواره تجّسم قیام است حسین (ع)

در سینة عاشقان ، پیام است حسین (ع)

در دفتر شعر ما ، ردیف است هنوز

دل چسب‌ترین شعر کلام است حسین (ع)

 

 

در باور شب ، شهاب بودن ، عشق است

هم صحبت آفتاب بودن ، عشق است

در کرب و بلا به روی لب‌های حسین (ع)

یک جرعه زلال آب بودن ، عشق است

 

*  *  *

 

عالم ، همه خاک کربلا بایدمان

پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان

تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید

همواره حسین ، مقتدا بایدمان

 

*  *  *

 

از خون تو شمشیر ، وضو بگرفته است

مرگ از تو هزار آبرو بگرفته است

زان بادة خونین که تو بر لب زده‌ای

 آتش به دل جام و سبو بگرفته است

 

*  *  *

تیغ از رخ او ز ترس ، گریان گردید

مرگ از نگهش به خویش لرزان گردید

آوخ ، چه سیه کاری و ننگی ابدی

از مرگ حسین (ع) ، سهم انسان گردید

 

*  *  *

 

گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع)

بیداری ما خواست ، به خون خفت حسین (ع)

آنجا که زمان ، محرم اسرار نبود

با لهجة خون ، سرّ گلو گفت حسین (ع)

 

 *  *  *

 

الحق که به ما درس وفا داد حسین (ع)

هر چیز که داشت بی‌ریا داد حسین (ع)

یعنی که تأملی کنید ای یاران !

آن هستی خود زکف چرا داد حسین (ع)؟

 

*  *  *

 

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)

از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)

از بهر سرودن یکی قطعة سرخ

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)

 

*  *  *

 

هم «حیّ علی الفّلاح » او خونین بود

هم سجده بی سلاح او خونین بود

افسوس که چند ساعتی بعد نماز

پیشانی ذوالجناح او خونین بود

 

*  *  *

 

در دشت عطش ، لاله صفت سوخت حسین (ع)

تا مشعل آزادگی افروخت حسین (ع)

بر لوح فلق ، تا به قیامت ، نقش است

درسی که زخون ، به خلق آموخت حسین (ع)

 

*  *  *

 

عشق است که سوی کربلا می‌آید

با پرچم خون و بانگ «لا » می‌آید

تا نقش کند، ستارة صبح سپید

بر قامت نیزه ، سر جدا می‌آید

 

*  *  *

 

ما حلقه به گوش عشق روح افزاییم

سرمست زشور جام عاشوراییم

گشتیم چو قطره ، محو در عشق حسین (ع)

اکنون به طفیل عشق او دریاییم

 

*  *  *

 

هر چند که مضمون غریبت تنهاست

نام تو سرِود موج موج دریاست

بالی ز علی (ع) است با تو ، بالی زحسین (ع)

پرواز تو از غدیر تا عاشوراست

 

 

ما حلقه به گوش عشق روح افزاییم

سرمست زشور جام عاشوراییم

گشتیم چو قطره ، محو در عشق حسین (ع)

اکنون به طفیل عشق او دریاییم

 

 

آن روز که آهنگ سفر داشت حسین (ع)

از راز شهادتش خبر داشت حسین (ع)

از بهر سرودن یکی قطعة سرخ

هفتاد و دو واژه در نظر داشت حسین (ع)

 

 

از خون تو شمشیر ، وضو بگرفته است

مرگ از تو هزار آبرو بگرفته است

زان بادة خونین که تو بر لب زده‌ای

آتش به دل جام و سبو بگرفته است

 

 

در باور شب ، شهاب بودن ، عشق است

هم صحبت آفتاب بودن ، عشق است

در کرب و بلا به روی لب‌های حسین (ع)

یک جرعه زلال آب بودن ، عشق است

 

 

بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز

خورشید ، فرا ز نیزه‌ها مانده هنوز

در باغ سپیده ، بوته بوته گل خون

از رونق دشت کربلا مانده هنوز

 

 

چشم ها از هیبت چشمم به پیچ و تاب بود

محو چشمم چشم ها و چشم من بر آب بود

چشم گفتم چشم دادم چشم پوشیدم زآب

من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود

در کرب وبلا حماسه ی خون آمد
خورشید شرف به صحن گردون آمد
در وصف حسین ابن علی میگویم
از عشق هر آنچه بود،بیرون آمد

....................

امشب وقوع مرگ تو را جار مي‌زنند
رخسار ماه را غم و زنگار مي‌زنند
نوزادها براي علي اصغرت هنوز
با اولين تنفس خود زار مي‌زنند

………

قيامت بي‌حسين  غوغا ندارد
شفاعت بي‌حسين معنا ندارد
حسيني باش كه در محشر نگويند
چرا پرونده‌ات امضا ندارد

……….

من در همين شروع غزل ، مات مانده‌ام
حيران سرگذشت نفس‌هات مانده‌ام
بايد شهيد بود و تو را خون‌چكان سرود
شرمنده‌ام اسير عبارات مانده‌ام

……….

عطري كه از حوالي پرچم وزيده است
ما را به سمت مجلس آقا كشيده است
از صحن هر حسينيه تا صحن كربلا
صد كوچه بازكنيد محرم رسيده است

………

شيعه آيا فقط اشك و آه است؟
اين تصور بسي اشتباه است
اشك بي‌معرفت ، آب چشم است
اشك بامعرفت تيغ خشم است

……….

خنده كنان مي رود ، روز جزا در بهشت
هر كه به دنيا كند ، گريه براي حسين

...........

هر دم به گوشم می‌رسد ، آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
يک زن ميان محملی، اندر غم و تاب و تب است
اين زن صدايش آشناست،ای وای من او زينب است

……

باز محرم رسيد، ماه عزاي حسين
سينه ي ما مي شود، كرب و بلاي حسين
كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه
تا كه بگيرم صفا، من ز صفاي حسين

……….

پرسیدم از هلال چرا قامتت خم است؟
آهی کشید و گفت ماه محرم است

…….

ديباچه ي عشق و عاشقي باز شود
دل ها همه آماده ي پرواز شود
با بوي محرم الحرام تو حسين
ايام عزا و غصه آغاز شود

………

عالم همه قطره اند و درياست حسين
خوبان همه بنده اند و مولاست حسين
ايام عزا تسليت
عزاداريتان مقبول

……….

خنده كنان مي رود روز جزا در بهشت
هر كه به دنيا كند گريه براي حسين

……….

محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگوييد
دوباره شور عاشوار به پا شد

……….

باز محرم رسيد، ماه عزای حسين
سينه‌ی ما می‌شود، كرب و بلای حسين
كاش كه تركم شود غفلت و جرم و گناه
تا كه بگيرم صفا، من ز صفای حسين

 .........

هجر تو زدرد وداغ دلگیرم کرد
اندوه غم زمان زمینگیرم کرد
گفتند که جمعه میرسی از کعبه
این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد

..............

در خیمه یکی در آتش تب می سوخت
مانند ستاره در دل شب می سوخت
وقتی که به خیمه ها هجوم آوردند
ای کاش دلی به حال زینب می سوخت

-------------------------

قیامت بی حسین غوغا ندارد
شفاعت بی حسین معنا ندارد
حسینی باش كه در محشر نگویند
چرا پرونده ات امضا ندارد

----------------------

کربلا لبریز عطر یاس شد

نوبت جانبازی عباس شد

عاشق نام حسینم

آرزویم کربلاست

---------------------

آن شب عطر نینوا از یاس بود

پاسبان خیمه ها عباس بود

یا ابوالفضل العباس

--------------------

کربلا در کربلا می ماند اگر  زینب نبود

------------------

همه عمر بر ندارم سر از این خمار و مستی

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

......................

--------------------------------------------------------------------------------

به گونه‌ی ماه/ نامت زبانزد آسمان‌ها بود/ و پیمان برادریت/ با جبل نور/
چون آیه‌های جهاد محکم/ تو آن راز رشیدی/ که روزی فرات/ بر لبت آورد/
و ساعتی بعد/ در باران متواتر پولاد/ بریده بریده/افشا شدی/ و باد/
تو را با مشام خیمه‌گاه/ در میان نهاد/ و انتظار در بهت کودکانه‌ی حرم/
طولانی شد/ تو آن راز رشیدی/ که روزی فرات/ بر لبت آورد/
و کنار درک تو/ کوه از کمر شکست / خط تو با خون تو آغاز می شود/
از آن زمان كه تو ایستادی/ دین راه افتاد / و چون فرو افتادی/ حق برخاست

--------------------------------------------------------------------------------

-آنان که رفته اند کاری حسینی کرده اند و آنان که مانده اند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی اند.
--------------------------------------------------------------------------------

- به جز اینکه امام حسین در عاشورا شهید شده است عاشورا نیز در تاریخ شهید شده است. و پیام اصلی عاشورا(عدالت) نیز فراموش شده است. پس در هر عاشورایی دو شهید موجود است و بر هر شهیدی نوحه ای واجب.

--------------------------------------------------------------------------------

- شامگاه عاشورا، آسمان تمام ستاره‌های خود را می‌گرید و بدین فرجام، قطره اشك درشتی از خون، از گوشه پلك آسمان به بیرون می‌لغزد. خورشید، آغاز دهمین روز از ماه محرم 61 هجری را اعلام می‌كند.
--------------------------------------------------------------------------------

- و تو شكستی و " راستی " درست شد/ و از روانه ی خون تو / بنیاد ستم سست شد.

--------------------------------------------------------------------------------

بعد از هزارسال هنوز اشك می‌چكد

از مشك پاره‌پاره سقا غروب‌ها

 --------------------------------------------------------------------------------

- بگذار بگریم/ خون تو، در اشك ما تداوم یافت/ و اشك ما ،صیقل گرفت/ شمشیر شد/ و در چشمخانه ی ستم نشست.

--------------------------------------------------------------------------------

آن دَم كه فتاد دست پیغمبرِ آب یك قطره عطش نبود در باور آب

گلهاى خدا زتشنگى پژمردند اى خاك تمام كربلا بر سر آب

--------------------------------------------------------------------------------

- در همهمه ی حیرت و بی کسی ،دستان تهی مانده ی ما را ، از دامان بلند نگاهت ،کوتاه مکن
--------------------------------------------------------------------------------

- در چمن ،آه، این همه خونین کفن/ باز بقایای شبیخون کیست؟
--------------------------------------------------------------------------------

- تو كلاس فشرده تاریخی / كربلای تو / مصاف نیست / منظومه بزرگ هستی است / طواف است.

--------------------------------------------------------------------------------

- انگشت تو از دست چرا افتاده؟

 گل از چه ز شاخه ای جدا افتاده؟

 ای ناطق قرآن که جداگشته سرت؟

بسم الله این سوره کجا افتاده؟

-------------------------------------------------------------------------------- 

- شوریده سری که شرح ایمان می کرد

هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد

با نای بریده نیز بر منبر نی

تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد

--------------------------------------------------------------------------------

حسین‏علیه السلام زنده جاویدى است كه هر سال، دوباره شهید مى‏شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى‏كند.

--------------------------------------------------------------------------------

- آه،/ در حسرت فهم این نكته خواهم سوخت/ كه حج نیمه تمام را/ در استلام حجر وانهادی/ در كربلا/ بوسه بر خنجر تمام كردی.

--------------------------------------------------------------------------------
- لب تشنه ام از سپیده آبم بدهید

جامی ز زلال آفتابم بدهید

من پرسش سوزان حسینم یاران

با حنجره عشق جوابم بدهید

--------------------------------------------------------------------------------

- تو قرآن سرخی/ "خون آیه" های دلاوری ت را/ بر پوست کشیده ی صحرا نوشتی/ و نوشتارها/ مزرعه ای شد/ با خوشه های سرخ/ و جهان یک مزرعه شد/ با خوشه ، خوشه ، خون/ و هر ساقه/ دستی و داسی و شمشیری/ و ریشه ی ستم را وجین کرد/ و اینک/ و هماره/ مزرعه سرخ است.

--------------------------------------------------------------------------------

- گل آمد و ویرانه ما گلشن از اوست

ماه آمد و کاشانه ی ما روشن از اوست

من با پدرم قول و قراری دارم

جان باختن از من است و دل بردن از اوست

 --------------------------------------------------------------------------------

گر بر ستم قرون ، بر آشفت حسین (ع)

بیداری ما خواست ، به خون خفت حسین(ع)

آنجا که زمان ، محرم اسرار نبود

با لهجه‌ی خون ، سرّ گلو گفت حسین (ع)

 --------------------------------------------------------------------------------

- چون دید به نوک نی سرش را خورشید

بر خاک ، تن مطهرش را خورشید

آرام ، حریر نور خود را گسترد

پوشاند برهنه پیکرش را خورشید 

 

 این خشک لب فتاده دور از لب فرات کز خون او زمین شده جیحون حسین توست

--------------------------------------------------------------------------------

برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا

وقتی «كنار درك تو، كوه از كمر شكست"

--------------------------------------------------------------------------------

حسین‏علیه السلام زنده جاویدى است كه هر سال، دوباره شهید مى‏شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى‏كند.

--------------------------------------------------------------------------------

- ای تیر! سوی مشک من این سان بلا مریز ،بر من ببار ، بهر خدا آب را مریز! هرچند،تیر، مشک و دلم را دریده است ، ای آب! همتی کن و ، تا خیمه ها ، مریز!

 --------------------------------------------------------------------------------

شمشیری كه بر گلوی تو آمد

هر چیز و همه چیز را

به دو پاره كرد:

هر چه در سوی تو ،حسینی شد

و دیگر سو , یزیدی.

--------------------------------------------------------------------------------

- خورشید بر این تیره مغاک افتاده است؟

یا بر سر نی آن سر پاک افتاده است؟!

بر عرش نی از تلاوت او پیداست

هفتاد و دو سوره روی خاک افتاده است

--------------------------------------------------------------------------------

تو اسماعیل برگزیده ی خدایی

و رویای به حقیقت پیوسته ی ابراهیم

كربلا میقات توست

محرم میعاد عشق

و تو نخستین كسی

كه ایام حج را

به چهل روز كشاندی

- و اتممناها بعشر

 --------------------------------------------------------------------------------

بعد از هزار سال هنوز اشك می‌چكد

از مشك پاره‌پاره سقا غروب‌ها

 

............................

 

زخون دل به نعشت گل فشانم

کنار جسم مجروحت بمانم

زخون حنجرت گیرم وضویی

به زخم پیکرت قرآن بخوانم

..........................

به چشمم اشک دامن دامن تو است

دلم صد پاره چون پیراهن تو است

زیارتگاه رگ های بریده

زیارت نامه ام زخم تن تو است

•••

چگونه تن به زیر ننگ دادند

چگونه با تو حکم جنگ دادند

نه تنها منع از آبت نمودند

جواب آب را با سنگ دادند

•••

یقین دارم ز قرآن سر بریدند

هم از دین هم ز ایمان سر بریدند

اگر چه آب مهر مادرت بود

تورا با کام عطشان سر بریدند

•••

ولیّ کبریا را سر بریدند

امام اولیا را سر بریدند

گواهی می دهم با کشتن تو

تمام انبیا را سر بریدند

•••

به دل بغض نبی را چاره کردند

عیال الله را آواره کردند

زخنجر گشت قرآن آیه آیه

تمام آیه ها را پاره کردند

بهار را چه کند آن دلی که خُرّم نیست

مرا ندیدن روی تو از خزان کم نیست؟

یوسف مصری، اگر جــمال تـــــــو بیند

خـــــــــویش به بــــازار پیر زال تو بینـد

...................

خورشید خاک آلود بر نی جلوه گر شد

حلقوم خشک نی ز خون تازه ، تر شد

آن سر که قرآن می تراوید از لبــــانش

عازم به شام خیزران و طشت زر شد

.........

خوبان همه قطره اند ودریاست حسین

مردم همه بنده اند و مولاست حسین

ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش

از بس که کرم دارد و آقاست حسین

............

با آب طلا نام حسین قاب کنید

با نام حسین یادی از آب کنید

خواهید که سربلند و جاوید شوید

 تا آخر عمر تکیه بر ارباب کنید

......................

ما منتظریم تا محرم گردد
هنگامه ی امتحان فراهم گردد
ما میدانیم و تیغ و حلقوم شما
یک مو ز سر "علی" اگر کم گردد

................

ما در ره عشق نقض پيمان نکنيم
گر جان طلبد دريغ از جان نکنيم
دنيا اگر از يزيد لبريز شود
ما پشت به سالار شهيدان نکنيم

...............

حلال جمیع مشکلات است حسین
شوینده ی لوح سیئات است حسین
ای شیعه تو را چه غم ز طوفان بلاست
جائی که سفینه النجاه است حسین

..............

دلم مست و لبم مست و سرم مست
بخوان ای دل كه صبرم رفته از دست
بخوان ای دل محرم آمد از راه
بخوان اجر تو با عباس بی دست

..................
فرمانده عشاق دل آگاه حسين است
بيراهه مرو‎ ‎ساده ترين راه حسين است
ازمردم گمراه جهان راه مجوييد
نزديك ترين راه به الله حسين است
................

روی سنگ مزارم بنویسید

من حسین ابن علی را دوست دارم 

.................................................

بخشودگی اهل گنه درصف محشر

وابسته به یک گردش چشمان حسین است

 

 

در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند

در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند

هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین

ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند

.................................................

 

خنده كنان مي رود روز جزا در بهشت

هر كه به دنيا كند گريه براي حسين

 

.................................................

 

بر عشاق حسين است كه هر شب جمعه، بر بام خانه روند رو به قبله دست ادب به سينه گذارند و سلامي از عمق جان نثار غريب زهرا نماييند

 

.................................................

 

.... و اين است حسين, سر سلسله ي تشنگان, كه حتي دشمن را سيراب مي كند

 

.................................................

 

داني از چه رو گاه گاه آيد زلزله

چون زمين هم ميكند با نام زينب هلهله

داني از چه رو گاه گاه توفان ميشود

صحنه جنگيدن عباس اكران ميشود

شمر 1300 سال پیش مرد ... شمر امروزت را بشناس

شمرها خفتگان کاروان حیات اند، خواب می بینند باریدن خاک را، شیهه می کشند ازلیت حباب را ! و در تلاطم رویاهاشان طعم تعفن را در لحظه لحظه خواب آلودگی شان زمزمه می کنند. شمرها خواب دنیا می بینند و کابوس آخرت را ... خواب دنیاشان ژرفای جهالتی مرکب است که بر شرحه شرحه وجودشان ساتر و در لابلای هذیان کلامشان بارز است. گهواره وهم، چراگاه رؤیاهاشان را آراسته و کابوس هرزگی را میهمان اوهام رنگارنگشان خواهد کرد. سرزمین رؤیاهاشان ملک جهالت است که سلاطین جهل حکم فرمایان کابوس های طولانی اش هستند ... و وای بر آن دم که بانگ بیداری بر آید ...

قال علی علیه السلام: الناس نیام، فاذا ماتوا انتبهوا. (بحارالانوار.ج.4.ص43)

علی علیه السلام می فرماید: مردم خواب اند و آن هنگام که می میرند متوجه می شوند. (بحارالانوار.ج.4.ص43)

شمرها زاده گان استبداد اند و دشمنان آزادی و آزاده زیستن آدمی ... شجره خبیثه چشمانشان ریشه در جاهلیتی ازلی دارد که زنجیر بر دستان فرزندان آدم افکنده و خود را وصی دیانت بشریت قرار داده است. تاریخ شمرها قصه غصه ابنای آدم است. قصه قومی که کفتار ها پر پروازشان را شکسته اند و اینان لاجرم در تکاپوی تدبیر نردبان اند ...

 آزادی برترین ساز و کار فعال کردن همه توانائیها و ظرفیتهای انسانی است. هیچ کس نمی تواند در جامعه محروم از آزادی خدمت کند، توانائیهایش را پویا و موهبتهای الهی را بالنده سازد. آزادی یعنی به رسمیت شناختن کرامت انسان و خوش گمانی نسبت به او؛ حال آنکه نبود آزادی یعنی بدگمانی نسبت به انسان و کاستن از کرامت او. کسی می تواند آزادی را محدود کند که به فطرت انسانی کافرباشد . فطرتی که قرآن می فرماید: «فطرت الله التی فطر الناس علیها» فطرتی که پیامبر باطنی و درونی انسان است. (کتاب ادیان در خدمت انسان)  

شمرها غربال شدگان صافی های نور اند.  تاریکی وجودشان خاکستر مرگ است که در تار و پود ننگ و بدنامی سرشته شده و گذر زمان و بالا و پایینی روزگار پرده از چهره گرگ سیرتان نهفته در چشمانشان بر خواهد داشت.

شمر ها به هزار و چند چهره بازی خورده و به چندین هزار قافیه در می آیند؛ اما این مکتوب ابدی شان است که در گذر غربال تاریخ رسوا شدگانی بی سرپناه اند.

غربال زمان درگاه روشنایی و تاریکی است. و وای بر فرو افتادگان ...  

قال علی علیه السلام: أَلا إنّ بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث اللّه نبیه (ص) و الذِی بعثه بِالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة حتى یعود أَسفلکم أعلاکم و أعلاکم أسفلکم و لیسبقن سباقون کانوا قصروا و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا و اللَّه ما کتمت وسمة و لا کذبت کذبة. (الکافی ج : 1 ص : 370)

امام علی علیه السلام: بدانید که بلای‌ شما، بازگشته است، مانند آن امتحانی‌ که در روز بعثت رسول الله(ص) بود. سوگند به آن کسی‌ که او را به حق مبعوث کرد، به هم خواهید خورد و غربال خواهید گردید و جدا خواهید شد تا پایین‌ترین، بالاترین و بالاترین، پایین‌ترین شود و جلو خواهند افتاد، کسانی که عقب مانده‌اند و عقب خواهند ماند، پیشتازانی که جلو افتاده‌اند. به خدا قسم! هرگز حقیقتی‌ را پنهان نکردم و هیچ گاه دروغی‌ نگفتم.  (الکافی ج : 1 ص : 370)

شاخصه بزرگ شمرها، دور ماندگی و واماندگی از "ادب" است. شمرها بر مسلک دوری از ادب روزگار می گذرانند و سرانجام، محبوس و شکست خورده این راه تاریک اند.

ادب،گمشدی حیات شمرهاست؛ و همین دوری از ادب است که شمرها را خالدین اسفل السافلین خواهد کرد.

دوری از ادب در مسلک شمرها، در عین آنکه خود فاعل و باعث هر زشتی است؛ مفعول و متاثر تاریکی ذاتی شان می باشد.

اما ذات مقدس "امام" معنای ادب است ، عین ادب است ، غایت ادب است و کلمه کلمه او جرعه جرعه احترام است خلقت را ... و إنّك لعلى‏ خُلُق عظيم (القلم 4)

وجود امام شاکله اخلاق است و اسوه ادب؛ و او آن کریم نیک خواهی است که شیرینی اخلاق نکو را میهمان آلام و مصایب بشریت خواهد کرد.

 خداوند تبارک و تعالی وجود امام را بارگاه ادب و مهد اخلاق قرار داد و او را معلم اخلاق بشریت دانست؛ ... و پیش از آنکه او را بر این جایگاه نهد خود او را تربیت کرد و ادب را بر قامت وجود منورش شکل داد ... إن اللّه أدّبنی ، ثم ربّانی (نبی اکرم) ...

امام نهایت ایمان را اخلاق و ادب می انگارد و واحه های حیات انسان را سزاوار شور و سرور ادب معرفی می کند ؛ او نشانی حیات طیبه را بر شاخ و برگ شجره طیبه ادب راهنمایی می کند و خلیفه الله ی انسان را چیزی نمی نگرد مگر "مودب" شدن انسان ... انسان مودب ... انسان مودب ... انسان مودب ...  ما شي‏ء أثقل في الميزان من خلق حسن. (نبی اکرم)  ... حالیا که شمر ها در برترین جایگاه خود غرقه اسلوب و ظواهر بوده و از ذات دین بری و نا آگاهند ...

عن النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: عليكم بحسن الخلق، فإنّ حسن الخلق في الجنّة لا محالة. و إيّاكم و سوء الخلق، فإنّ سوء الخلق في النار لا محالة. (نبی اکرم)  

نشانی ات را می خواهند ! ... حسین ... نشانی تو را ...! مگر میتوان "حسین" بود و بی نشان تاریخ ؟! هیهات ... کدامین نشانی ات را بگویم ؟ در کدامین جایگاه تاریخ شهادت ات دهم ؟ ... آنگاه را بگویم که بر گنبد انار اندود ات مجد الهی را بر موسی عرضه کردی؛ "و بمجدک الذی ظهر علی موسی علیه السلام علی قبه الرمان" یا امروز ات را بگویم که سایه سار گنبد ات تضمین استجابت واماندگان است؛ " السلام علی من الاجابه تحت قبته"

حسین، سرای تو هزار "بیت ایل" است یعقوب آدمیان را ... تمنای تو را انسان، آن روز در چاه های "شیع" می جست و در روان چشمه های بنی اسرائیل، سیرآب چشمانت را به تماشا می نشست؛...

 حسین ... هزار تاریخ نشانی ات را شهادت می دهد ... آنسوی دریاهای "سوف" سرزمینی است که ابرهای نور، ستون های روشنا را بر شاخه های گواهی بنا نهاده اند ...  سرزمین ورای ابرها را "ساعیر" می خوانند ؛ از آنسو بسمت قله های "فاران" که می روی ، دشت شگرفی است که "سینا" می خوانندش، جانب راست به سوی افق ، سلسله جبال "حوریث" ، این جا ابتدای وادی مقدس است ؛ ... دروازه "بقعه متبرکه" ؛ رایحه سیب می دهد اینجا ... عطر نعنا دارد این سرزمین ...

حسین ... تاریخ هزاره هاست که نشانی ات را زمزمه می کند ، هزاره های سرگشتگی ، هزاره های دلدادگی ... هزاره های حسین ... کل ارض کربلا ، کل یوم عاشورا و کل نفس حسین ... و کل نفس حسین ... و کل نفس حسین ... و همه ما حسینیم ... امروز عاشورا و این جا کربلا ...

منش شمر ها ، قهقه غم سردادن در حیات بشریت است؛ زوزه مرگ می کشند در کوره راه های گمراهی ، شرزه ماتم می خوانند بر فرزندان انسان و قدم از قدوم نحس شان بر نمی دارند مگر در مسلک یاس و بی سرانجامی،  و جز محنت و درد ، هیچ بر آدمی نخواهند افزود.

شمرها را ابتدایشان غم ، گزارشان ماتم و منتهاشان سوگ درد است فرزندان آدم را و لبخند ، گمنام ترین بی نشان شهر شهوتشان است؛ عجوزگان ماتم اند که دامن بر چشمان مضطرب کودکان اعصار افکنده و لابه مرگ می خوانند بر خواب عروسک هاشان ...

حالیا که "امام" عمیق ترین لبخند تاریخ است بر گونه دخترکان رنجور کوهستان، دستان گرم اش پینه از انگشتان محنت و درد کودکان یتیم زدوده و شعف کلام اش، گریه شوق را میهمان چشمان خسته پیرزنان دوردست ترین آبادی های جهان خواهد کرد.

امام، مولای لبخند است ؛ پیامبر شادی است و نام اش سلسله جنبانی سرور است بر بلندای هیجان بادبادک ها ...

امام شعف شادی را میهمان دل سنگریزه ها خواهد کرد؛ هلهله بهجت را بر دل پیرمردان مهجور نشانده و شور نشاط را در لابلای امواج عظمت دریاها به ودیعه خواهد نهاد.

شمرها زادگان شجره خبیثه اند ؛ قحطی "انسان" خشکسال قلب هاشان را هزاران سال است که در کابوس نا امن خویش به یغما برده و شعبده فهم ، تمثیل نافهمی دل های نداشته شان را به بازی جهل خویش گرفته است.

شمرها، آن هنگام که بال های توحیدشان را شکستند و خاموش کردند چراغ های فطرت را ، قافیه بند حرامی ترین کلمات زمین بودند؛ به خشکستان خواب هاشان رفته و خشکه_آرای بوته های کج فهمی شدند؛ حرص می کنند درخت جهل خویش را ، آذین می بندند خباثت شاخه هایش را ، تشنگی می نوشاندند بر ریشه هایش و میوه می آورند از گذر خشکستان قلب هاشان...

مکاره بازاری است بازار شمرها ! میوه تشنگی را فقط به عمق عطش می فروشند ، پشته جهل را مگر به بذر کج اندیشی مبادله نتوانند، خرمن خرمن تاریکی می دهند و وحشت طلب می کنند و سبد های اوهامشان را به غباری از یاس وامی نهند.

حالیا که "امام" شجره طیبه نور است، عین نور است، سلسله نور است، قیام نور است، قعود نور است و حلاوت نام اش کرامت کریم ترین کلمات را به بازی می گیرد؛ برهان اش را صراط المستقیم ستارگان شاهد اند و غبار گام هایش را "طور" به یغما می برد...

امام را سر سودای خورشید است ... نور را بر همه می خواهد و همگان را بر نور ... رایحه رحمت اش را حائلی نباشد و چشمه سار کلام اش، سیرآبی ابر های پرباران است ، بر همه می بارد و بر بارشش طلب نخواهد. خوشه های برکت را هبه خلقت کرده و  دست گیر سرپنجه های نا امید غریق گرداب های تاریکی است، ریشه بر "رضوا" و "ذی طوی" داشته و سر بر بی انتها می ساید. کرامت را به کرم می بخشد و بر بخشایش اش بهانه نخواهد. امام، شادی امید را میهمان دل های نا آرام فرزندان انسان کرده است. آغوش آرامش اش، چشمان نگران گنجشککان افکار بشریت را به مهاد امن و امان خویش فرا می خواند.

امام ، مولای نفس چلچله هاست ... که شادی را بی شایبه بر آدمیت تقدیم داشته است ...

یا کریم نفس چلچله ها ...
... یا منیر الظلم پنجره ها ...

امام، آغوش آرامش و امیدش را بر ابنائ بشر گسترده کرده و خنکای سایه اش، التهاب ناامیدی در راه ماندگان بیایان های تشنگی را، به باران برکت وجودی اش فرا می خواند ... او آیه امید بر شیهه های یأس و  درماندگی است و در بلندای عظمت و رحمت اش، بشر بال های آرزو گسترده و امید را از چشمه سار وجودی او طلب می کند ... ومناهل الرجا الیک مترعه ...

تدبیر امام و منش و مسلک اش، جاودانه کردن شعف امید در دل فرزندان انسان و زدودن گرد یأس از چشم انداز حیات بشر در تمامی اعصار بوده است.

امام ناآرام ترین شب انسانیت را به نوید سحر روشن کرده و در سیره او "یأس"، مذموم ترین و رانده شده ترین هاست.

امام آرامش دل بشر و شیرین ترین آرزوی پیش روی خلقت است که دل آدمی را میهمان آرامش آغوش پرطراوت خود خواهد کرد  ... و ثبت رجائک فی صدورنا ...

وجود نورانی اش مسبوح قدسیتی است که در کشاکش حیات و دغدغه آلام بشریت، تنها ملجا و پناهگاه تندبادهای حوادث و تاریکی ناگواری هاست ... آرامش نام اش، زمزمه شعف است ذره ذرات خلقت را و حیرانی کلامش نقطه توحید نشانی ناکجا آبادهای اندیشه انسان است ... امام غایت آرامش و امید مطلق است ...

آنجا که امید رنگ بازد و یأس روی بر بشریت نمایان کند ، انسان پای در سرای شمرها نهاده و این تازه آغاز تشنگی بزرگی است برای او ...

حجه ابن الحسن المهدی علیه آلاف التحیه و الثنا ، پر طراوت ترین بارش آرامش است بر تاریخ انسان ... عزیز ترین آغوش است بشریت را ... درخشان ترین نوید است گرداب های تاریکی را  و وجودش، مهاد امن و امید است چشمان نگران فرزندان انسان را ...
یارب ، ان لنا فیک املا طویلا کثیرا، ان لنافیک رجا عظیما ...

گرداب تاریکی شان یأس را فریاد می کند و همهمه زوزه هاشان امید را به ناکجا آباد های ذهن بشر رهنمون می سازد ... شمرها کدخدایان قریه های ناامیدی اند و یأس را مکتوب قلب های نداشته شان کرده و عرشه لغزان زورق هاشان را در ظلمات امواج خروشان شرک به نظاره نشسته اند ... أُولئك يئسوا من رحمتي‏ و أُولئك لهم عذاب أليم (23 مائده)  

شمرها ناخدایان کشتی یأس اند در پس طوفان جهل ... حالیا که امام موذن امید است بر رفیع ترین قلل اندیشه بشر ؛  آغوش گرم امام  گهواره امنیت و آرامش و امید  است ذره ذرات خلقت را و تسبیح کلام او امید بخش دل های حیران است ؛ ولا تیأسوا من روح الله (یوسف 87) ...

امام مولای امید است و مظهر آن و در منش او یأس را به چیزی جز شرک قیاس نتوان کرد، امام هبه امید است آدمیت را و کلام او سلسله جنبانی فهم در پله پله امید است و هلهله چشمانش بشیر بشارتی لطیف است خلقت را ... و هو الَّذي يرسل الرّياح بشرا بين يدي رحمته (57 الاعراف) ... بشارت صبح، بشارت خورشید، بشارت نور، بشارت باران ، بشارت آغوشی آرام برای آدمیت ... بشارت امام ... الیس الصبح بقریب ...

عطر کلام امام را فطرت انسان استشمام کرده و قطرات فهم بشریت را ولاتیأسوا من روح الله (یوسف 87)  است که به اقیانوس امید و آرامش رهنما خواهد شد.  و ما جعله اللَّه إِلا بشرى‏ لكم و لتطمئنّ قلوبكم به و ما النَّصر إِلا من عند اللَّه العزيزِ الحكيم (126 آل عمران)

هنگامه شیرینی خواهد بود آرام گرفتن در آغوش آرامش آن امید مطلق ... و نحن نقول الحمد الله رب العالمین...

رفت تا بیاموزدمان شیعه را صبر و انتظار بیش از این باید. می گویند مسیح علیه السلام به مولایش مهدی علیه السلام اقتدا خواهد کرد و با او قدم به عرصه ظهور خواهد گذاشت... نمی دانم انتظار مسیح کوه های زیتون را باید به کدامین دقایق نظاره کرد ... و چه عمقی دارد این دوری از تو ... عمقی به اندازه ژرفای چشمانت که عجیب شرمسارشانیم ... جایت خالی است بزرگوار ... سنگ سنگ کوه های "جبل عامل" 33 روز فریادت کردند 33 شب نخوابیدند تا اثبات کنند رایحه عبایت را هنوز از شمال آفریقا دنبال خواهند کرد ... سیب های "نبطیه" هنوز شمیم وجودت را به آسمان هدیه می دهند و زمزمه آسمانیان را می شنوند : " و فی ظلمات اللیل یفتقد البدر ..."

القاب حضرت عباس (ع)

 

در منابع بسیاری، کنیه حضرت عباس(ع) را ابوالفضل بر شمرده‏اند که در بین کنیه‏های ایشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است اما دیگر کنیه‏های او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را بدان خوانده‏اند.

● کنیه‏های حضرت عباس (ع)

در فرهنگ عربی به آن دسته از نام‏هایی که با پیشوند اَبْ (در مردان) و اُمّ (در زنان) همراه باشد، کنیه می‏گویند. سنت گذاشتن نامی در قالب کنیه برای افراد در میان قبایل عرب، گونه‏ای بزرگداشت و تجلیل نسبت به فرد به شمار می‏آید.(۱)

در اسلام نیز توجه زیادی به آن شده است غزالی می‏نویسد: «رسول خدا(ص) اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آوردن دل‏هایشان به کنیه صدا می‏زند و آنهایی که کنیه نداشتند، کنیه‏ای برایشان انتخاب می‏فرمود و سپس آنها را بدان می‏خواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را به همان کنیه می‏خواندند. حتی آنان که فرزندی نداشتند تا کنیه‏ای داشته باشند کنیه‏ای می‏نهاد. پیامبر اکرم(ص) رسم داشت حتی برای کودکان نیز کنیه انتخاب می‏نمود و آنان را مثلاً ابا فلان صدا می‏زد تا دل کودکان را نیز به دست آورد».(۲) در اینجا کنیه‏های حضرت عباس(ع) بر شمرده می‏شود:

۱) ابوالفضل‏

در منابع بسیاری، کنیه حضرت عباس(ع) را ابوالفضل بر شمرده‏اند (۳) که در بین کنیه‏های ایشان، ابوالفضل (= ابوفاضل، ابوالفضائل) مشهورترین است اما دیگر کنیه‏های او یا غیر مشهور هستند و یا این که پس از واقعه کربلا حضرت را بدان خوانده‏اند. در مورد این کینه بحث وجود دارد که آیا این کنیه واقعی بوده و ایشان پدر فرزندی به نام فضل بوده‏اند یا اینکه این کنیه اعتباری و در واقع لقبی بوده است که به شکل کنیه به او نسبت داده‏اند. گفته‏ها و احتمالاتی در این زمینه وجود دارد که بدان پرداخته می‏شود:

آن چه از بررسی اسامی افراد در تاریخ به دست می‏آید این است که انتخاب کنیه همواره بر اساس نام فرزند بزرگ‏تر فرد نبوده و در موارد بسیاری این قاعده وجود ندارد.

نوشته‏اند در خاندان بنی‏هاشم هر که عباس نام داشته او را ابوالفضل کنیه می‏نهادند؛ همان گونه که عباس بن عبدالمطّلب و عباس بن ربیعة بن الحارث بن عبدالمطّلب و ... نیز مکنّی به همین کنیه بوده‏اند(۴) که گفته‏ای مقبول و موجّه به نظر می‏رسد.

برخی دیگر گفته‏اند این کنیه برگرفته از برتری و فضلی بوده که از کودکی در حضرت نمود فراوان داشته و او را بدان صفت می‏شناخته‏اند آن گونه که در سوگ او نیز سروده‏اند:

اَبَاالفَضْلِ یَا مَنْ أَسَّسَ الفَضْلَ وَ الإبا

أَبِی الفَضْلُ اِلاّ اَنْ تَکُونَ لَهُ أَبا

«ای ابوالفضل! ای کسی که هر برتری و پاکدامنی را بنا نهادی! آیا برای من برتری و فضلی وجود دارد که تو پدر آن نباشی؟ (آیا کسی می‏تواند فضلی داشته باشد که در تو نباشد)».(۵) هم‏چنین در بین اعراب و مسلمانان نیز چنین سنتی بسیار دیده می‏شده که کنیه افراد را بر اساس ویژگی‏های آنان می‏گذاشته‏اند. آورده‏اند روزی رسول خدا(ص) شنید که فردی را ابوالحَکَم می‏خوانند. پیامبر اکرم(ص) او را نزد خود خواند و فرمود: «همانا حَکم [داور ]خداست و حُکم از آن اوست تو چرا ابوالحکم خوانده می‏شوی؟» او پاسخ داد:

«قبیله‏ام هر گاه بر سر مسأله‏ای اختلاف پیدا می‏کنند نزد من می‏آیند و من بین آنان داوری می‏کنم و با صادر کردن حکم خویش اختلاف را برطرف می‏نمایم» پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: «چه کار خوبی می‏کنی»(۶) و این گونه گذاشتن چنین کنیه‏هایی را بر افراد بدون اشکال دانست.

گذشته از این همه این مطالب، در ردیف فرزندان عباس(ع) نام پسری را به اسم فضل آورده‏اند(۷) اما چون که فضل فرزندی نداشته، احتمال این که نام او از حافظه تاریخ ستُرده شده باشد، وجود دارد. این مسأله سبب شده که برخی برای توجیه کنیه حضرت عباس(ع) بر مطالبی مانند آنچه گذشت تمسک جویند گر چه هیچ یک از آنها با هم منافاتی ندارد و قابل جمع می‏باشد. یعنی وقتی در کودکی کسی را ابوالفضل بخوانند در او زمینه‏هایی هم ایجاد می‏شود که نام یکی از فرزندان خویش را فضل بگذارد.

۲) ابو القِربَة

در لغت عرب قِربة به معنای «مشک آب» است. حضرت عباس(ع) را به جهت آب رسانی‏اش در کربلا به این کنیه نامیده‏اند. در بسیاری از منابع تاریخی و رجالی چنین کنیه‏ای را برای حضرت برشمرده‏اند.(۸)

۳) ابو القاسم‏

کنیه‏ای غیر مشهور برای حضرت می‏باشد(۹) اگر چه برخی نوشته‏اند حضرت عباس(ع) فرزندی به نام قاسم داشته که در کربلا به شهادت رسیده است.(۱۰)

۴) ابن البَدَویّة

این کنیه نیز از جمله کنیه‏های غیر مشهور حضرت است و به معنای «فرزند زن بادیه‏نشین» می‏باشد. دلیل آن نیز این بوده که قبیله مادری حضرت، از جمله قبایل بیابان نشین عرب بوده‏اند.(۱۱)

۵) ابو الفَرجَة

در لغت عرب فرجه، «گشایش در سختی و بر طرف شدن اندوه» معنا شده است. برخی چنین کنیه‏ای نیز برای حضرت برشمرده‏اند که بیشتر به لقبی در قالب کنیه می‏ماند. دلیل آن هم بر طرف کردن اندوه و گشایش در سختی‏ها در نتیجه توسل به او می‏باشد.(۱۲)

● لقب‏های حضرت عباس(ع)

به عناوینی که بر اثر بروز و ظهور ویژگی‏هایی در انسان‏ها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگی‏شان باشد، لقب می‏گویند. حضرت عباس(ع) القاب بسیاری دارد. برای ایشان بیش از بیست لقب مشهور برشمرده‏اند که معروف‏ترین آنها عبارت‏اند از:

۱) قمر بنی‏هاشم‏

حضرت عباس(ع) از جمال و زیبایی ویژه‏ای برخوردار بوده؛ به گونه‏ای که سیمای دل‏ربای او جلب توجه می‏کرد و چهره‏اش مانند ماه تمام، تابناک می‏نمود. چون از دودمان هاشم، جد پیامبر(ص) بوده، او را «ماه فرزندان هاشم» می‏خواندند. این لقب، لقبی مشهور برای حضرت به شمار می‏رود و بسیاری از منابع آن را برشمرده‏اند.(۱۳)

۲) باب الحوائج‏

حضرت عباس(ع) در دوران زندگانی امام مجتبی(ع) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان می‏پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین(ع) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آن جا که هر گاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام می‏آمد، حضرت عباس(ع) مأمور اجرای دستور امام خویش می‏شد. حضرت عباس(ع) جایگاه بلندی نزد برادرش امام حسین(ع) داشت. نوشته‏اند:

«همان گونه که پدرش امیر المؤمنین(ع) جایگاه بلندی نزد پیامبر اکرم(ص) داشت و باب او بود و هر گاه مشکلی روی می‏داد پیامبر اکرم(ص) ابتدا آن را با علی(ع) در میان می‏گذاشت، عباس(ع) نیز چنین حالتی نسبت به امام حسین(ع) داشت. امام با پیشامد هر مشکلی آن را با برادرش در میان گذاشته و از او می‏خواست که آن مشکل را برطرف نماید».(۱۴) این مسأله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآورنده نیازها» بخوانند.(۱۵) البته به نظر می‏رسد این لقب بعدها در نتیجه توسل‏ها و کرامت‏های آن حضرت به ایشان داده شده است.

۳) باب الحسین(ع)

شدت دلبستگی حضرت عباس(ع) به برادر بزرگ‏تر خود، امام حسین(ع) تا آن جا بود که همواره خود را خدمتگزار وی می‏دانست و برای اجرای فرمان‏های ایشان همیشه پیش‏قدم بود. این بدان دلیل بود که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ عَلِیٌّ(ع) بَابُهَا فَمَن اَرَادَ مَدِینَةَ فَلْیَأْتِ البَابَ؛ من شهر دانش هستم و علی(ع) دروازه ورود به آن است. پس هر کس خواهان ورود به شهر دانش است، باید نخست سراغ درِ آن را بگیرد».(۱۶) حضرت عباس(ع) نیز درب ورود به شهر حسینی(ع) بود.

از علامه فقید طباطبایی؛، نویسنده تفسیر بزرگ المیزان در این باره نقل شده است که فرمود: «مرحوم سید السّالکین و برهان العارفین، آقا سید علی قاضی فرمود در هنگام کشف بر من روشن و آشکار شد که وجود مقدس ابا عبداللّه الحسین(ع) مظهر رحمت کلیّه الهیه است و باب و پیش‏کار آن حضرت، سقای کربلا، سرحلقه ارباب وفا، آقا باب الحوائج الی اللّه، ابوالفضل العباس صلوات اللّه و سلامه علیه است».(۱۷)

۴) سقّا

سقّا از مشهورترین لقب‏های حضرت عباس(ع) است و پس از واقعه کربلا به این لقب متصف گردید.(۱۸) یکی از بی‏رحمانه‏ترین حربه‏های جنگی دشمن در واقعه کربلا، بستن آب به روی لشگر امام حسین(ع) بود که از روز هفتم ماه محرّم آغاز شد اما حضرت عباس(ع) به همراه برخی دیگر از بنی‏هاشم، به فرات حمله می‏برد و آب می‏آورد.(۱۹) او این لقب را از پدران خویش به ارث برده بود؛ زیرا حضرت عبدالمطّلب، هاشم، عبد مناف و قُصَیّ نیز چنین لقبی داشتند. حضرت ابوطالب(ع) و عباس عموی پیامبر نیز به چنین ویژگی پسندیده‏ای مشهور بودند.(۲۰)

۵) کَبْش الکتیبة

اصطلاحی نظامی است که در جنگ‏ها به کار می‏رفته و به فردی شجاع اطلاق می‏شده که فردی که تمام صفات شجاعت و نام‏آوری در او جمع بوده و در پیشانی لشگر به جنگ با دشمن می‏پرداخته است. این لقب پیش از حضرت عباس(ع) تنها به دو نفر داده شده؛ ابتدا به فردی قریشی از قبیله بنی عبدالدار که از دشمنان سرسخت مسلمانان بود و طلحة بن ابی طلحة نام داشت. او در جنگ احد توسط امیر المؤمنین(ع) کشته شد زیرا شخص دیگری را جرأت رویارویی با او نبود و شجاعت و جنگاوری او باعث تضعیف روحیه مسلمانان شده بود.

با کشته شدن او توسط امیر المؤمنین(ع) روحیه به مسلمانان بازگشت و سبب خوشحالی پیامبر اکرم(ص) شد زیرا کشته شدن او باعث شد اتحاد مشرکین به شدت از هم گسیخته شود و بسیاری از آنان پا به فرار گذارند.(۲۱)

دومین فردی که پیش از حضرت عباس(ع) به این لقب خوانده شد مالک اشتر نخعی بود. او را در دوران خلافت امیر المؤمنین(ع) کبش العراق می‏خواندند.(۲۲) پس از وی این لقب به حضرت عباس(ع) رسید آن گونه که از زبان امام حسین(ع) سروده‏اند:

عَبَّاسُ(ع) کَبْشُ کَتِیبَتی‏ وَ کَنَانَتی‏

وَ سرُّ قَوْمی بَلْ اَعَزُّ حُصُونی‏

«عباس(ع) پهلوان لشگر و اهل بیت من بلکه شکست ناپذیرترین دژ من است».(۲۳)

۶) حامی الظُعَینة

در لغت عرب ظعینة از ریشه ظَعَنَ (= کوچ کرد) گرفته شده و به معنای زن هودج‏نشین(۲۴) می‏باشد. این لقب نیز از جمله القابی است که پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شده و به معنای پشتیبان زنان هودج‏نشین است. چرا که دلگرمی زنان اهل حرم به بازوی توانای عباس(ع) بود. چه بسا پشتیبانی و حمایت از زنان بی‏دفاع، خود بخش بزرگی از دفاع است و وجود او در بین لشگر قوت قلبی برای همه به شمار می‏آمد. این لقب در عرب پیش از حضرت عباس(ع) تنها به یک نفر داده شده و او ربیعة بن مکدم کنانی از قبیله بنی فراس می‏باشد و چه در زمان زندگی و چه پس از مرگش او را این گونه می‏خوانده‏اند. آن سان که درباره‏اش سروده‏اند:

حامی الظعینة این منه ربیعة

أم أین من علیا ابیه کلام(۲۵)

القاب یاد شده از مشهورترین لقب‏های حضرت عباس(ع) است. البته ایشان لقب‏های دیگری نیز دارند که بدین شرح است:

۷) شهید؛(۲۶)

۸) عبد صالح؛

۹) مستجار (پشت و پناه)؛

۱۰) فادی (فداکار)؛

۱۱) ضَیغَم (شیر)؛

۱۲) مُؤثر (ایثارگر)؛

۱۳) ظَهر الولایة (پشتیبان ولایت)؛

۱۴) طیار؛(۲۷)

۱۵) اکبر؛(۲۸)

۱۶) مواسی (ایثار کننده)؛

۱۷) واقی (پاسدار)؛

۱۸) ساعی(۲۹) (تلاشگر)؛

۱۹) صدّیق (راست‏گفتار و درست‏کردار)؛

۲۰) بَطَل (گُرد)؛

۲۱) اطلس (چابک و شجاع، در لغت به معنای رنگارنگ یا دو رنگ بوده(۳۰) و کنایه از فرد زیرک و چابک است)؛

۲۲) حامل اللّواء (پرچمدار).(۳۱)

۲۳) صابر؛

۲۴) مجاهد؛

۲۵) حامی؛

۲۶) ناصر؛(۳۲)

در کلام معصومین‏علیهم السلام لقب‏های دیگری نیز برای حضرت عباس آمده است که از جایگاه والا و مقام ارجمند حضرت عباس(ع) حکایت می‏کند.


پی‏نوشت‏ها:

۱) نک، لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ ه . ش ، ج ۱۱، ص ۱۶۴۵۲.

۲) معارف و معاریف، السید مصطفی الحسینی الدشتی، تهران، انتشارات مفید، چاپ دوم، ۱۳۷۶ ه . ش، ج ۸، ص ۵۹۵ .

۳) نفس المهموم، شیخ عباس قمی، قم، منشورات مکتبه بصیرتی، بی تا، ص ۳۳۲؛ تنقیح المقال فی احوال الرجال، عبد اللّه المامقانی، نجف، مطبعة الحیدریة، ۱۳۵۲ ه . ق، ج ۱، ص ۱۲۸.

۴) بطل العلقمی، عبد الواحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعة الحیدریة، بی‏تا، ج ۲، ص ۹.

۵) همان.

۶) همان، ص ۱۰.

۷) العباس(ع)، عبدالرزاق المقرم، نجف، مطبعة الحیدریة، بی تاص ۱۹۵ ؛ المجدی فی أنساب الطالبیین، نجم الدین ابوالحسن علی بن محمد بن العلوی العمری، قم، مطبعة سید الشهداء، مکتبة آیة اللّه العظمی النجفی، چاپ اول، ۱۴۰۹ ه . ق ، ص ۲۳۱.

۸) أنساب الأشراف، احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۳۹۴ ه . ق، ج ۲، ص ۱۹۲ ؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن الحسن الطبرسی، نجف، مکتبة الحیدریة، چاپ دوم، ۱۳۹۰ ه . ق، ص ۲۰۳ .

۹) بطل العلقمی، ج ۲، ص ۸.

۱۰) مقتل الحسین(ع)، محمد تقی بحر العلوم، بیروت، دار الزهراء، چاپ دوم، ۱۴۰۵ ه . ق‏بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۳ ه . ق، ص ۳۱۵ ؛ العباس(ع)، ص ۱۹۵.

۱۱) بطل العلقمی، ج ۲، ص ۹۱.

۱۲) همان، ص ۱۰.

۱۳) مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، ابو جعفر محمد بن علی، قم، مطبعة العلمیة، بی‏تا، ج ۴، ص ۱۰۸ ؛ بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۳ ه . ق، ج ۴۵، ص ۴۰ .

۱۴) بطل العلقمی، ج ۳، ص ۳۵.

۱۵) مقاتل الطالبیین، ص ۵۵ ؛ بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۴۰ ؛ مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۱۰۸ ؛ بطل العلقمی، ج ۳، ص ۲۰۸ ؛ کبریت الأحمر، ص ۳۸۴.

۱۶) مستدرک الحاکم النیسابوری، حافظ ابو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول ۱۴۱۱ ه . ق ، ج ۳، ص ۱۲۶.

۱۷) چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع)، علی ربانی خلخالی، قم، مکتب الحسین، چاپ پنجم‏۱۳۷۸ ه . ش، ج ۱، صص ۱۴۷ و ۱۴۸.

۱۸) الثقات، محمد بن حبّان، دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، بی جا، ۱۳۹۵ ه . ق، ج ۲، ص ۳۱۰ ؛ السیرة النبویة، محمد بن حبّان، بیروت، مؤسسة الثقافیة، چاپ اول، ۱۴۰۷ ه . ق، ج ۱، ص ۵۵۹ .

۱۹) الإختصاص، محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۲ ه . ق، ص ۷۸ ؛ رجال الطوسی، ابو جعفر محمد بن الحسن، نجف، مطبعة الحیدریة، چاپ اول، ۱۳۸۱ ه . ق ، ص ۷۲ .

۲۰) تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی‏یعقوب، بیروت، دار صادر، بی‏تا، ج ۲، ص ۷۶ ؛ سیرة النبویة، ابن هشام، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۵۵ ه . ق، ج ۱، ص ۹۶.

۲۱) بطل العلقمی، ج ۲، صص ۵۳ - ۵۴ .

۲۲) بطل العلقمی، ج ۲، صص ۵۳ - ۵۴ .

۲۳) همان، ص ۶۰.

۲۴) فرهنگ معاصر، آذرتاش آذرنوش، تهران، نشر نی، چاپ اول، ۱۳۷۹ ه . ش، ص ۲۱۳.

۲۵) بطل العلقمی، ج ۲، صص ۶۳ و ۶۴.

۲۶) مصباح الزائر، سید بن طاووس، قم، مؤسسة آل البیت، چاپ اول، ۱۴۱۷ ه . ق، صص ۲۴۵ - ۲۴۹ ؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، صص ۲۲۲ - ۲۲۷.

۲۷) بطل العلقمی، ج ۲، ص ۱۰۸.

۲۸) الطبقات، محمد ابن سعد، لیدن، مطبعة بریل، ۱۳۲۱ ه . ق، ج ۳، ص ۱ ؛ سیر إعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد الذهبی، مصر، دار المعارف، بی‏تا، ج ۳، ص ۲۱۶ .

۲۹) سه لقب اخیر در زیارت ناحیه مقدسه آمده است.

۳۰) لسان العرب، ج ۶، ص ۱۳۵.

۳۱) مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۱۰۸ ؛ بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۴۰ ؛ بطل العلقمی، ج ۲، ص ۱۲.

۳۲) چهار لقب اخیر در: الإقبال، علی بن موسی بن جعفر السید بن طاووس، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۹۰ ه . ق، ص ۳۳۴ ؛ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۳۶۴ ؛ مصباح الزائر، ص ۳۵۱.

دانستنیهایی از زمین کربلا

حضرت آدم و كربلا

در مصيبت حضرت سيّد الشهداء(ع ) بنا بر روايات مختلف آنچه به چشم ديده ، و ديده نمى شود گريسته اند.
در جريان هبوط حضرت آدم عليه السلام مى باشد كه آن حضرت پس از ترك اولى كه در بهشت انجام داد از بهشت رانده و بر زمين فرستاده شد، محل هبوط آدم عليه السلام در مكّه معظّمه بوده است و در روايات مى باشد كه حضرت آدم عليه السلام بخاطر آن گناه يا ترك اولى بسيار گريست و از گناه خود توبه كرد.
و همچنين مفارقت از همسرش حوّا نيز به غصّه او افزوده بود، بنابراين حضرت آدم عليه السلام بر روى زمين حركت كرد و بيابانها و دشتها را زير پا گذاشت تا گذار حضرت آدم عليه السلام به سرزمين كربلاى پر بلا افتاد، كدام كربلا آن كربلايى كه تا حضرت سيّدالشهداء به آن سرزمين وارد شد و ديگر مركب او حركت ننمود بنابر روايات سه مركب عوض كردند ولى مركب حركت ننمود.
خلاصه آنكه حضرت آدم وقتى به آن سرزمين رسيد، ملاحظه كرد كه گرد غم و غبار، ناراحتى وهمّ و غم در وجودش پديدار شد و قلبش به تنگ آمد، تا رسيد به آنجايى كه شمع فروزان پيامبر (ص ) خاموش گشته بود، يعنى تا به قتلگاه حضرت سيّد الشهداء (ع ) رسيد، قدمش به سنگى برخورد كرد و افتاد - و بر اثر اصابت سرش به زمين - خون از سر حضرت آدم جارى شد، حضرت آدم عليه السلام ناراحت شد و سر به آسمان برداشت كه ، بار الها آيا گناه تازه اى مرتكب شده ام كه مرا اينگونه مجازات مى كنى ؟ خدايا من تمام عالم را گشتم و چنين بلائى بر سرم وارد نشد، حال آنكه در اينجا چنين عقوبت مى شوم !
از جانب پروردگار عالم ندا آمد كه اى آدم از جانب تو گناهى سر نزده است لكن اين همانجايى است كه :
يقتل فى هذه الارض ولدك الحسين عليه السلام ظلما
يعنى اين همانجايى است كه فرزندت حسين عليه السلام بر اثر ظلم شهيد مى شود، و خداوند روضه سيّد الشهداء را خواند و حضرت آدم عليه السلام بر مصائب آن حضرت گريست ، قربان مظلوميّتت حسين جان كه آدم با يك سر شكستن آنگونه به خدا شكايت مى كند، حال آنكه تو با آن همه مصيبت مى فرمايى :
رضا بقضائك و تسليما لامرك لا اله غيرك و لا معبود سواك
حضرت آدم عرض كرد: خدايا آن حسين كه در اين جا شهيد مى شود، ايكون نبيّا؟ پيامبر مى باشد؟
وحى نازل شد كه اى آدم او پيامبر نيست ، لكن نوه پيامبر آخرالزمان و فرزند دختر آن پيامبر(ص ) فاطمه زهرا مى باشد. پس با رهنمايى جبرئيل چهار مرتبه بر قاتلين حضرت سيّد الشهداء(ع ) لعن فرمودند.

حضرت ابراهيم عليه السلام و كربلا
يك زمان عبور حضرت ابراهيم عليه السلام از سرزمين كربلا افتاد، آن حضرت سوار بر اسب بودند، ظاهرا آثار مصيبت هاى سيّدالشهداء بر آن حيوان آشكار شد، وصيحه اى كشيد و با سر به زمين افتاد و بر اثر آن حضرت ابراهيم عليه السلام زمين خورد و سرش شكست . آنگاه برخاسته و بدرگاه خداوند عرضه داشت ، بار الها خطائى از من سر زده كه اينگونه مجازات مى شوم ؟
پس جبرئيل نازل شد و عرض كرد: يا ابراهيم از تو گناهى سر نزده است !
لكن هنا يَقتل سِبط خاتَم النَّبيين و خاتَم الوَصيين فسال دمك موافقا لدمه .
يعنى چون در اينجا نوه پيامبر آخر الزمان (ص ) و فرزند خاتم الوصيين اميرالمؤمنين (ع ) به شهادت مى رسد، پس خون تو ريخت تا موافق با خون آن مظلوم شود. و آنگاه جبرئيل از مصائب كربلا گفت و حضرت ابراهيم عليه السلام بر مظلوميّت فرزندش گريست .


كربلا و عزاخانه در بهشت
براى امام حسين عليه السلام عزا خانه بسيار و گريه كننده بيشمارى است پس در زير اين آسمان و تحت خورشيد درخشان عزا خانه اولى كربلاست ، كه باعث كرب و گيرائى قلوب همه انبياء و مؤمنين و محبّين و موالين ميشود تا روز قيامت .
دوّم عزا خانه مخصوص آن بزرگوار بيت الصّراخ است ، كه در عرش عظيم الهى است كه همه ملائكه در آن مكان رفيع الشّان با نوحه و ضجّه به عزاى آن عزيز زهرا (س ) مشغول هستند.
سوّم بيت العمور است كه در آسمان چهارم است كه ملائكه آسمانها به گريه و شيون آن سيّد مظلومان نوحه مى كنند و مانند اين كه در عالم باطن آوازه عزاداران ملاءاعلى بگوش باطنى سكّان عالم سفلى ميرسد كه آثار عزادارى و گريه و ناله ظاهر ميشود تا روز قيامت و هر كس از عزاداران به قدر اخلاص ‍ و محبّت خود بمراتب نورانيّت و قرب معنوى مترقى ميكند.
چهارم بيت المرمر است كه در بهشت است و مانند آنكه اشاره به آن مجلس ‍ عزاخانه است كه در اول خلقت حضرت آدم و حضرت حوّا عزا خانه بپا نمودند.


زمين كربلا به بهشت ميرود
در كتاب كامل الزيارة ازفخرالسّاجدين حضرت زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه خداوند سبحان و تعالى كرب بلا را حرم امن و با بركت قرار داده بيست و چهار هزار سال قبل از آن كه كعبه را خلق نمايد، و چون حقّ تعالى در ابتداى قيامت زمين را به زلزله در مى آورد، و زمين كربلا را با خاكش نورانى و صاف بالا برند.
پس آن را بهترين باغ از باغهاى بهشت مى گرداند و بهترين مساكن از مسكنهاى بهشت كه ساكن نمى شود در آن مگر مقربان و پيامبران و رسولان و آن زمين روشنائى مى دهد در بهشت چنانكه ستاره هاى بسيار روشن در ميان ستاره ها براى اهل زمين روشنائى مى دهند كه نورش ديده هاى اهل بهشت را خيره ميكند.
و آن زمين مقدّس ندا ميدهد در ميان بهشت منم آن زمين طيّب و مباركى كه در آغوش گرفتم و در بر داشتم نعش بهترين شهيدان و سيد جوانان اهل بهشت حسين بن على عليه السلام را.

جان به قربان تو و كرب بلايت يا حسين
اين سر شوريده ام دارد هوايت ياحسين
روز و شب در آرزوى مرقدت آرام به سر
كى شود مأ وى كنم در كربلايت ياحسين
 

خاك كربلا و هديه ملائك
در روايات ميباشد كه خداوند عالم خاك كربلا را تحفه و هديه حورالعين قرار داده است ، چنانچه در كتاب شريف سفينة النّجاة روايت شده است كه :
هر گاه ملائك ملا اعلى و مقرب درگاه خداوند بر زمين نزول مى كنند حورالعين به ايشان ميگويند كه از براى ما خاك كربلا و تسبيحى از آن ارض ‍ منوّر بياوريد.


كربلا قبّه اسلام
روايت از معصوم عليه السلام ميباشد كه در حديثى مى فرمايد:
و هى البقعة التى كانت قبّة الاسلام نجى اللّه فيه المؤمنين الّذى آمنوا مع نوح فى الطوفان .
امام عليه السلام فرمودند: و آن زمين كربلا بقعه اى است كه قبّه براى اسلام ميباشد و خداوند نجات مى دهد بوسيله آن مؤمنين را مانند آن كسانى كه ايمان آوردند و با حضرت نوح عليه السلام در طوفان .

 مهر تو را به عالم امكان نمى دهم

اين گنج پر بهاست من ارزان نمى دهم
گر انتخاب جنّت و كويت نمى دهند
كوى تو را به جنَّت رضوان نمى دهم
اى خاك كربلاى تو مهر نماز من
آن مهر را به ملك سليمان نمى دهم
 

كشتى نوح در كربلا
در طوفان جهانى حضرت نوح عليه السلام ، كشتى نوح در همه زمين ( كه بصورت دريا درآمده بود) گشت تا رسيد به سرزمين كربلا، حضرت نوح احساس كرد، كشتى درمانده و زمين آن را مى كشد، حضرت نوح به گمان غرق كشتى ترسيد، و جريان را به خدا عرضه داشت ، جبرئيل بر او نازل شد و گفت : در اين سرزمين حضرت امام حسين عليه السلام سبط حضرت محمّد خاتم پيامبران (ص ) و فرزند حضرت على خاتم اوصياء عليه السلام را مى كشند.
حضرت نوح عرض كرد، قاتل او كيست ؟ جبرئيل گفت : قاتل او كسى است كه اهل هفت آسمان و زمين او را لعنت مى كنند، حضرت نوح عليه السلام چهار بار بر قاتل امام حسين عليه السلام لعنت گفت ، آنگاه كشتى به حركت در آمد، و سرانجام در كوه جودى (در ناحيه شام ) مستقر شد.


درجات كربلا
زمين كربلا پنج درجه دارد.
درجه اوّل - از آب و خاك است مثل باقى زمين ها و اراضى كه درخت و گياه در آن ميرويد و زراعت ميشود.
درجه دوّم - مقام فيض و رحمت است ، كه از اين خاك مقدّس بواسطه قبول نمودن آن خضوع و انكسار را، در عالم تكليف تكوينى ، بنا به حديث ( و لا من ارض و لا مإ الّا عوقب لترك التواضع ) كه چنان فضيلت و رحمت در آن تربت پاك قرار فرموده اند كه همه عوالم امكان از آن تربت اقدس بهره و فيض ميبرند، بلكه فضائل و مناقب آن زمين مقدّس برترى دارد بر تربت مراقد همه ائمّه اطهار عليه السلام به مرقد انور حضرت محمّد (ص ) زيرا كه چند فضيلت در تربت حضرت سيّد الشّهدأ عليه السلام هست كه در تربت هيچ پيغمبرى و وصّى او نيست و در تربت هاى سائر ائمّه عليه السلام نيز نيست .
درجه سوّم - كربلا محل اندوه و محنت است و هر يك از مقرّبين درگاه الهى و انبياء و اؤ لياء و اوصيّاء در وقت ورود به آن زمين فيض نزديك مى شود مهموم و اندوهگين مى باشند چنانكه حضرت صادق عليه السلام در خصوص زائرين آن مظلوم مى فرمايد: كه زائر بايد تشنه و گرسنه و ژوليده مو و خاك آلوده و گريان و مهموم باشد.
تأ سّيا له و للمستشهدين بكربلا و اهل بيته المظلومين المهمومين .
درجه چهارم - كربلا نعيم جنّات است ، زيرا كه همه بهشت را خداوند متعال از نور مقدّس و منوّر مدفون كربلا، خامس آل عبا عليه السلام خلق نموده است ، و حضرت امام صادق عليه السلام در خصوص ترك كنندگان زيارت آن سرور فرموده است :
مَن تَرَكَ زيارَة الحسين عليه السلام و هو يزعم شيعة فليس هو الشيعة و ان كان من اهل الجنّة هو ضيفان اهل الجنّة .
ترجمه : امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كس ترك كند زيارت امام حسين عليه السلام را و در حالى كه خيال كند از شيعيان ماست ، بلكه او شيعه ما نيست و اگر هم وارد بهشت شود، ميهمان اهل بهشت خواهد بود، ( نه صاحب خانه ).
رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
اِنّى اَشِمُ رائِحَة الجَنَّة مِن الحسين عليه السلام ،
يعنى ، همانا از حسين عليه السلام بوى بهشت را استشمام مى كنم .
پس بر طالبين بهشت لازم است كه داخل كربلاى ظاهرى شوند و او از باب خاصّه آن كه عبارت از بكاء و اقامه مجالس عزا بشود تا در يوم النّشور به مقام قرب و مصاحبت آن بزرگوار در جناب النّعيم باشد.
درجه پنجم : رضوان اللّه يعنى مكان خوشنودى كه فوق همه نعمتها و راحتها و فيضهاست زيرا كه تربت پاك بنا بخضوع كه در عالم تكوين قبول نمود داراى نور الانوار همه انوار شده و خداوند عالم آن تربت طاهره را كه باعث ضياء و روشنائى همه فرموده و مكان و مقام پيامبران اولوالعزم در بهشت عنبر سرشت در تربت كربلا خواهد شد، و همين خاك كربلا است كه در مقام فخر و مباهات فرياد مى نمايد:
اِنّاارض اللّه المقدّسة المباركة .
من همان زمين مقدّس و مبارك خدا هستم . با اعتقاد پاك دفن شده گان آن خاك از بيم و هراس يوم الحساب آسوده و مطمئن شده و بدون حساب داخل بهشت و ساكن حُسن المأ ب ميشوند.
بلكه بر روايت حضرت صادق عليه السلام حتى هر خر و اشترى كه در كربلا بميرد به بهشت مى رود.


زيارت ملائكه از كربلا

در كتاب كامل الزيارة روايت شده است كه حق تعالى امر فرمود، به ملائكه كه زيارت كنند موضع دفن حضرت سيّدالشّهداء عليه السلام را هزار سال پيش از شهادت آن بزرگوار، و همچنين روايت شده است كه در وقت هر نماز از نمازهاى پنجگانه هفتاد هزار ملائك به زيارت آن سرور مشرّف ميشوند و تا روز قيامت نوبت زيارت به ايشان ميسّر نمى شود.

 خوشا بحال كسى در منى فداى تو گرديد
كه داعى تو شد ساكن مناى تو گرديد
هر آن كه خواست حيات ابد ز فرد صمد
مقيم عرصه رضوان كربلاى تو گرديد

 

كربلا پاره اى از بهشت است
قال رسول اللّه (ص ): يا جابر زُر قبر الحسين عليه السلام بكربلا فانّ كربلا قطعة من الجنّة .
رسول خدا (ص ) فرمود:اى جابر زيارت كن قبر حسين عليه السلام را در كربلا، پس هر آينه كربلا پاره اى از بهشت است .
خدا هم طول عمر به جابر داد و موفّق گرديد قبر حسين را زيارت نمايد. يقينا حديث مشهور زيارت جابر در روز اربعين را حسين عليه السلام شنيده ايد.
اگر چشم بصيرتى باشد سزاوار است خاك كربلا را توتياى چشم كنيم . خاكى كه رسول خدا (ص ) به آن متبرّك مى شدند.

 

ثواب زائر قبر حسين عليه السلام
روايت شده است كه حضرت خاتم الانبياء (ص ) در خانه عايشه بود، حسين عليه السلام آمد، عايشه خواست مانع شود، رسول خدا(ص ) جريان آتيه حسين عليه السلام و مقامات او و زائرش را ذكر مى فرمايد: كه حسين عليه السلام در زمين كربلا كشته و مدفون مى گردد، هركس او را زيارت كند ثواب يك حجّ و يك عمره من به او داده مى شود، عايشه تعجّب كرد و گفت : ثواب حجّ و عمره شما!
فرمود: بلى ثواب دو حجّ و دو عمره من .
باز عايشه تعجّب كرد! و رسول خدا(ص ) فرمود ثواب سه حجّ و سه عمره من .
همينطور زياد فرمود، كه در روايت چنين است ثواب نود حجّ و نود عمره رسول خدا (ص ) براى زائر قبر حسين عليه السلام است .
البته از اين حجّ و عمره تا نود با اعتبار حال و معرفت و محبّت زائر قبر حسين عليه السلام است ، با چه علاقه اى رو به قبر حسين عليه السلام رفته است .
و نيز فرمودند چنين ثوابهاى عظيمى كه براى زيارت كننده قبر حسين عليه السلام است موجب دلشادى من گرديد.


جوار امام حسين عليه السلام بهتر از بهشت
اگر كسى از گناهان مى ترسد و نمى داند كه آيا توبه اش پذيرفته شده است يا خير؟ رسول خدا (ص ) وعده فرموده است كه زوّار قبر حسين عليه السلام و عزادارانش را تنها نگذارد، در وحشتها و ظلمتها از آنان فرياد رسى بفرمايد.
در صحراى محشر كه هر كس سر گرم خودش مى باشد عدّه اى در جوار امام حسين عليه السلام زير سايه عرش رحمتند، به قدرى از مجالست با امام حسين عليه السلام مأ نوسند و لذّت ميبرند كه وقتى حوريان از بهشت برايشان پيغام مى فرستند كه ما منتظر شمائيم ، چرا نمى آئيد پاسخ مى دهند ما لذّت مجلس امام حسين عليه السلام را به مصاحبت با شما ترجيح ميدهيم .
راستى كه جاى اميدوارى است بقول شيخ شوشترى اگر مقام ما به حدّى نرسيده باشد كه در اوّل محشر نزد امام حسين (ع ) زير سايه عرش باشيم اميدواريم كه در چاله و ظلمتكده جهنّم هم نباشيم پيغمبر ما نجات دهد.


زيارت قبر حسين عليه السلام امان از آتش
مجلسى عليه الرحمه در بحار از جناب سليمان اعمش كه از بزرگان شيعه و نزد همه مسلمين محترم و مورد اعتماد است نقل مى نمايد: كه در كوفه شبى همسايه ام در خانه من بود در اثناء صحبت فضيلت زيارت امام حسين عليه السلام را در شب جمعه ذكر نمودم همسايه منكر بود. گذشت ، فردا اعمش و چند نفر ديگر به كربلا رفتند، امّا همسايه را ديدند كه زودتر از آنها و گريان آمده است ،
پس از آنكه از او علّت را مى پرسند، گويد: پس از آنكه خوابيدم ديدم قيامت بر پا شده هودجى سياه پوش از آسمان نازل ودر آن مخدره دو عالم فاطمه زهرا (س ) است ، همه دستها رو بهودج دراز است و تقاضاى شفاعت دارند رقعه هائى به دست اشخاص داده مى شود، نگاه كردم ديدم در آن نو شته ((امان من النار لزوّار قبر الحسين عليه السلام فى ليله الجمعه ))
امان و راحتى از آتش است براى زيارت كنندگان قبر امام حسين عليه السلام در شب جمعه .
گفتم : اى بى بى عالم به من هم لطف بفرما كه من سخت به آن نيازمندم فرمود: مگر تو منكر فضيلت زيارت قبر فرزندم حسين عليه السلام نبودى .
( چگونگى استشفا از تربت كربلا )
شيخ اجل ، ابن قولويه ، استاد شيخ مفيد رحمه الله در كتاب كامل الزيارة به اسناد خود از محمد بن مسلم روايت كرده كه گفت : به مدينه رفتم و بيمار شدم . حضرت امام محمد باقر عليه السلام مقدارى آشاميدنى در ظرفى كه دستمال بالاى آن بود، به وسيله غلام خود برايم فرستاد و گفت : ((اين را بخور كه امام على عليه السلام به من امر فرموده است كه بر نگردم تا اين دارو را بياشامى )).
چون گرفتم و خوردم شربت سردى بود در نهايت خوش طعمى و بوى مشك از آن بلند بود.
پس غلام گفت : ((حضرت فرمود چون بياشامى به خدمتش بروى )).
من تعجب كردم كه گويا از بندى رها شدم . برخاستم به در خانه آن حضرت رفته ، رخصت طلبيدم . حضرت فرمود: ((صحّ الجسم فادخل : بدنت سالم شده داخل شو)).
گريه كنان داخل شدم و سلام كردم . دست و سرش را بوسيدم . فرمود: ((اى محمد! چرا گريه مى كنى ؟))
عرض كردم : ((قربانت گردم مى گويم بر غربت و دورى راه از خدمت شما، و كمى توانايى در ماندن در ملازمت شما كه پيوسته به شما بنگرم )).
فرمود: ((اما كمى قدرت ، خداوند تمام شيعيان و دوستان ما را چنين ساخته و بلا به سوى ايشان گردانيد؛ امّا غربت تو، پس مؤمن در اين دنيا در ميان اين خلق منكوس غريب است ، تا از اين دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مكان به حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام تأ سّى كن كه در زمينى دور از ما در كنار فرات است و اما آنچه از محبت قرب و شوق ديدار ما گفتى و بر اين آرزو و توانايى ندارى ، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر اين نيت پاداش خواهد داد)).
بعد فرمود: ((آيا به زيارت قبر حسين عليه السلام مى روى ؟))
گفتم : ((بلى با بيم و ترس بسيار.))
فرمود: ((هر قدر ترس بيشتر است ثوابش بزرگتر است و هر كس در اين سفر خوف بيند از ترس روز قيامت ايمن باشد و با آمرزش از زيارت بر گردد)).
بعد فرمود: آن شربت را چگونه يافتى ؟))
گفتم : ((گواهى مى دهم كه شما اهل بيت رحمتيد و تو وصى اوصيايى . هنگامى كه غلام شربت را آورد، توانايى نداشتم كه بر پا بايستم و از خودم نااميد بودم و چون آن شربت را نوشيدم چيزى از آن خوش بوتر و خوش ‍ مزه تر و خنك تر نيافتم . غلام گفت : مولايم فرمود بيا؛ گفتم : با اين حال مى روم هر چند جانم برود و چون روانه شدم گويا از بندى رها شدم . پس ‍ سپاس خداى را كه شما را براى شيعيان رحمت گردانيده است )).
فرمود: ((اى محمد! آن شربت را كه خوردى از خاك قبر حسين عليه السلام بود و بهترين چيزى است كه من به آن استشفا مى نمايم و هيچ چيزى را با آن برابر مكن كه ما به اطفال و زنان خود مى خورانيم و از آن خير بسيار مى بينيم )).
فرمود: ((شخصى آن را بر مى دارد و از حائر بيرون مى رود. آن را در چيزى نمى پيچد، پس هيچ جن و جانورى و چيزى كه درد و بلايى كه داشته باشد نيست ، مگر آنكه آن را استشمام مى كند و بركتش برطرف مى شود و بركتش ‍ را ديگران مى برند و آن تربت كه به آن معالجه مى كنند نبايد چنين باشد و اگر اين علت كه گفتم نباشد، هر كه آن را به خود بمالد يا از آن بخورد البته در همان ساعت شفا مى يابد و نيست آن مگر مانند حجرالاسود كه نخست مانند ياقوتى در نهايت سفيدى بود و هر بيمارى و دردناكى خود را بر آن مى ماليد در همان ساعت شفا مى يافت و چون صاحب آن دردها و اهل كفر و جاهليت خود را بر آن ماليدند سياه شد و اثرش كم گرديد)).
عرض كردم : ((فدايت شوم آن تربت مبارك را من چگونه بردارم ؟))
فرمود: ((تو هم مانند ديگران آن تربت را بر مى دارى ، ظاهر و گشوده و در ميان خرجين در جاهاى چركين مى افكنى پس بركتش مى رود)).
گفتم : ((راست فرمودى .))
فرمود: ((قدرى از آن به تو مى دهم ، چطور مى برى ؟))
عرض كردم : ((در ميان لباس خود مى گذارم )).
فرمود: ((به همان قرارى كه مى كردى برگشتى . نزد ما از آن هر قدر كه مى خواهى بياشام و همراه مبركه براى تو سالم نمى ماند)).
آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانيد و ديگر آن درد به من عارض ‍ نشد.

 
زائر حسين عليه السلام
در كتاب كامل الزياره و وسايل و كتاب تحفة الزّاير، مجلسى مرحوم روايت نموده است از معاوية بن عمَّار كه گفت : روزى بخدمت مولاى خود امام جعفرصادق عليه السلام مشرَّف شدم ، ديدم آن سرور مشغول نماز است چون فارغ شدند، شنيدم كه مناجات مى كرد باپروردگار خود و عرض ‍ مى كرد:
اى خداونديكه مخصوص كرده اى آينده ما را به كرامت ، و وعده داده اى ما را به شفاعت ، و علوم رسالت را به ما داده اى و ما را وارث پيغمبران گردانيده اى و ختم كرده اى امتّان گذ شته را و علم گذشته و آينده را به ما داده اى و ما را مخصوص به وصيّت پيغمبر(ص ) گردانيده اى و دلهاى مردم را مايل به ما گردانيده اى ، بيامرز مرا و برادران مرا به زيارت كنندگان قبر ابى عبداللَّه حسين عليه السلام را كه خرج كرده اند مالهاى خود را، و بيرون آورده اند از شهرها بدنهاى خود را، براى رغبت بر نيكى ما و اميد ثوابهاى تو در صله ما، و براى شاد گردانيدن پيغمبر(ص ) تو، و اجابت نمودن ايشان امر ما را، و براى خشمى كه بر دشمنان ما داخل كرده اند، و مقصود ايشان خوشنودى تو است ، پس عوض ايشان را از جانب ما به خوشنودى بده ،
و حفظ كن ايشان را در شب و روز، و رفيق ايشان را در اهل و اولاد، ايشان را كه در وطن خود گذاشته اند، و دفع كن از ايشان شرّ هر جبّار معاند را، و هر ضعيف و قوى از مخلوقات خود و از شرّ شياطين جنّ و انس را، و بده به ايشان زياده از آنچه از تو اميد دارند،
اى خداوند ما چون دشمنان عيب و سرزنش كردند با ايشان به سبب بيرون آمدن ايشان به زيارت ما پس مانع ايشان نشد از عزم كردن و بيرون آمدن به زيارت ما،
پس رحم كن آن رويهاى ايشان را كه مى مالند بر قبر امام حسين عليه السلام و رحم كن بر آن ديده هاى ايشان كه گريه و آب چشم آن را جارى كرده اند براى ترحّم بر ما، و رحم كن دلهاى ايشان را كه سوخته و جزع كرده اند در مصيبت ما، و رحم كن آن صداهاى ايشان كه بلند كرده اند در مصيبت ما، خداوندا آن خانه ها و بدنها را به تو مى سپارم تا سيراب گردانى از حوض ‍ كوثر و روز تشنگى ايشان .
و از اين قسمت مناجات و دعا بسيار كرد تا اينكه سر از سجده بر داشت و عرض كردم : آن دعا كه در حقّ زوّار و گريه كنندگان امام حسين عليه السلام از شما شنيدم ، كه مثل آن را در حقّ كسى كه خدا رانمى شناسد مى كرديد، گمان دارم كه آتش جهنّم هرگز بر او نرسد،
آرزو كردم كه خدايا كاش حجّ نكرده بودم و به زيارت امام حسين عليه السلام مشرّف ميشدم ، آن حضرت فرمودند: چه مانع است تو را اى معاويه . ترك زيارت حسين عليه السلام نكن ، عرض كردم فدايت شوم نمى دانستم كه زيارت آن حضرت اينقدر فضيلت دارد، فرمود:
اى معاويه آنهايى كه در آسمان از براى زيارت كننده حسين عليه السلام دعا ميكنند ترك نكن زيارت حسين عليه السلام را از ترس و خوف كسى ، زيرا هركس ترك كند زيارت او را آنقدر حسرت مى برد و آرزو مى كند كه اى كاش ‍ آن قدر در نزد قبر آن حضرت مى ماندم كه در آنجا مد فون مى شدم .
آيا دوست ندارى كه خدا تو را در ميان آن اشخاصى كه دعا ميكند براى ايشان رسول خدا(ص ) و على عليه السلام و فاطمه (س ) و باقى ائمّه معصومين عليه السلام ببيند؟ آيا نمى خواهى از كسانى باشى كه در قيامت مى آيند و هيچ گناه براى ايشان نمى باشد؟ آيا نمى خواهى از كسانى باشى كه حضرت رسول (ص ) در قيامت با ايشان مصافحه ميكند؟
(آرى رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
مَن مِسَّ جِلدى لَم تَمسَّ النّار. يعنى هركس بدن مرا لمس كند آتش جهنّم بر او نمى رسد پس معلوم است كسى كه با رسول خدا(ص ) مصافحه كند آتش دوزخ را البته نخواهد ديد.
اللّهمّ ارزقنى زيارت الحسين بحقّ الحسين و جدّه و ابيه و امّه و اخيه و ذرّيته و بنيه عليه السلام .
خدايا روزى كن زيارت امام حسين عليه السلام را بر ما بحقّ امام حسين عليه السلام و جدّش رسول خدا (ص ) و پدرش اميرالمؤمنين عليه السلام و مادرش فاطمه زهرا(س ) و برادرش امام حسن عليه السلام واولادش عليه السلام .


ثواب كربلا
مقدّس زنجانى نوشته كه در بعضى روايت وارد شده كه در عوض هر درهمى كه زائران امام حسين عليه السلام در خصوص زيارت آن حضرت مصرف كنند دوازده هزار شهر در بهشت از خداوند عالم به ايشان عطاء مى شود، و به هر قدمى كه بر مى دارند ثواب هفتاد حجّ و هفتاد عمره مى باشد،
و هر گاه در آن سفر بميرند ملائكه رحمت مشايعت ايشان مى كنند و حنوط و كفن او را از بهشت مى آورند، و براى او نماز ميگذارند، و از رياحين بهشت بر قبر او فرش مى كنند و از هر طرف به قدرى كه چشم كار مى كند قبر او را وسيع مى گردانند، و تا روز قيامت درى از بهشت بر قبر او مى گشايند و چون زائران امام حسين عليه السلام به حوالى كربلا رسند، صدّيقه كبرى فاطمه زهرا (س ) با جمعى از حوريان بهشت به پيشواز ايشان مى آيند و حضرت فاطمه (س ) با مقنعه خود گرد و غبار راه را از روى ايشان پاك ميكند، و به ايشان مى فرمايد:
خوش آمديد اى زائران فرزند غريب من ، مژده باد شما را به جميع خيرات دنيا و آخرت پس صدّيقه طاهره در زيارت پسر مظلومش با ايشان موافقت مى كند و ايشان را به منزل مى رساند و ثواب هزار حجّ مقبول و هزار عمره مقبول مانند حجّ و عمره رسول خدا (ص ) در نامه اعمالش مى نويسند و به ايشان عطاء فرمايد، و چون بخواهد به خانه خود مراجعت نمايد رسول خدا(ص ) ملكى به نزد قبر او فرستاده سفارش مى كند كه رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
كه عملت را از سر بگير بدرستى كه خداوند عالم گناهان گذشته تو را آمرزيد.

تارك زيارت كربلا
هارون بن خارجه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه :
قال سئلته عمّن تَرَكَ زيارَة الحسين 7 مِن غَيرِ مِلّة ، فقال 7 هذا الرّجل مِن اهل النّار.
هارون مى گويد: سؤ ال كردم از امام صادق عليه السلام از كسى كه ترك كرده است زيارت حسين عليه السلام را، حضرت فرمود: او از اهل جهنّم است .
و در روايت ديگرى ميباشد كه ، شخصى عرض كرد به امام صادق عليه السلام يابن رَسُول اللّه ما تَقُول فيمَن تَرَكَ زيارة الحسين عليه السلام و هو يقدرُ على ذلك ، قال : عليه السلام
اَقول انَّه قَد عقّ رسول اللّه و عقّنا و استَخَفّ بامر هوله و مَن زارَه كان اللّه له من وراء حوائجه و كفى ما اهمّه امر دنيا و انَّه تعالى ليجلب الرّزّق على العبد و يخلف عليه ما انفق يغفر ذنوبه خميسن سنة و يرجع الى اهله و ما عليه وزرٌ و لا خطيئته الّا و قد محيت ذنوبه من صحيفته و يجعل له بكل درهم انفقه عشر آلاف درهم و ذخّر ذلك فاذا حشر قيل له ، لك عشرة آلاف درهم و انّ اللّه نظر لك و ذخّرها لك .
ترجمه : كسى از محضر امام صادق عليه السلام سؤ ال كرد يا بن رسول اللّه (ص ) چه مى گوئى ! در مورد كسى كه ترك ميكند زيارت قبر امام حسين عليه السلام را در حالى كه مى تواند به زيارت كربلا و قبر شريف آن حضرت برود؟
حضرت فرمود: مى گويم آن شخص نسبت به رسول خدا و ما اهل بيت عاق شده است و سبك شمرده دستور ما را. هر كس زيارت كند قبر جدّم حسين عليه السلام را خداوند حوائجش را برآورده مى سازد، و كفايت مى كند مهمترين مسائل دنيوى اش را، و روزى او را افزون مى كند، و انفاق مى كند، و مى آمرزد گناهانش را پنجاه سال ، و ثوابش به خودش و اهل او بر مى گردد، و هيچ وزر و گناهى از او نمى ماند مگر آنكه احاطه مى كند خداوند گناهانش را در نامه اعمالش و خداوند براى هر درهمى كه در راه كربلا انفاق كرده ده هزار درهم براى او ذخيره مى سازد، پس زمانى كه محشور مى شود به او گفته مى شود كه براى تو ده هزار درهم مى باشد كه خداوند به تو عطاء فرموده است و براى تو ذخيره گردانيده است .
( دزدى با نام امام حسين عليه السلام )
از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد.
روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟
حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد.
شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند.
امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟
اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم .
حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟
حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى . اگر مال من است چرا در برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟
عرض كرد: آقا جان ! از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم .
امام حسين عليه السلام فرمود:
پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده .
حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود.
حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد.
بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد.


فيض گريستن به شهداى كربلا
روزى شخصى بخدمت حضرت سيّدالساجدين عليه السلام رفته و استدعاى ضيافت از آن بزرگوار نمود و در بعضى از كتب مراثى نام آن شخص را زهرى ذكر كرده اند و معروض داشت كه بناى دامادى و عروس ‍ آوردن براى فرزند خودم دارم ، استدعا از جناب شما دارم كه با اهل بيت (ع ) به خانه من تشريف آورده و خانه مرا رشك گلستان اِرَم فرماييد آن سرور در جواب فرمود:
كه بعد از شهادت پدر بزرگوار خود و جوانان هاشمى اكل و شرب من شربت اشك چشم و مائده من الم و محنت و مصيبت ايشان است آن شخص عرض كرد: اى آقاى من غرض من از ميهمانى آنست كه مجلسى آراسته كرده ام و جمعى از اعوان را به مجلس دعوت نموده ام كه عزادارى پدر مظلومت را نمايند، و منظورم ذكر مصيبت و بيان مرثيه سيّد الشّهداء عليه السلام است ، تا شيعيان شما از فيض گريستن به شهداى كربلا بهره مند شوند.
چون آن بزرگوار نام عزادارى سيّد الشّهداء عليه السلام را شنيدند، وعده داده و قبول فرمودند، و آن مرد در خدمت امام زين العابدين عليه السلام بود تا به خانه خود وارد گرديد، و مجلسى از شيعيان و جگر سوخته گان منعقد گردانيد، و روضه خوان مشغول ذكر مصائب شهيد كربلا گرديد تا كلام به اين جا رسانيد كه گفت : غريب كربلا.

 

چون سخن به اينجا رسيد ناله و فرياد از حضّار مجلس بلند گرديد و حضرت سيّد السّاجدين عليه السلام چنان گريست كه بيهوش گرديد، و صداى گريه اهل مجلس غلغله اى به صوامع ملكوت انداخت و چون ذاكر از مرثيه فارغ گرديد، صاحب خانه زهرى در صدد خدمت گذارى و خوردن وآشاميدن ميهمانان مجلس مشغول شد،
سپس متوجّه مجلس گرديد ديد آن حضرت در جاى خود نيستند مضطرب الحال شد و به تفحّص و جوياى آن بزرگوار در آمد، ديد آن حضرت داخل خدمتكاران مجلس شده و مشغول خدمتگذارى به اهل مجلس ميباشد، حتّى كفش اهل مجلس را جفت ميكرد.
جنّيان در كربلا
پس از آن كه امام حسين عليه السلام وارد كربلا شد ابن زياد تمام راههايى كه به كربلا متّصل مى شد بست ، تا كسى نتواند به كمك امام حسين عليه السلام بيايد،
پنج نفر از شيعيان شبها حركت ميكردند و روزها در گودالها خودشان را پنهان مى نمودند در يكى از قرّاء بين كوفه و كربلا در كوخى پنهان شده بودند كه ناگهان دو نفر پير و جوان سفيد پوش ظاهر شدند و سلام كردند گفتند:
نترسيد ما از مؤمنين جنّ هستيم و مثل شما قصد يارى امام حسين عليه السلام را داريم ، يكى از آنها گفت : بهتر است من كربلا بروم و خبرى برايتان بياورم ، گفتم ، چه بهتر منتظر بودند طولى نكشيد كه برگشت ، ولى خودش را نشان نداد، تنها با اشعار جانگدازى مطلبش را رساند بخدا سوگند از كربلا نيامدم مگر ديدم بدن امام حسين عليه السلام را بر روى خاكها.

 

تربت كربلا در كفن
مرحوم حاج مؤمن رحمة اللّه عليه ، فرمود: مخدّره محترمه اى ( كه نماز جمعه اش را ترك نمى كرد) بمن خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصلى كربلا بمن رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام ، و هر سال روز عاشورا خونى مى شود، بطورى كه رطوبت خونها به كفن سرايت مى كند و بعد تدريجا خشك ميشود.
از آن مخدّره خواهش كردم كه روز عاشورا را به منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد .
روز عاشورا رفتم به منزل آن مخدّره بخچه كفنش را آورد و باز كرد. حلقه اى از حلقه خون در كفن مشاهده نمودم و تربت مبارك را ديدم همان طورى كه آن مخدّره گفته بود،تر و خونين و علاوه لرزان است .
از ديدن آن منظره و تصوّر بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بى خود شدم .

 

بى احترامى به تربت كربلا
موسى ابن عبدالعزيز نقل نمود:
در بغداد يوحنّاى نصرانى مرا ديد و گفت ، تو را به حقّ دين و پيغمبرت قسم ميدهم كه اين شخص كه در كربلا است و مردم او را زيارت مى كنند كيست ؟
گفتم : پسر على بن ابى طالب عليه السلام است و دختر زاده رسول آخر الزمان محمّد(ص ) مى باشد و اسمش حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام است چطور شد كه اين سوال را از من ميكنى ؟
گفت قضيّه عجيبى دارم ، گفتم بگو! گفت : خادم هارون الرّشيد نصف شبى بود آمد درب خانه و مرا با عجله برد، تا به خانه موسى بن عيسى هاشمى گفت امر خليفه است كه اين مرد را كه قوم و خويش من است علاج كنى ، وقتى كه نشستم و معاينه كردم ، ديدم بى خود است و فايده اى ندارد، پرسيدم چه مرضى دارد؟ و چطور شد كه اين طور گرديد؟
ديدم طشتى آماده كردند و هر چه درون شكمش بود در طشت خالى گرديده ، گفتم : چه واقع شده است ، گفتند: ساعتى پيش از اين نشسته بود وبا خانواده خود صحبت مى كرد و الان به اين حال افتاد سبب را پرسيدم ! گفتند: شخصى قبل از اين در مجلس بود كه از بنى هاشم بود و صحبت از حسين بن على عليه السلام و خاك قبر او و كربلا در ميان آمد.
موسى بن عيسى گفت : شيعيان در باب حسين بن على عليه السلام تا حدّى غلوّ دارند كه خاك كربلا از قبر سيّد الشّهداء را براى مداوا استفاده مى كنند .
آن شخص گفت اين بر من واقع شده امّا با تربت امام حسين عليه السلام آن درد بكلّى از من زايل شد و حقتعالى مرا بوسيله آن تربت نفع كلّى بخشيد.
موسى بن عيسى گفت : از آن تربت نزد تو چيزى هست ؟ گفت بلى ! گفت بياور، آن شخص رفت و بعد از چند لحظه آمد و اندكى از آن تربت را آورد و به موسى بن عيسى داد، موسى هم آن را برداشت و از روى استهزاء و تمسخر به آن شخص ، تربت را در ميان دبر خود گذاشت و لحظه اى بر نيامد كه فرياد، و فغانش بر آمد، ( النّار النّار الطشت الطشت ) و تا طشت را آوردند از اندرون او اينها كه مى بينى بيرون آمد.
فرستاده هارون گفت : هيچ علاجى در آن مى بينى ؟
من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم ، و گفتم : مگر عيساى پيغمبر كه مرده ها را زنده مى كرد اين مرض را علاج كند. از خانه بيرون آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم چون سحر گرديد صداى نوحه و شيون و زارى از آن خانه بلند گرديد.
يوحنّا به اين سبب مسلمان گرديد. و اسلام را بر خود قبول كرد، و مكرر زيارت حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام ميرفت ، و طلب آمرزش گناهان خود را در آن بقعه شريف مينمود.
اين سزاى كسى است كه تربت امام حسين عليه السلام و خاك كربلا را مسخره نمايد.
خاك كربلا هديه حضرت امام رضا عليه السلام


در كتاب مفاتيح الجنان به سند معتبر روايت شده كه شخصى گفت :
حضرت امام رضا عليه السلام براى من از خراسان بسته متاعى فرستاد چون بسته را باز كردم ديدم در ميان آن خاكى بود، از آن مردى كه بسته را آورده بود پرسيدم كه اين خاك چيست ؟ گفت : خاك قبر حائر امام حسين عليه السلام است ، تا به حال نشده كه حضرت چيزى براى كسى بفرستد و در ميان آن جامه و لباسها يك مقدار تربت كربلا حائر حسين عليه السلام نگذارد و مى فرمايد اين تربت كربلا امان است از بلاها باذن و مشيت خداوند متعال .
السلام على على بن موسى الرضا عليه السلام

مارا بود به خانه دل آرزوى تو

از خاك كربلا ى توئيم بوى تو

بوئيم خاك كوى تواى شاه كربلا

گيريم شمه اى زگلستان كوى تو

قبر تو در دلى است كه با مهرت آشناست

آن دل كه هست روى اميدش بسوى تو

بى گوهر ولاى تو كس را چه آبرو

كز مخزن و لاست ، درّ آبروى تو

نام تو بر كتيبه آفاق نقش بست

با خامه جلال ز خون گلوى تو

 

مسلمان شدن به بركت خاك كربلا
در زمان شاه صفوى سفيرى (كه در علوم رياضيه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مى گفت ) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا كه تحقيقى درباره ملت و اسلام كند و دليلى براى آن پيدا نمايد.
سلطان وقتى او را ديد و از خيالاتش آگاهى پيدا كرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود، كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فيض كاشانى ( رضوان الله تعالى عليه ) كه معروف به فيض كاشى بود حضور پيدا كرد.
حضرت آخوند كاشى رو به آن سفير فرنگى نمود و فرمود: قانون پادشاهان آن است كه از براى سفارت مردان بزرگ و حكيم و دانا و فهميده و با سواد را اختيار مى كنند.
چطور شده كه پادشاه فرنگ آدمى مثل تو را انتخاب كرده ؟!
سفير فرنگى خيلى ناراحت شده و بر آشفت و گفت : من خودم داراى علوم و سرآمد تمام علم ها مى باشم آن وقت تو به من مى گويى ، من حكيم و دانا نيستم ؟!
مرحوم فيض كاشى فرمود: اگر خود را آدم دانا و فهميده و تحصيل كرده مى دانى بگو ببينم در دست من چيست ؟
سفير مسيحى به فكر فرو رفت و پس از چند دقيقه اى رنگ صورتش زرد شد و عرق انفعال بر جبينش پيدا شد .
مرحوم كاشى لبخندى زد و فرمود: اين بود كمالات تو كه از اين امر جزئى عاجز شدى ؟ تو كه مى گفتى از نهان و اسرار انسانها خبر مى دهم چه شد؟
سفير گفت : قسم به مسيح بن مريم كه من متوجّه شده ام كه در دست تو چيست و آن تربت از تربتهاى بهشت است ، ليكن در حيرتم كه تربت بهشت را از كجا به دست آورده اى ؟!
مرحوم آخوند فيض كاشى فرمود: شايد در محاسباتت اشتباه كرده اى ! و قواعدى را كه در استكشافات اين امور به كار برده اى ناقص بوده است ، سفير مسيحى گفت : خير اين طور نيست ، لكن تو بگو تربت بهشت را از كجا آورده اى ؟
مرحوم فيض فرمودند: آيا اگر بگو يم اقرار به حقّانيّت اسلام ميكنى ؟! آنچه در دست من هست تربت پاك آقا سيّد الشّهداء عليه السلام مى باشد.
سپس دست خود را باز كرد و تسبيحى را كه از تربت كربلا بود، به سفير نشان داد و گفت : پيغمبر اسلام (ص ) فرمودند، كربلا قطعه اى از بهشت است . تصديق سخن توست ! تو خود اقرار كردى و گفتى ، قواعد و علوم اين حديث من خطاء نمى كند و حديث پيغمبر(ص ) را هم در صدق گفتارش ‍ اعتراف كردى ، و پسر پيغمبر ما در اين تربت كه قطعه اى از بهشت است ، مدفون است اگر غير اين بود در بهشت و تربت آن مدفون نمى شد، سفير چون قاطعيّت برهان و دليل را مشاهده كرد مسلمان شد.

 

روزشمار سفر حسين‏ بن ‏على (عليه السلام)

سال ۴۱ هجرى قمرى
 صلح ‏نامه
 
معاويه با امام حسن(ع) پيمان صلح منعقد ميکند .

در متن پيمان صلح موارد زير مقرر گرديد:
1- معاويه طبق دستور قرآن و سيره پيامبر (ص) رفتار كند.
2- بعد از معاويه خلافت به امام حسن(ع) يا امام حسين(ع) برسد.
3- اهانت و سب اميرالمؤمنين (ع) ممنوع شود.
4-بيت المال مسلمين زيرنظر امام حسن(ع) مصرف شود.
5- معاويه متعهد مى شود كه مردم و شيعيان شام و عراق و حجاز در امان باشند.

معاويه كه هيچگاه قصد اجراى مفاد صلح‏نامه را نداشته است از همان ابتداء كليه مفاد قرارداد را بجز بند دو نقض ميكند و با برنامه ‏ريزى بلندمدت جهت نقض اين بند نيز اقدام ميكند .


سا ل ۵۶ هجرى قمرى ولايتعهدى يزيد
بر خلاف مفاد قرارداد، معاويه فرزند خود يزيد را به ولايت‏عهدى خويش برگزيد و از مردم با زور و فشار براى وى بيعت گرفت.

در تمام ۱۵ سال گذشته اهانت و سب اميرالمؤمنين (ع) نيز نه تنها منع نشد بلكه تا دوران عمربن عبدالعزيز(سال 99هـ.ق) ادامه يافت، و همواره كينه و دشمنى او با شيعيان ادامه داشت و به قتل عام شيعيان مى پرداخت.

زيادبن سميه كه روزى در صف ياران امام علي(ع) قرار داشت، در زمان خلافت معاويه حاكم و فرمانرواى كوفه و بصره شد و چون شيعيان را مى شناخت آنها را به دستور معاويه مورد تعقيب قرار داد و به شهادت رساند، به طورى كه احدى از شخصيت هاى معروف شيعه در عراق باقى نماند.

البته خود معاويه به خوبى مى دانست كه عملى شدن اين كار، مشكلات و موانع فراوانى دارد. راز دشوارى هاى اين كار را بايد از يك سو، شخصيت منفى و تبه كار يزيد دانست، چرا كه يزيد جوانى لاابالى، فاسق، هرزه، بى بندوبار، آلوده و در يك كلام، بى دين بود و افكار عمومى، به ويژه صحابه و مسلمانان برجسته اى كه هنوز در قيد حيات بودند و روش و منش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را به ياد داشتند، به سادگى پذيراى چنين شخصى به عنوان خليفه مسلمانان نبودند. از سوى ديگر، بنا بر يكى از بندهاى صلح نامه، خلافت بعد از معاويه از آنِ حسن بن على(عليه السلام) و اگر براى ايشان اتفاقى افتاد، از آنِ حسين بن على(عليه السلام) بود و معاويه حق نداشت كسى را به عنوان جانشين بعد از خود، انتخاب كند،3 از اين رو تا امام مجتبى(عليه السلام) در قيد حيات بود، معاويه با مانع بزرگى در جهت انتخاب جانشين رو به رو بود. گذشته از اين‌ها اصلا تا آن زمان، هيچ يك از خلفاى پيشين، فرزند خود را به عنوان جانشين انتخاب نكرده بود و اصولا خلافت، يك منصب موروثى نبود تا بعد از مرگ پدر، پسر بر جاى وى تكيه زند. معاويه كه به اين موانع و مشكلات واقف بود و مى دانست طرح چنين مسئله و پيشنهادى در بدو امر و بدون انجام مقدماتى، عدم پذيرش جامعه اسلامى و در نتيجه، تنش ها، چالش ها و پيامدهاى منفى و زيان بارى را براى حكومتش در پى خواهد داشت، در ابتدا از طرح آن به طور آشكار و گسترده، خوددارى كرد و ضمن صبر و انتظار تا زمانى كه شرايط لازم فراهم آيد، تدابيرى انديشيد و هر گونه ترفند و حيله اى كه ممكن و لازم بود به كار بست. انجام سفرها، نوشتن نامه ها، تطميع يا تهديد و ارعاب برخى افراد براى همراه كردن آن ها با خود، از جمله اقدامات اوست. به هر تقدير، شرايط لازم براى انجام چنين كارى در سال هاى آخر عمرمعاويه فراهم شد و او توانست جامعه اسلامى را آماده پذيراى اين امر كند.


15 رجب سال 60 هجرى قمرى مرگ معاويه و آغاز خلافت يزيد
با مرگ معاويه ، يزيد به جاى وى بر حكومت و خلافت جامعه مسلمين نشست و به تمام استانداران و فرمانداران خود نوشت كه از مسلمين بلاد و شهرها به هر طريق ممكن براى وى بيعت بگيرند. همچنين، نامه‏اى به پسر عموى خود وليد بن عتبه استاندار مدينه نوشت كه از مردم مدينه و به ويژه از سه شخصيت سرشناس، حسين بن على(ع)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير براى وى بيعت بگيرد، لكن در مورد شخص حسين بن على(ع) سفارش بسيار نموده بود، كه براى ايشان كمترين مهلتى را روا مدار، اگر پذيرفت كه به مقصود رسيده‏ايم و گرنه سر او را از بدنش جدا كرده و براى من بفرست.


۲۸ رجب سال 60 هجرى قمرى حركت امام از مدينه به سوى مكه
وليد با فرستادن‌ شخصي‌ به‌ نزد امام‌ و ابن‌ زبير  آنها را به‌دارالاماره‌ خواسته‌، و فرمان‌ يزيد را به‌  آنان‌ ابلاغ‌ كرد. امام‌ فرمود: اي‌ وليد تو به‌ بيعت‌ گرفتن‌ من‌ در خفا اكتفاء نمي‌كني‌؟ گفت‌: آري‌چنين‌است‌. فرمود: فكرهايم‌ را مي‌كنم‌ و از مجلس‌ خارج‌ شد.

امام‏حسين(ع) پس از آنكه از مجلس وليد بيرون آمد تصميم گرفت كه مبارزه خود را با يزيد ادامه دهد ولى نه در مدينه بلكه به صورت يك حركت نظامى و فرهنگى از مدينه تا كربلا. با اين توصيف، براى جذب و هدايت نيرو جهت عمليات در مقصد مشخص يعنى كربلا، به همراه 82 نفر زنان، كودكان كم سن و سال، افراد سالمند و خانواده‏اش پس از وداع با شهر پيامبر(ص) شب يكشنبه دو روز مانده به پايان ماه رجب (28 رجب) سال 60 هجرى مثل رشته‏اى از نور در شب ظلمانى از مدينه به سوى محل مبارزه حركت نمود. ظاهراً حركت امام از مدينه به سوى مكه با سرعت انجام گرفته و در تاريخ از حوادث بين راه در اين سفر مطلب زيادى ثبت نشده است. حركت اصلى امام از مكه تا كربلا بوده و به طور مفصل مورد نظر مورخان واقع شده است.


3‌ شعبان سال 60 هجرى قمرى ورودامام‌ به‌ مكه
حضرت‌ روز سوم ‌به‌ مكه‌ رسيدند .

خبر امتناع حسين از بيعت با يزيد دهان به دهان ميگردد. سيل درخواست‏ها و نامه‏ها آغاز ميگردد . مردم كوفه كه هنوز خاطرات حكومت على (ع) را به ياد دارند از همه مصرترند كه  امام‌ به‌ طرف‌ كوفه‌ بيايند، امام‌ فرمود: من‌ فرستاده‌خود را به‌ طرف‌ كوفه‌ مي‌فرستم‌ اگر گفت‌ كه‌ شما رأي‌ داديد پس‌ به‌ طرف‌ كوفه‌ خواهم‌ آمد.امام‌ فرستاده‌هاي‌ خود را به‌ طرف‌ كوفه‌ فرستاد بعد از مدتي‌ مسلم‌ براي‌ امام‌ نامه‌ نوشتندكه‌ هجده‌ هزار نفر با شما بيعت‌ مي‌كنند، پس‌ امام‌ تصميم‌ گرفت‌ به‌ طرف‌ كوفه‌ بيايند،عده‌اي‌ با توجه‌ به‌ سوابق‌ پيمان‌ شكني‌ كوفيان‌ امام‌ را از رفتن‌ به‌ كوفه‌ منع‌ كردند و به‌ماندن‌ درمكه‌ تشويق‌ مي‌نمودند. امام‌(ع) در جواب‌  آنان‌ فرمود: ناگزير به‌ اين‌ كار هستم‌چون‌ اگر در مكه‌ بمانم‌ يزيد خونم‌ را در اين‌جا مي‌ريزد.

  رمضان‌ سال 60 هجرى قمرى ماموريت مسلم (ع)
اقامت امام حسين(ع) در مكه و برخورد با مردم و تشكيل اجتماعات و گفتگوها، مردم را با انگيزه و اهداف امام، از امتناع از بيعت‏با يزيد، آشنا كرده است .

امام، تصميم گرفت در مقابل اصرار و دعوتهاى مكرر مردم كوفه، عكس‏العمل نشان داده و اقدامى كند. براى ارزيابى دقيق اوضاع كوفه و ميزان علاقه و استقبال مردم و تهيه مقدمات لازم و شناسايى و سازماندهى و تشكل نيروهاى انقلابى، ضرورى بود كه كسى قبلا به كوفه رفته و اين ماموريت را انجام دهد و گزارشى دقيق از وضعيت‏شهر و مردم، به او بدهد.

حضرت حسين‏بن على(ع) مناسبترين فرد براى اين ماموريت محرمانه را «مسلم‏بن عقيل‏» ديد، كه هم آگاهى سياسى و درايت كافى داشت،و هم تقوا و ديانت،و هم خويشاوند نزديك امام بود. به نمايندگانى كه از كوفه آمده بودند، فرمود:من، برادر و پسر عمويم (مسلم) را با شما به كوفه مى‏فرستم، اگر مردم با او بيعت كردند;من نيز خواهم آمد.

امام حسين(ع) طى نامه و پيامى جداگانه كه خطاب به مردم كوفه نوشت، تكليف مردم و ماموريت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنين بود:


«بسم الله الرحمن الرحيم
از حسين بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان;
اما بعد،
سعيد و هانى، با نامه‏هايتان نزد من آمدند. آنان آخرين كسانى بودند از فرستادگانتان كه نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را كه ذكر كرده بوديد فهميدم. بيشتر سخن شما اين بود كه: ما را امام و پيشوايى نيست، پس بشتاب! شايد خدا ما را به واسطه تو بر هدايت، هماهنگ و مجتمع كند. اينك، من برادرم،عموزاده‏ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده‏خويش «مسلم‏بن عقيل‏» را به سوى شما فرستادم و او را مامور كردم كه از حال شما و از كار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنين گزارش دهد كه راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما،همانند چيزى است كه قاصدان شما گفتند و در نامه‏هاى شما نوشته شده است‏به خواست‏خدا بزودى به سويتان خواهم آمد.

به جانم سوگند پيشوا و امام، تنها و تنها كسى است كه به كتاب خدا حكم و عمل كند و به قسط رفتار نمايد و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پايبند فرمان خدا سازد، والسلام.».

مسلم با گرفتن دو راهنما از مكه به سوى كوفه حركت كرد. روزهاى متوالى راه طى كرد. آن دو راهنما در راه، از تشنگى جان سپردند. مسلم، همراه با «قيس‏بن مسهر صيداوى‏» و «عمارة بن عبدالله ارحبى‏» با تحمل مشقتهاى توانفرساى راه، پس از بيست روز، خود را به كوفه رساند و مسافت‏سى‏روزه را با همه سختيها در بيست روز پشت‏سرگذاشت.


5‌ شوال‌ سال 60 هجرى قمرى  ورود مسلم‌ به‌ كوفه
مسلم، وارد كوفه شد و به خانه مختار ثقفى، كه از شيعيان خالص‏حضرت على(ع) وعلاقه‏مندان به اهل‏بيت ‏بود، رفت.

شيعيان، دسته دسته به خانه مختار مى‏آمدند و با مسلم ديدار و بيعت مى‏كردند و مسلم هم نامه امام حسين(ع) را خطاب به مؤمنان و مسلمانان كوفه براى هر جماعتى از آنان مى‏خواند. روز به روز بر تعداد هواداران امام حسين(ع) كه با نماينده‏اش مسلم،بيعت مى‏كردند افزوده مى‏شد تا اين كه پس از چند روز، به هزاران نفر مى‏رسيد.

مسلم‏بن عقيل، طى نامه‏اى اوضاع را به امام گزارش داد و با بيان شرايط و زمينه مساعد براى نهضت از امام خواست كه به سوى كوفه بشتابد. در نامه‏اى كه به امام نوشت،چنين بيان كرد:


«نامه‏هاى فرستاده شده، راست‏بوده و سخن فرستادگان هم درست است. مردم كوفه آماده جهاد و جانبازى در راه خدايند. هم اكنون هيجده هزار نفر، با من بيعت كرده‏اند و آماده فداكارى در ركاب تو هستند. هر چه زودتر به سوى كوفه حركت كن!»اين نامه را كه مسلم،بيست‏و هفت روز پيش از شهادتش به امام حسين(ع) نوشت، توسط «عابس‏بن شبيب شاكرى‏» براى آن حضرت فرستاد. همراه او،نامه‏هاى ديگرى هم كوفيان به امام نوشتند و با گزارش اين كه صدهزار شمشير براى يارى تو آماده است،از آن حضرت خواستند كه در آمدن به كوفه شتاب كند.

 
11‌ ذى‌ القعده‌ سال 60 هجرى قمرى  رسيدن‌ نامه‌ مسلم‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع)
نماينده رسمى امام، آمادگى مردم كوفه را تأييد كرده بود، و ديگر جاى تأمل نبود. چرا كه به طور مطمئن با توجه به نامه‏ها و نامه مسلم، شرايط براى قيام عليه بنى‏اميّه آماده شده بود. امام در رفتن تسريع كردو ‌تصميم‌ گرفت‌ تا از حجاز روانه‌ عراق‌ شود. در آن‌ روزها امام‌ از حادثه‌ ديگري‌ آگاه‌ شد كه‌ او را به‌ بيرون‌ رفتن‌از حجاز مصمم‌تر ساخت‌ او دانست‌ كه‌ فرستادگان‌ يزيد خود را به‌ مكه‌ رسانده‌اند تا درمراسم‌ حج‌ بر وي‌ حمله‌ كنند و ناگهان‌ او را بكشند. امام خود مي‏گويد «براستى پدرم براى من حديث كرد كه شهر مكه را بزرگى است كه به وسيله او حرمت اين شهر شكسته شود، و من دوست ندارم كه آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بيرون مكه كشته شوم بهتر دوست دارم تا يك وجب و هر چه دورتر باشم از مكه و كشته شوم، پيش من محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانورى از اين جانوران باشم مرا بيرون آورده تا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند.» فرمود: «به خدا سوگند مرا رها نخواهند كرد تا وقتى كه قلبم را از درونم بيرون آورند.» اين نقلها شاهد صدق اين گفته است كه به هر روى، آنان تصميم بر قتل او داشتند و اميدى به زنده بودن، به صورتى كه بيعتى صورت نگيرد، نمى‏توانسته وجود داشته باشد.

 
خبر ارسال‌ نامه‌هاي‌ مردم‌كوفه‌ و دعوت‌ از امام‌ حسين‌ (ع) براي‌ آمدن‌ به‌ آن‌ شهر يزيد را نگران‌ ساخت‌ و پس‌ ازمشورت‌ با مشاوران‌ خود تصميم‌ گرفت‌ تا «نعمان‌ بن‌ بشير» را از حكومت‌ كوفه‌ معزول‌ و«عبيدالله‌ بن‌ زياد» حاكم‌ بصره‌ را با حفظ‌ سمت‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ منصوب‌ نمايد.

عبيدالله‌ پس‌ از دريافت‌ فرمان‌ يزيد مبني‌ بر انتصاب‌ وي‌ به‌ حكومت‌ كوفه‌ به‌اتفاق‌ تعدادي‌ از همراهانش‌ به‌ صورت‌ مخفيانه‌ وارد كوفه‌ شد تا ضمن‌ آزمايش‌ واكنش‌مردم‌ و ميزان‌ علاقه‌ آنان‌ به‌ امام‌ حسين‌ (ع)، رهبران‌ مخالفان‌ يزيد را شناسايي‌ نمايد.مردم‌ كوفه‌ كه‌ با استبداد شديد عبيدالله‌ بن‌ زياد مواجه‌ شدند به‌ تدريج‌ مسلم‌ را تنهاگذاشته‌ و از بيعت‌ خود عقب‌ نشيني‌ كردند.

مدتي‌ بعد، پس‌ از شناسايي‌ محل‌ استقرار مسلم‌، ايشان‌ از خانة‌ مختار به‌ خانة‌«شريك‌ بن‌ اعور» رفت‌. شريك‌ چند روز بعد درگذشت‌ و مسلم‌ به‌ خانة‌ «هاني‌ بن‌ عروه‌»رفت‌. اما عبيدالله‌ كه‌ به‌ وسيله‌ جاسوسان‌ خود از مخفي‌ گاه‌ مسلم‌ و ارتباط‌ او با ياران‌ وهوادارنش‌ مطلع‌ شده‌ بود، هاني‌ را احضار و پس‌ از شكنجه‌ زنداني‌ نمود.
 


8 ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى حركت‌ امام‌ از مکه‌ به‌ عراق
امام‌ حسين‌ (ع) پس‌ از دريافت‌ نامة‌ مسلم‌ بن‌ عقيل‌ و احساس‌ خطر از دژخيمان‌يزيد، احرام‌ حج‌ خود را به‌ عمره‌ تبديل‌ كرد و پس‌ از انجام‌ مراسم‌ عمره‌ از احرام‌ بيرون‌ آمدو در روز سه‌ شنبه‌ روز ترويه‌ (هشتم‌ ذي‌ الحجه‌ سال‌ ۶۰ ه . ق‌) پس‌ از شصت‌ وپنج‌ روزاقامت‌ در مكه‌ به‌ اتفاق‌ حدود هشتادو شش‌ نفر مرد از شيعيان‌ و دوستان‌ و خانواده‌ خود ازمكه‌ بيرون‌ آمده‌ و به‌ سوي‌ عراق‌ حركت‌ كرد.

در كوفه همين‌ كه‌ خبر دستگيري‌ و زنداني‌ شدني‌ هاني‌ در شهر منتشر شد، مسلم‌ دانست‌كه‌ ديگر درنگ‌ جايز نيست‌ و بايد از نهان‌گاه‌ بيرون‌ آيد و جنگ‌ را آغاز كند. پس‌ جارچيان‌خود را فرستاد تا مردم‌ را آگاه‌ سازند. نوشته‌اند از هيجده‌ هزار تن‌ كه‌ با او بيعت‌ كرده‌ بودندچهار هزار تن‌ در خانه‌ هاني‌ و خانه‌هاي‌ اطراف‌ گرد آمده‌ بودند. مسلم‌ آنان‌ را به‌ دسته‌هايي‌ تقسيم‌ كرد و هر دسته‌اي‌ را به‌ يكي‌ از بزرگان‌ شيعه‌ سپرد. دسته‌اي‌ از اين‌ جمعيت‌به‌ قصر ابن‌ زياد روانه‌ شدند، ولي‌ ابن‌ زياد موفق‌ شد آن‌ مردم‌ بي‌ تدبير را با ايجاد اختلاف‌و استفاده‌ از حربه‌ تهديد متفرق‌ سازد. نتيجه‌ اين‌ شد كه‌ در شامگاه‌ آن‌ روز جز سي‌ تن‌ با اونماندند. چون‌ نماز مغرب‌ را خواند. يك‌ تن‌ از ياران‌ خود را همراه‌ نداشت‌.

مسلم‌ چون‌ نماز شام‌ را خواند و خود را تنها ديد در كوچه‌هاي‌ كوفه‌ سرگردان‌ شد، درحالي‌ كه‌ گروه‌ زيادي‌ در جستجوي‌ وي‌ بودند، تا سرانجام‌ زني‌ به‌ نام‌ «طوعه‌» كه‌ از شيعيان‌على‌ (ع) بود او را درون‌ خانه‌ برد و پناه‌ داد. اما شب‌ هنگام‌ پسر وي‌ از وجود مسلم‌ در خانه‌مطلع‌ شد و به‌ ماموران‌ عبيدالله‌ خبر داد. همين‌ كه‌ ابن‌ زياد پناهگاه‌ مسلم‌ را دانست‌،«محمد اشعث‌» را با شصت‌ يا هفتاد تن‌ براي‌ دستگيري‌ وي‌ فرستاد .مسلم‌ پس‌ ازدرگيري‌ با ماموران‌ ابن‌ زياد ونشان‌ دادن‌ رشادت‌ها و شجاعت‌هاي‌ بسيار مجروح‌ ودستگير شد


9 ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى شهادت مسلم (ع)
مسلم را به بالاى دارالاماره مى بردند، در حالى كه نام خدا بر زبانش بود، تكبير مي‏گفت، خدا را تسبيح مي‏كرد و بر پيامبر خدا و فرشتگان الهى درود مي‏فرستاد و مي‏گفت: خدايا! تو خود ميان ما و اين فريبكاران نيرنگ‏ باز كه دست از يارى ما كشيدند، حكم كن! با ضربت‏ شمشير، سر از بدنش جدا كردند، و... پيكر خونين اين شهيد آزاده و شجاع را از آن بالا به پايين انداختند و مردم نيز هلهله و سر و صداى زيادى به پا كردند.


پس از شهادت مسلم، به سراغ «هانى‏» رفتند و با دو ضربت، سر اين انسان والا و حامى بزرگ مسلم را از بدن جدا كردند. درحاليکه اين چنين با خداى خود ميگفت: «بازگشت‏ به سوى خداست. خدايا مرا به سوى رحمت و رضوان خويش ببر!»  بدن هانى را هم به طنابى بستند و در كوچه ‏ها و گذرها بر خاك كشيدند. خبر اين بيحرمتى به مذحجيان رسيد. اسب سوارانشان حمله كردند و پس از درگيرى با نيروهاى ابن‏ زياد بدن هانى و مسلم را گرفتند و غسل دادند و بر آنها نماز خواندند و دفن كردند، در حالى كه جسد مسلم، بى ‏سر بود. آن روز، تنى چند از سرداران اسلام هم دستگير شده و به شهادت رسيدند و اجساد مطهرشان در كنار آن دو قهرمان رشيد به خاك سپرده شد و در روز نهم ذيحجه، كربلاى كوچكى در كوفه بر پا شد و يادشان به جاودانگى پيوست.


۱۲ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى وادى عقيق
امام در اين روز به وادى عقيق رسيد و در آن جا عون و محمد، فرزندان جعفر طيار، به او ملحق شدند. 


۱۳ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى وادى صفرا
امام در اين روز به وادى صفرا وارد شد و در آن جا دو تن از يارانش به نام مجمّع و عبّاد به او پيوستند.

 
۱۴ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى ذات عرق
امام در اين روز وارد ذات عرق شد و در آن جا با بشر بن غالب ملاقات کرد.


۱۵ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى اعزام قيس
امام در اين روز به حاجر بطن ارمه رسيد و قيس مسهر صيداوى را به سوى اهل کوفه فرستاد.


۱۶ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى فَيد
امام در اين روز وارد به فَيد رسيد.


۱۷ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى احفُر
امام در اين روز به احفُر رسيد و در آن جا عبدالله بن مطيع عدوى را ملاقات کرد.


۱۸ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى خزيميه
امام در اين روز به خزيميه رسيد و يک شبانه روز در آن جا توقف کرد.


۲۰ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى شقوق
امام در اين روز به شقوق وارد شد و در آن جا از مردى درباره کوفه سئوال کرد.


۲۱ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى در منطقه زرود
 زهير‏بن‏قين در منطقه زرود به جمع ياران امام پيوست . زهـيـر از لحاظ عـقـيـده , عـثـمـانى بود وعلاقه اى به اهل بيت نداشت وى ازمحترمين طايفه خود بود در كوفه زندگى مى كرد ودر ميدانهاى جنگ , رشادتهايى ازخود نشان داده است . در سال شصت همراه خانواده اش به حج رفت ودر مراجعت مسير حركت اوبا قافله امام حسين (ع ) يـكـى گرديد, منتها از اينكه با حضرت برخورد كند پرهيزمى كرد به اين نحو كه اگر حضرت راه مـى رفت , او مى ايستاد واگر امام (ع ) توقف مى كرد او حركت مى نمود تا بالاخره در منزلى به ناچار هـر دو رحل اقامت افكندند,منتها با فاصله از همديگر, زهير با خانواده اش مشغول غذا خوردن بود كـه قـاصـد امام حسين (ع ) آمد وچنين گفت : " ان ابا عبداللّه الحسين (ع ) بعثنى اليك لتاتيه " با شـنيدن اين پيغام , لقمه غذا از دست همه افتاد وحالت تحير وسكون به همه آنان دست داد زوجه زهير گفت : چرا نشسته اى ؟

زهير حركت كردوشرفياب حضور امام (ع ) گشت , در اين تشرف چه گفته وشنيده شد, تاريخ مطلبى راضبط نكرده است , همينقدر آمده كه زهير با حالت خوشحالى وبشارت برگشت واثاثيه خودرا از ساير اثاثيه ها جدا كرد وحسينى شد. در شب عاشورا هم آن وقتى كه امام (ع )بيعت خودرا از اصحاب برداشت زهير برخاست وگفت : " به خدا قسم ! دوست دارم كشته شوم , بعد زنده شوم , باز كشته شوم وبعد زنده شوم تا هزار مرتبه , تا بدينوسيله خداوند متعال , مرگ را از شما واز جوانان اين خاندان دفع كند ". صبح عاشورا شهادت زهيراست صبح عاشوراامام حسين (ع ) زهيررا در ميمنه وحبيب را در ميسره لشكر قرارداد.بـعـد از شـهـادت حـبيب , صحنه جنگ داغ شد, موقع ظهر, حضرت , نماز را خواند, زهير جلو آمد وحمله را آغاز كرد وگفت : انا زهير وانا بن القين ـــــ اذودكم بالسيف عن حسين . دوباره خدمت حضرت رسيد وبا اين اشعار با امام (ع ) وداع كرد:. فدتك نفسى هاديا مهديا ـــــ اليوم القى جدك نبيا. وحسنا والمرتضى عليا ـــــ وذا الجناحين الشهيد الحيا. مدتى جنگيد تا برزمين افتاد, ابا عبداللّه الحسين (ع ) خودش را بر بالين زهيررساند وفرمود:. " لا يبعدنك اللّه يا زهير! ولعن اللّه قاتليك لعن الذين مسخوا قردة وخنازير "  . در زيارت ناحيه , خطاب به زهير, چنين مى خوانيم :. " الـسـلام عـلـى زهير بن القين البجلى القائل للحسين وقد اذن له فى الانصراف , لاواللّه لا يكون ذلك ابدا ا اترك ابن رسول اللّه اسيرا فى يد الاعدا وانجو انا لا ارانى اللّه ذلك اليوم  "  .

 
۲۲  ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى
  خبر شهادت مسلم و هانى‏
 
امام در اين روز به ثعلبيه وارد شد و شب را در آن جا ماند.مردى نصرانى با مادرش مسلمان شد و همراه او رهسپار کربلا شدند. در ثعلبيه بود كه خبر شهادت مسلم‏بن‏عقيل و هاني‏بن‏عروه را به امام دادند . 

امام حسين عليه السلام در بين راه شخصى را ديدند كه از طرف كوفه به اين طرف مى‏آمد. (در سرزمين عربستان جاده و راه شوسه نبوده كه از كنار يكديگر رد بشوند.بيابان بوده است،و افرادى كه در جهت‏خلاف هم حركت مى‏كردند،با فواصلى از يكديگر رد مى‏شدند.) لحظه‏اى توقف كردند به علامت اينكه من با تو كار دارم،و مى‏گويند اين شخص امام حسين عليه السلام را مى‏شناخت و از طرف ديگر حامل خبر اسف آورى بود. فهميد كه اگر نزد امام حسين برود،از او خواهد پرسيد كه از كوفه چه خبر،و بايد خبر بدى را به ايشان بدهد.نخواست آن خبر را بدهد و لذا راهش را كج كرد و رفت طرف ديگر.دو نفر ديگر از قبيله بنى اسد كه در مكه بودند و در اعمال حج ‏شركت كرده بودند،بعد از آنكه كار حجشان به پايان رسيد،چون قصد نصرت امام حسين را داشتند،به سرعت از پشت‏سر ايشان حركت كردند تا خودشان را به قافله ابا عبد الله برسانند.

اينها تقريبا يك منزل عقب بودند.برخورد كردند با همان شخصى كه از كوفه مى‏آمد.به يكديگر كه رسيدند به رسم عرب انتساب كردند،يعنى بعد از سلام و عليك،اين دو نفر از او پرسيدند:نسبت را بگو،از كدام قبيله هستى؟گفت:من از قبيله بنى اسد هستم. اينها گفتند:عجب!«نحن اسديان‏»ما هم كه از بنى اسد هستيم.پس بگو پدرت كيست،پدر بزرگت كيست؟او پاسخ گفت،اينها هم گفتند تا همديگر را شناختند.بعد،اين دو نفر كه از مدينه مى‏آمدند گفتند:از كوفه چه خبر؟گفت:حقيقت اين است كه از كوفه خبر بسيار ناگوارى است و ابا عبد الله كه از مكه به كوفه مى‏رفتند وقتى مرا ديدند توقفى كردند و من چون فهميدم براى استخبار از كوفه است نخواستم خبر شوم را به حضرت بدهم.تمام قضاياى كوفه را براى اينها تعريف كرد.

اين دو نفر آمدند تا به حضرت رسيدند.به منزلى اولى كه رسيدند حرفى نزدند.صبر كردند تا آنگاه كه ابا عبد الله در منزلى فرود آمدند كه تقريبا يك شبانه روز از آن وقت كه با آن شخص ملاقات كرده بودند فاصله زمانى داشت.حضرت در خيمه نشسته و عده‏اى از اصحاب همراه ايشان بودند كه آن دو نفر آمدند و عرض كردند:يا ابا عبد الله!ما خبرى داريم،اجازه مى‏دهيد آن را در همين مجلس به عرض شما برسانيم يا مى‏خواهيد در خلوت به شما عرض كنيم؟ فرمود:من از اصحاب خودم چيزى را مخفى نمى‏كنم،هر چه هست در حضور اصحاب من بگوييد.يكى از آن دو نفر عرض كرد:يا ابن رسول الله!ما با آن مردى كه ديروز با شما برخورد كرد ولى توقف نكرد،ملاقات كرديم،او مرد قابل اعتمادى بود،ما او را مى‏شناسيم،هم قبيله ماست،از بنى اسد است.ما از او پرسيديم در كوفه چه خبر است؟ خبر بدى داشت،گفت من از كوفه خارج نشدم مگر اينكه به چشم خود ديدم كه مسلم و هانى را شهيد كرده بودند و بدن مقدس آنها را در حالى كه ريسمان به پاهايشان بسته بودند در ميان كوچه‏ها و بازارهاى كوفه مى‏كشيدند.ابا عبد الله خبر مرگ مسلم را كه شنيد،چشمهايش پر از اشك شد ولى فورا اين آيه را تلاوت كرد: من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا»


۲۳ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى توقف در زباله
امام حسين (ع) همراه كاروان خود چهارشنبه بيست‌وسوم ‏ذي‌الحجه به زباله رسيدند. بعضى گفته‌اند در اين منزل خبر شهادت عبدالله بن يقطر، ‏مسلم بن عقيل وهانى بن عروه رسيد و آن حضرت آن خبر را براى اصحاب بيان كردند و ‏فرمودند: خبر ناگوار و جانسوزى به ما رسيده و آن اينكه مسلم بن عقيل، هانى بن عروه ‏و عبدالله بن يقطر به شهادت رسيده‌اند و شيعيان كوفه ما را بي‌يار و ياور گذاشته‌اند، هر ‏كس از شما خواهد، مي‌تواند بازگردد و بر او ملامتى نيست چرا كه تعهدى نداشته است.‏

همراهان بى وفاى امام (ع) از گرد او پراكنده شدند و از راست و چپ راه بيابان را پيش ‏گرفتند و تنها همان كسانى كه از مدينه همراه امام (ع) بودند با تعداد كمى از مردان ديگر ‏كه در راه به امام ملحق شده بودند، باقى ماندند.

امام (ع) اين كار را براى آن كرد كه ‏گروهى از اعراب مي‌پنداشتند كه عازم شهرى مي‌شوند كه مردم آن شهر تحت فرمان ‏امامند و امام (ع) مي‌خواست كه همراهانش آگاهانه در اين مسير گام بردارند و بدانند كه ‏با چه مشكلاتى مواجه مي‌شوند.‏

چون امام (ع) به زباله رسيد، فرستاده محمدبن اشعث و عمربن سعد را ملاقات كرد و آن ‏نامه‌اى را كه مسلم به عنوان وصيت از ايشان خواسته بود كه بنويسند و براى امام ببرند، ‏تقديم امام (ع) كرد، امام نامه را خواند و صحت خبر شهادت مسلم و هانى را تاييد شده ‏ديد، سخت آزرده خاطر شد و اين رنجش وقتى شدت پيدا كرد كه قاصد خبر قتل قيس ‏بن مسهر را نيز به اطلاع امام (ع) رساند.‏

امام حسين (ع) برادر رضايى خود عبدالله بن يقطر را به سوى مسلم، _قبل از اطلاع از ‏شهادت او_ فرستاد كه به دست حصين بن تميم گرفتار و به نزد عبيدالله بن زياد برده شد ‏و او فرمان داد كه عبدالله بن قيطر را به بالاى قصر دارالاماره برده تا در منظر عام، حسين و ‏پدرش را لعنت كند! هنگامى كه ابن يقطر، بالاى قصر رفت خطاب به مردم گفت: اى ‏مردم! من فرستاده حسين فرزند دختر رسول خداى شما هستم، به يارى او بشتابيد و بر ‏پسر مرجانه لعنت‌الله عليه بشوريد.‏

عبيدالله چون چنين ديد فرمان داد تا او را از بالاى قصر به زير انداختند و در حال جان دادن ‏بود كه فردى آمد و او را به قتل رساند، به او گفتند: واى بر تو! چرا چنين كردي؟ گفت: ‏مي‌خواستم او را راحت كنم.

اكثر نويسندگان خبر شهادت عبدالله بن يقطر و قيس بن ‏مسهر صيداوي، فرستاده امام به كوفه را در منزل زباله ذكر كرده‌اند و بعضى در منازل ديگر ‏يا بعد از ملاقات با حربن يزيد رياحى نقل كرده‌اند. ولى قول صحيح همان منزل زباله ‏مي‌باشد، البته ممكن است كه خبر شهادت آنها در منازل ديگر نيز به امام داده شده ‏است.‏  


۲۴ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى توقف در القاع
روز پنجشنبه بيست‌وچهارم ذي‌الحجه بود كه امام حسين (ع) همراه با يارانشان وارد ‏منزل القاع شدند. طبرى از ابومحنف نقل كرده و او را در نوران كه از قبيله‌ى بني‌مكرمه ‏است روايت كرده كه يكى از خويشان او كه شايد نامش عمروبن نوران باشد از امام (ع) ‏سوال كرد. عزم كجا داريد؟ امام فرمود: عازم كوفه هستم.‏

آن مرد به امام گفت: تو را به خدا سوگند كه از اين راه بازگرد زيرا تو به استقبال نيزه‌ها و ‏شمشيرها مي‌روي، اگر كسانى كه نامه و پيك نزد شما فرستاده‌اند، هزينه اين جنگ را ‏بر عهده مي‌گيرند و مقدمات كار را از هر جهت براى شما فراهم مي‌آوردند، به نزد آنها برو ‏كه اين عزم پسنديده‌اى است ولى آنگونه كه شما بيان كرديد من مصلحت شما را در ‏رفتن بسوى مردم كوفه نمي‌بينم.‏

امام (ع) فرمود: اى بنده خدا! آنچه را كه تو گفتى بر من پوشيده نيست و راى همان ‏است كه تو ديده‌اى ولى بر مقدرات الهى كسى غالب نخواهد شد.


۲۵ ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى  توقف درعقبه البطن‏
بيست‌وپنجم ذي‌الحجه سال 61 هجرى قمرى امام حسين (ع) همراه با كاروان خود به عقبه البطن ‏رسيدند.

‏ابن عبدريه از امام صادق (ع) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: چون حسين ‏بن على (ع) از قبه البطن بالا رفت به ياران خود فرمود: نمي‌بينم خود را جز اينكه كشته ‏خواهم شد. اصحاب گفتند: يا اباعبدالله! علت چيست؟ فرمود: به سبب آنچه كه در خواب ‏ديدم. اصحاب از خواب امام پرسش كردند.‏

فرمود: در خواب ديدم سگانى به من يورش مي‌برند كه در ميان آنها سگى دو رنگ بود كه ‏از همه درنده‌تر به نظر مي‌رسيد. طلحه بن زيد از امام صادق (ع) روايت كرده كه امام ‏حسين (ع) فرمود: سوگند به خدايى كه جانم به دست اوست. حكومت بني‌اميه براى ‏آنها گوارا نخواهد شد مگر اينكه مرا بكشند و اينها قاتل من خواهند بود. 


۲۶  ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى
  توقف در شراف‏
 
امام حسين (ع) روز بيست‌وششم ذي‌الحجه سال 1361 هجرى ‏قمرى وارد منزل شراف شدند.‏ كسى كه از مكه به طرف كوفه مي‌آيد بعد از عقبه به منزل ديگرى ‏مي‌رسد بنام واقعه ولى چون در شراف امكانات و خصوصاً آب بيشتر بوده لذا امام حسين ‏‏(ع) درواقعه كه آن را واقعه الحزون نيز گويند توقف نكردند و در شراف منزل گزيدند.‏

ابومخنف از عبدالله بن مسلم و مردى ديگر از قبيل بنى اسد نقل كرده است كه امام ‏حسين (ع) درمنزل شراف فرود آمدند و سحرگاهان به جوانان دستور دادند كه آب زياد ‏بردارند و از اين منزل حركت كرده و صبح را تا هنگام غروب آفتاب طى طريق نمودند، گويا ‏اما تصميم داشتند در قرعاء كه منزل ديگرى است از منازل حجاج منزل كنند و بعد از آنجا ‏تا مغيثه كه آخرين منزل حجاز است و از مغيشه تا قادسيه كه ابتداى عراق است كوچ ‏كنند.‏

عبيدالله بن زياد چون از حركت امام حسين (ع) بسوى كوفه آگاه شد، حصين بن تميم را ‏كه رئيس شراط او بود به قادسيه فرستاد و او لشكرش را در فاصله قادسيه تا خفان و ‏قطقطانيه تا لعلع و نيز از واقعه تا راه شام و راه بصره مستقر كرد تا راهها را دقيقاً زيرنظر ‏بگيرند بطورى كه اگر كسى از آن محدوده خارج و يا پا در آن محدوده بگذارد، اطلاع يابند.‏

امام (ع) بسوى عراق مي‌آمد تا اينكه گروهى از اعراب را در راه ملاقات كرد و از آنها سوال ‏فرمود گفتند: ما چيزى جز اين نمي‌دانيم كه ما نمي‌توانيم وارد و خارج شويم امام (ع) در ‏همان مسير ادامه راه دادند. گفته‌اند كه حصين بن تميم با چهارهزارنفر مرد نظامى به ‏منطقه اعزام شده بود كه از جمله آنها حربن يزيد رياحى بود كه نزديك به هزار نفر ‏همراهش بودند و در روايت ديگرى آمده است كه حربن يزيد رياحى به همراه هزار سواره ‏از كوفه جداگانه به منطقه اعزام شده بود.‏

ابومخنف از آن دو نفر مرد اسدى نقل كرده است در ميانه راه هنگام ظهر ناگهان مردى ‏فرياد زد الله اكبر! امام حسين (ع) نيز تكبير گفت و فرمود: براى چه تكبير گفتي؟ آن مرد ‏گفت: درخت خرما در اين مكان مشاهده مي‌كنم! آن دو مرد اسدى گفتند: در اين مكان ‏درخت خرمايى وجود ندارد. امام (ع) به آنها فرمود: شما چه مي‌پندارد؟ گفتند: اينها ‏طلايه‌داران لشكر دشمن و گردنهاى اسبان آنهاست. امام (ع) فرمود: من نيز آنها را ‏مي‌بينم.‏

پس امام (ع) فرمود: آيا در اين منطقه پناهگاهى وجود دارد كه ما بدانجا رويم و اين ‏پناهگاه در پشت سر ما قرار گيرد و دشمن در روبروى ما تا آنجا فقط از يك جانب روبرو ‏شويم؟ گفتند: آرى در ناحيه چپ منزلى است به ام ذوحسم. پس امام (ع) به قسمت ‏چپ جاده به طرف ذوحسم روى آورد. سپاه دشمن نيز به طرف اين منزل وى مي‌تاخت. ‏ولى امام (ع) و همراهان زودتر به اين منزل رسيدند.‏


۲۷  ذى الحجه سال 60 هجرى قمرى  توقف در ذوحسم‏
روز بيست‌وهفتم ذي‌الحجه سال 61 هجرى قمرى امام حسين ‏‏(ع) وارد ذوحسم شدند و دستور دادند كه خيمه‌ها را در اين مكان برپا كردند.‏ حربن يزيد با هزار سوار هنگام ظهر از راه فرا رسيد و برابر امام (ع) با ‏لشكريانش قرار گرفت. امام رو به اصحاب خود كرد و فرمود: اين گروه را سيراب كنيد و ‏اسبان آنان را نيز آب دهيد. ياران امام (ع) فرمان بردند و لشكريان دشمن حتى اسبان آنان ‏را نيز سيراب كردند.‏

عتبه بن ابى العيزار گويد امام حسين (ع) در ذوحسم ايستاد و پس از حمدو ثناى الهى و ‏درود بر پيامبر (ص) فرمود: آنچه را كه روى داد و پيش آمده است مي‌بينيد و دنيا دگرگون ‏شد آنچه نيكو بود از آن روى گردانده و از آن نمانده است مگر ته‌مانده‌اى همانند آن آب كه ‏در ته ظرفى بماند و آن را دور ريزند و زندگى پست و ناچيز است مثل چراگاه ناگوار، مگر ‏نمي‌بينيد كه به حق عمل نمي‌شود و از باطل پرهيز نمي‌كنند. مومن بايد حق‌طلب و مايل ‏به لقاى پروردگار باشد، مرگ را من جز شهادت نمي‌يابم و زندگانى با ستمگران را غير از ‏ننگ و خفت نمي‌دانم.‏

حربن يزيد رياحى پيوسته همراه امام حسين (ع) ركاب مي‌زد و هنگامى كه مجال ‏مي‌يافت به امام عرض مي‌كرد از براى خدا حرمت جان خويش را پاس دار كه من بر اين ‏باورم كه اگر گرم ستيز شوي، گشته گردي. امام (ع) فرمود: مرا از مرگ مي‌ترساني؟ آيا ‏اگر مرا بكشيد، ديگر مرگ گريبان شما را نمي‌گيرد؟ من همان را مي‌گويم كه آن مرد از ‏قبيله اوس با پسر عم خود گفت هنگامى كه مي‌خواست رسول خدا (ص) را يارى كند.‏

سامضى و مابالموت عار على الفتي
اذا مانوى حقاً و جاهد مسلما
و واسى الرجال الصالحين بنفسه
و فارق مثبوراً و خالف مجرماً
فان عشت لم اندم وان مت لم الم
كفى بك ذلا آن تعيش و تزعما

من مي‌روم و مرگ براى جوانمرد ننگ نيست اگر براى خدا باشد و مخلصانه بكوشد وبا ‏مردان نيكوكار به جان مواسات نمايد، چون بميرد مردم برمرگ او اندوه خورند و نابكاران از ‏سر عناد برخيزند. پس اگر زنده ماندم پشيمان نيستم و اگر بميرم ملامت نشوم، ذلت تو ‏را بس كه زنده باشي، خوار گردى و ناكام بماني.‏

چون حر اين اشعار را از امام شنيد كناره گرفت و با همراهان خود با فاصله كمى از امام، ‏مسير ديگرى را انتخاب كرد. امام حسين (ع) در ادامه مسير خود به عراق در روز 27 ‏ذي‌الحجه به البيضه وارد شدند و بعد از حمدوثناى الهى خطاب به حربن يزيد رياحى ‏مي‌فرمايد: اى مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هر كس سلطان ستم‌پيشه‌اى را كه ‏محرمات الهى را حلال و پيمان خداوند را شكسته و با سنت من مخالفت كرده و ستم بر ‏بندگان خدا روا داشته باشد، تاييد كند و به انكار او برنخيزد، جايگاهش آتش و عذاب الهى ‏باشد بنى اميه به فرمان شيطان از اطاعت خدا سرپيچى نموده و فساد كردند، حدود ‏خدا را اجرا نكرده و بيت‌المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را ‏حرام كردند و من سزاوارترين مردم هستم به نهى كردن و بازداشتن آنها از اينگونه اعمال ‏زشت و نكوهيده.‏

در ادامه مسير حضرت به الرهيمه رسيدند در آنجا مردى از اهالى كوفه كه او را ابوهرم ‏مي‌ناميدند به خدمت حضرت رسيد و گفت: اى پسر رسول خدا (ص)! چه عاملى باعث ‏شد كه از حرم جدت بيرون آمدي؟ امام (ع) فرمود اى اباهرم! بني‌اميه بي‌حرمتم داشتند ‏صبورى كردم، اموالم را گرفتند، تحمل كردم و حال به دنبال ريختن خون من هستند لذا از ‏حرم امن خداوند خارج شدم... به خدا سوگند مرا خواهند كشت و چون چنين كنند خداوند ‏لباس ذلت را بر اندامشان مي‌پوشاند و شمشير برنده‌اى را براى آنها مهيا مي‌كند و ‏كسى را بر آنها مسلط كند كه آنان را به خاك مذلت بنشاند.‏


۲۸ ذى‌الحجه سال 60 هجرى قمرى  توقف در عذيب الهجانات
روز بيست‌وهشتم ذي‌الحجه سال 60 هجرى قمرى امام حسين (ع) به ‏منزل عذيب الهجانات رسيدند.‏ در اين منزل چهارسوار به نامهاى نافع بن هلال، مجمع بن عبدالله، ‏عمروبن خالد و طرماح در حالى كه اسب نافع بن هلال كه كامل نام داشت را يدك كرده ‏بودند از راه رسيدند و راهنماى آنها طرماح بن عدى بود، هنگامى كه بر امام حسين (ع) ‏وارد شدند حر روى بدانها كرد و گفت: اين چندتن از مردم كوفه‌اند، من آنها را بازداشت ‏كرده و يا به كوفه برمي‌گردانم.‏

امام (ع) فرمود: من اجازه چنين كارى را به تو نمي‌دهم. و همانطورى كه خود را از گزند تو ‏حفظ مي‌كنم از آنان نيز محافظت خواهم كرد زيرا اينها ياران منند همانند اصحابى كه با ‏من از مدينه آمدند، پس اگر بر آن پيمان كه با من بستي، استواري، آنها را رها كن وگرنه ‏با تو مي‌جنگم، حر از بازداشت آنها صرفنظر كرد.‏

طرماح به امام (ع) عرض كرد: با شما ياران اندكى را مي‌بينم و همين لشكريان حر در ‏مبارزه بر شما غالب آيند و من يك روز پيش از آمدن از كوفه، مردم انبوهى را در بيرون ‏شهر ديدم پرسيدم كه اينان كيانند؟ گفتند: لشكرى است كه سرگرم سان هستند كه ‏آماده جنگ با حسين گردند و من تاكنون چنين لشكر عظيمى را نديده بودم تو را به خدا ‏سوگند تا توانى به آنان نزديك شو و اگر خواهى كه در مامنى فرود آيى كه سنگر تو باشد ‏تا تدبير كار خويش كنى و تو را چاره كار معلوم گردد، با من بيا تا تو را در كوه اجا فرود ‏آوردم، بخدا سوگند كه اين كوه سنگر ما بوده و هست و ما را از پادشاهان عنان، حمير و ‏نعمان بن منذر حفظ كرد و به خدا سوگند هيچگاه تسليم نشديم و اين خوارى را به خود ‏نخريديم قاصدى نزد قبيله طى در كوه اجا و سلمى بفرست ده روز نگذرد كه قبيله طى ‏سواره و پياده نزد تو آيند و تا هر زمان خواهى نزد ما باش و اگر خداى ناكرده اتفاقى رخ ‏دهد من با تو پيمان مي‌بندم كه ده هزار مرد طايى پيشروى تو شمشير زنند و تا زنده‌اند ‏نگذارند دست هيچكس به تو رسد.‏

امام (ع) فرمود: خداوند تو را و قبيله‌ات را جزاى خير دهد ما و اين گروه يعنى اصحاب حر ‏پيمانى بسته‌ايم كه نمي‌توان از آن بازگردم و معلوم نيست عاقبت كارما و آنها به كجا ‏مي‌انجامد اگر قصد يارى دارى شتاب كن، خدا تو را ببخشايد.

طرماح مي‌گويد: دانستم به ‏يارى مردان محتاج است نزد اهل خويش رفته و آنها را اصلاح نموده و وصيت كردم و در ‏بازگشت شتاب كردم، اهل من از علت شتابم جويا شدند مقصود خود را گفتم و از راه ‏بني‌ثعل روانه گرديدم تا به عذيب الهجانات رسيديم سماعه بن بدر را ملاقات كردم و او ‏خبر كشته شدن امام حسين (ع) را به من داد سپس بازگشتم.‏

 

سالار شهيدان‌ به‌ روايت‌ معصومین(علیهم السلام)

مقدمه‌

سخن‌ معصومان‌ و گفتار آنان‌، يكي‌ از منابع‌ گهربار هدايت‌ انسان‌ و طريقي‌عرشي‌، براي‌ كشف‌ واقعيات‌ و درك‌ حقايق‌ جهان‌ خلقت‌ است‌ و معمار بناي‌ِ حيات‌ الهي‌انسان‌ مي‌باشد.

«اءن‌ّ حديثَنا يُحيي‌ الْقلوب‌َ»

يكي‌ از موضوعاتي‌ كه‌ مي‌توان‌ از طريق‌ حديث‌ أهل‌ بيت‌ عصمت‌، موفق‌ به‌ كشف‌وفتح‌ گنج‌ آن‌ شد؛ شناخت‌ عظمت‌ وجودي‌ پيشوايان‌ معصوم‌ است‌.

معصومان‌ را از طريق‌ سخن‌ خود آنان‌ مي‌توان‌ شناخت‌، زيرا معرفت‌ به‌ كنه‌عظمت‌ عرشي‌ معصوم‌، نياز به‌ فهمي‌ معصومانه‌ دارد.

اين‌ مقال‌ در مقام‌ شناخت‌ أبعادي‌ چند از أبعاد گسترده‌ و والاي‌ معصومي‌ محبوب‌در عرش‌ وأرض‌ دارد، معصومي‌ كه‌ تمام‌ فرشتگان‌ و پيامبران‌ وامامان‌ وانسان‌هاي‌ باايمان‌، عشق‌ او را در دل‌، سوگ‌ او را در سينه‌ و اشك‌ غمش‌ بر گونه‌ دارند. او مصباح‌ هدي‌وسفينة‌ نجاة‌؛ يعني‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) است‌.

 

1ـ پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص)
ـ وجود حسين‌ از من‌ است‌ وبقاي‌ من‌ از حسين‌؛

ـ طريق‌ محبوبيت‌ نزد خدا، عشق‌ به‌ حسين‌ است‌.

حسين‌ از من‌ و من‌ ازحسينم‌، خداوند دوستداران‌ حسين‌ را دوست‌ دارد.

پيامبر گرامي‌ اسلام‌(ص) واسطة‌ فيض‌ خلق‌ وجود مقدس‌ امام‌ حسين‌(ع) و درسلسله‌ علل‌ وجودي‌ آن‌ امام‌ مي‌باشند به‌ همين‌ جهت‌ مي‌فرمايند: «حسين‌ منّي‌».

واز طرف‌ ديگر، امام‌ حسين‌(ع) نيز در سلسلة‌ علل‌، علت‌ بقاي‌ دين‌ اسلام‌وماندگاري‌ آيين‌ محمدي‌ است‌؛ به‌ طوري‌ كه‌ اگر ايشان‌ و سيرة‌ شهادت‌ خواهانة‌ او نبود،دين‌ اسلام‌ و نام‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ باقي‌ نمي‌ماند. فرياد عاشورايي‌ سالار شهيدان‌ درروز عاشورا نشان‌ از اين‌ مطلب‌ دارد.

به‌ همين‌ جهت‌ پيامبر گرامي‌ اسلام‌ مي‌فرمايد: «وأنا من‌ حسين‌».

از همين‌ رو، اين‌ دو وجود عرشي‌ در سلسلة‌ علل‌ تحقق‌ و بقاي‌ يك‌ ديگر قراردارند. وآن‌ كلام‌ نبوي‌ گوياي‌ وحدت‌ ويگانگي‌ وجودي‌ و ارزشي‌ اين‌ دو ستارة‌درخشان‌عالم‌ وجود است‌؛ چنان‌ كه‌ حكما نيز مي‌گويند: علت‌ مبقيه‌ همان‌ علت‌ مُوجده‌است‌.

خاتم‌ پيامبران‌(ص) در آخر به‌ مطلبي‌ مهم‌ و به‌ عاملي‌ براي‌ فتح‌ گنج‌ محبت‌ خداتصريح‌ مي‌كنند و مي‌فرمايند: يكي‌ از كليدهاي‌ گشايش‌ باب‌ محبت‌ خدا، دوستي‌ومحبت‌ به‌ حسين‌(ع) است‌. و اين‌ حكمتي‌ حكيمانه‌ است‌ براي‌ آناني‌ كه‌ سلوك‌ نظري‌وعملي‌ عروج‌ به‌ قلة‌ محبت‌ خداي‌ را طالبند.

2ـ امير مؤمنان‌ علي‌ بن‌ أبي‌ طالب‌(ع)
ـ قائم‌ آل‌ محمد (عج‌) از نسل‌ حسين‌(ع) است‌.

ـ وياوران‌ مهدي‌، مخلصان‌ با ايمان‌ و ولايت‌ مداران‌ شيعه‌ هستند.

اي‌ حسين‌! نهمين‌ فرزند از نسل‌ تو، كسي‌ است‌ كه‌ حق‌ را به‌ پا دارد و دين‌ را آشكاركند و عدل‌ را بگستراند.

ـ اي‌ اميرمؤمنان‌! بي‌گمان‌ اين‌ وعده‌ واقع‌ مي‌شود؟.

ـ آري‌، قسم‌ به‌ آن‌ كه‌ محمد را به‌ پيامبري‌ برگزيد و او را بر تمامي‌ جهانيان‌ برتري‌بخشيد.

ولي‌ اين‌ حادثه‌ بعد از غيبتي‌ طولاني‌ وحيرت‌ وسردرگمي‌ بسيار تحقق‌ خواهديافت‌.

در آن‌ زمان‌ ـ زمان‌ غيبت‌ ـ تنها آنان‌ كه‌ اهل‌ اخلاص‌ و در دل‌ يقين‌ دارند، بردين‌خدا باقي‌ باشند. خداوند از آنان‌ وعدة‌ پيروي‌ ولايت‌ ما گرفته‌ و در قلب‌هايشان‌ايمان‌نگاشته‌ و خود به‌ ايشان‌ توفيق‌ عطا نموده‌ است‌».

3ـ فاطمه‌ زهرا سلام‌ الله
ـ بر فرزندم‌ حسين‌ گريه‌ مي‌كنم‌ و شما نيز بر شهادتش‌ اشك‌ ريزيد..

حضرت‌ فاطمة‌ زهرا : اي‌ پدرم‌! چه‌ كسي‌ فرزندم‌ و نور چشم‌ وميوة‌ دلم‌ رامي‌كشد؟.

پيامبر گرامي‌ اسلام‌ (ص)پاسخ‌ داد: بدترين‌ گروه‌ از امت‌ من‌.

ـ پدرم‌ از جانب‌ من‌ بر جبرئيل‌ درود فرست‌ وبپرس‌ در كجا او را مي‌كشند؟.

ـ در مكاني‌ به‌ نام‌ كربلا».

آن‌ بانو گاهي‌ بر مصيبت‌ فرزندش‌ به‌ سوگ‌ مي‌نشست‌ واين‌ گونه‌ نوحه‌ گري‌مي‌كرد:

-بر من‌  اي‌ علي‌ و بر يتيمانم‌ گريه‌ كن‌ و از خاطر مبر شهيدي‌ كه‌ به‌ دست‌دشمنان‌ در كربلاي‌ عراق‌ به‌ شهادت‌ مي‌رسد.

- به‌ زودي‌ به‌ آن‌ گرسنه‌ طعام‌ خواهم‌ بخشيد واز گرسنگي‌ خود و خانواده‌ام‌ با كي‌ندارم‌ و رضايت‌ خدا را بر فرزندان‌ مقدم‌ مي‌دارم‌.

- فرزندانم‌ شب‌ را با گرسنگي‌ سپري‌ مي‌كردند، عزيزاني‌ كه‌ كوچكترين‌ آنان‌ درجنگ‌ به‌ شهادت‌ خواهد رسيد.

- در كربلا، با حيله‌ وتزوير او را مي‌كشند، بر قاتلان‌ او عذاب‌ وخواري‌ باد!

- آتش‌ جهنم‌ آنان‌ را در برخواهد گرفت‌ و به‌ بدترين‌ مكان‌ جهنم‌ سقوط‌ مي‌كنند وهر لحظه‌ خواري‌ و ذلت‌ آنان‌ بيشتر خواهد شد.

 

4- امام‌ حسن‌ مجتبي‌ (ع)
ـ روز شهادتت‌ ـ اي‌ حسين‌ ـ همتا ندارد.

ـ در مصيبت‌ تو اي‌ حسين‌  آسمان‌ وزمين‌ خون‌ گريند.

ابا عبدالله! هيچ‌ روزي‌ همانند روز ـ شهادت‌ ـ تو نباشد، سي‌ هزار مرداني‌ كه‌ ادعامي‌كنند از امت‌ جدمان‌ محمد (ص) باشند و خود را مسلمان‌ مي‌پندارند به‌ سويت‌ هجوم‌مي‌آورند، آنها بركشتن‌ تو و ريختن‌ خونت‌ وهتك‌ حرمتت‌ واسارت‌ فرزندان‌ و همسران‌ توو شكستن‌ قدرتت‌ گردهم‌ مي‌آيند. در اين‌ گاه‌ نفرين‌ خدا بر بني‌ اميه‌ نازل‌ شود و آسمان‌خاكستر وخون‌ بارد و بر تو تمام‌ كائنات‌ بگريند، حتي‌ حيوانات‌ وحشي‌ در بيشه‌ زارها وماهيان‌ در درياها».

 

5- امام‌ حسين‌ (ع)
ـ ما حزب‌ خدا، فرزند پيامبر خدا و خاندان‌ معصوم‌ او مي‌باشيم‌.

ـ ما هم‌ رديف‌ قرآن‌ و واجب‌ الاءطاعه‌ در قرآنيم‌.

 

6- امام‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ زين‌ العابدين‌ (ع)
ـ بهاي‌ اشك‌ بر شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع) بهشت‌ است‌.

ـ مزد سختي‌ ديدن‌ در راه‌ ولايت‌ اهل‌ بيت‌، نجات‌ از دوزخ‌ است‌.

هر انسان‌ با ايمان‌ ـ شيعه‌اي‌ ـ بر شهادت‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) اشكي‌ بريزد وبرگونه‌اش‌ روان‌ گردد و برگرفتاري‌هايي‌ كه‌ دشمنان‌ ما در دنيا بر ما روا داشته‌اند، زاري‌ كند؛خداوند جاي‌ گاه‌ راست‌ پيشگان‌ را در بهشت‌ نصيب‌ او گرداند.

وهر شيعه‌اي‌ در راه‌ ما به‌ او آزاري‌ رسد و اشكي‌ ريزد، خداوند گرفتاري‌ها را از او دورسازد و روز قيامت‌ او را از شدايد و آتش‌ در امان‌ دارد».

7- امام‌ محمد باقر(ع)
ـ بقاي‌ امامت‌ در نسل‌ امام‌ حسين‌(ع) پاداش‌ شهادت‌ ايشان‌.

ـ شفا از تربت‌ وقبولي‌ دعا نزد قبرش‌ و به‌ حساب‌ نيامدن‌ مدت‌ زيارتش‌ از عمرزائرش‌، مزدِ به‌ خون‌ غلطيدن‌ ايشان‌ است‌.

خداوند متعال‌ در مقابل‌ شهادت‌ امام‌ حسين‌(ع) به‌ ايشان‌ چند چيز عطا نمود:

امامت‌ را در نسل‌ ايشان‌ قرار داد، تربت‌ او را شفاي‌ درد كرد، دعا نزد قبرش‌ رابرآورده‌ گرداند و مدت‌ زمان‌ زيارت‌ و رفت‌ و برگشت‌ زائرش‌ جزء مدت‌ زمان‌ عمرش‌محسوب‌ نگرداند».

آن‌ حضرت‌ فرمود:

ـ قيام‌ قائم‌ آل‌ محمد -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- در روز عاشورا است‌.

ـ ظهور حضرت‌ مهدي‌ -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- نشان‌ از عاشورا دارد.

قائم‌ آل‌ محمد -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- در روز شنبه‌ كه‌ مصادف‌ با روزعاشوراست‌، قيام‌ كند وظاهر گردد. آن‌ روز، روزي‌ است‌ كه‌ امام‌ حسين‌(ع) در آن‌ به‌شهادت‌ رسيد».

 

8- امام‌ صادق‌(ع)
ـ هنر عاشورايي‌ مزد خدايي‌ دارد.

ـ ادبيات‌ متعهد و تعهد أدبي‌ تأييد ولايت‌ دارد.

بي‌ گمان‌ هر كس‌ در سوگ‌ امام‌ حسين‌(ع) شعري‌ بگويد وخود بگريد و بگرياند،خداوند او را ببخشايد و بهشت‌ را بر او واجب‌ گرداند».

9- امام‌ كاظم‌ (ع)
ـ عرفان‌ زائر، كليد غفران‌؛

ـ زيارت‌ حسين‌(ع) موجب‌ نجات‌.

هر كس‌ با معرفت‌ به‌ حقانيت‌ امام‌ حسين‌(ع) قبرش‌ را زيارت‌ كند، خداوند گناهان‌پيشين‌ و پسين‌ او را ببخشايد».

 

10- امام‌ رضا(ع)
ـ اولويت‌ اشك‌ بر سوگ‌ امام‌ حسين‌(ع)؛

ـ عزاي‌ فرشتگان‌ در حرم‌ حسيني‌ تا قيام‌ مهدي‌ با نواي‌ «يا لثارات‌ الحسين‌»است‌.

اگر مي‌خواهي‌ براي‌ چيزي‌ زاري‌ كني‌، براي‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) گريه‌ كن‌؛ او را سربريدند وبه‌ همراهش‌ هيجده‌ نفر از خانواده‌اش‌ كه‌ انسان‌ هايي‌ بي‌ نظير بودند كشتند.هفت‌ آسمان‌ وتمام‌ زمين‌ بر شهادتش‌ گريستند و چهار هزار فرشته‌اي‌ كه‌ از آسمان‌ براي‌ياريش‌ آمده‌ بودند و او را كشته‌ يافتند، در كنار قبرش‌، عزادار وغمگين‌ باقي‌ مانده‌اند، تااين‌ كه‌ قائم‌ آل‌ محمد ظهور كند و به‌ ياريش‌ بشتابند وشعار آنان‌ اين‌ است‌: اي‌ خون‌خواهان‌ حسين‌!».

 

11- امام‌ جواد(ع)
ـ نفرين‌ خدا بر قاتلان‌ حسين‌ (ع)؛

ـ قاتلان‌ از ضيافت‌ الهي‌ و درك‌ عيدِ آن‌ محروم‌اند.

آن‌ گاه‌ كه‌ ـ ستم‌پيشگان‌ ـ امام‌ حسين‌ بن‌ علي‌(ع) را به‌ شهادت‌ رسانند، خداوندمتعال‌ به‌ فرشته‌اي‌ فرمان‌ داد كه‌ فرياد كشد و اين‌ چنين‌ گويد:.

اي‌ امت‌ ستمگر و قاتل‌ فرزند پيامبر، خداوند شما را به‌ روزه‌ و درك‌ عيد فطر موفق‌ندارد».

 

12ـ امام‌ هادي‌(ع)
ـ ثواب‌ زائران‌ حسيني‌؛

ـ پيام‌ غفران‌ نبوي‌ براي‌ آنان‌.

هر كس‌ به‌ قصد زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع) از خانه‌ خارج‌ شود و از فرات‌ غسل‌ كند،خداوند او را از رستگاران‌ به‌ شما آورد و آن‌ گاه‌ كه‌ بر ابي‌ عبدالله(ع) درود فرستد، او را ازكام‌يابان‌ قرار دهد و آن‌ گاه‌ كه‌ نماز زيارت‌ به‌ پايان‌ رساند فرشته‌اي‌ نزد او آيد و بگويد

پيامبر خدا بر تو درود فرستاد و فرمود: گناهان‌ تو بخشوده‌ شد، دوباره‌ به‌ عمل‌ وانجام‌ دادن‌ تكاليف‌ شروع‌ نما.

 

13- امام‌ حسن‌ عسكري‌(ع)
ـ زيارت‌ اربعين‌ حسيني‌ نشانة‌ شيعه‌.

ـ ياد مرگ‌ امام‌ حسين‌(ع) نماد وفاي‌ شيعه‌.

نشانة‌ انسان‌ شيعه‌ پنج‌ چيز است‌: انجام‌ نمازهاي‌ واجب‌ و مستحب‌، خواندن‌زيارت‌ اربعين‌ سالار شهيدان‌، انگشتر به‌ دست‌ راست‌ داشتن‌ و پيشاني‌ برخاك‌ نهادن‌ وآشكارا «بسم‌ الله الرحمن‌ الرحيم‌» گفتن‌».

14- امام‌ زمان‌ حضرت‌ حجت‌ بن‌ الحسن‌ عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌
1 ـ ياد حسين‌ (ع)موجب‌ اندوه‌ وغم‌ پيامبران‌.

2 ـ يحيي‌ و حسين‌ دو سر به‌ نيزه‌ از نسل‌ِ عرشيان‌.

حضرت‌ مهدي‌ -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- درباره‌ تأويل‌ وتفسير آيه‌(كهيعص‌) فرموده‌ است‌:

اين‌ حروف‌ از اخبار غيب‌ الهي‌ است‌ كه‌ بنده‌اش‌ حضرت‌ زكريا را به‌ آن‌ آگاه‌ كرده‌است‌. سپس‌ خداوند آن‌ را براي‌ حضرت‌ محمد(ص) بيان‌ نموده‌ است‌. آن‌ قصه‌ اين‌ چنين‌است‌:

روزي‌ حضرت‌ زكريا از خداوند خواست‌، او را به‌ اسماي‌ پنج‌ گانه‌ آگاه‌ نمايد. جبرئيل‌از آسمان‌ فرود آمد و به‌ او اين‌ اسم‌ها را ]محمد، علي‌، فاطمه‌، حسن‌ وحسين‌[ ياد داد.هرگاه‌ زكريا نام‌ محمد وعلي‌ وفاطمه‌ وحسن‌ را به‌ زبان‌ مي‌آورد، اندوه‌ از او دور وغمش‌برطرف‌ مي‌شد، ولي‌ به‌ هنگام‌ نام‌ حسين‌(ع) گريه‌ مجال‌ به‌ او نمي‌داد وجان‌ او از غم‌ درسينه‌ حبس‌ مي‌شد.

روزي‌ به‌ خدا عرض‌ كرد: خدايا! چرا هرگاه‌ نام‌ آن‌ چهار تن‌ را بر زبان‌ جاري‌مي‌سازم‌، از غم‌ واندوه‌ تسلّا پيدا مي‌كنم‌، ولي‌ با ذكر حسين‌ اشك‌ هايم‌ سرازير وچون‌سيل‌ روان‌ مي‌شود؟.

خداوند داستان‌ حسين‌(ع) را براي‌ او چنين‌ بيان‌ كرد (كهيعص‌) حرف‌ كاف‌علامت‌ «كربلا» است‌ وحرف‌ هاء اشاره‌ به‌ «هلاكت‌» او وشهادت‌ خاندانش‌ دارد و حرف‌ ياءاشاره‌ به‌ «يزيد» است‌ كه‌ جفاي‌ حسين‌(ع) مي‌كند و حرف‌ عين‌ رمز «عطش‌» وتشنگي‌امام‌ است‌ وحرف‌ صاد نشانة‌ «صبر» واستقامت‌ اوست‌.

همين‌ كه‌ زكريا اين‌ مطلب‌ را شنيد؛ سه‌ روز در محل‌ عبادت‌ خود بماند و مردم‌ را ازديدارش‌ منع‌ كرد و خود به‌ گريه‌ و نوحه‌ سرايي‌ پرداخت‌. مي‌گفت‌: خدايا! آيا بهترين‌مخلوقت‌ را به‌ شهادت‌ فرزندش‌ گرفتار مي‌كني‌؟ خدايا! آيا بر او اين‌ مصيبت‌ و شهادت‌فرزندش‌ نازل‌ مي‌نمايي‌؟ خدايا! آيا بر علي‌ وفاطمه‌ لباس‌ عزا مي‌پوشاني‌؟ خدايا! آيا آثاراين‌ سوگ‌ را بر چهرة‌ آن‌ دو ظاهر مي‌سازي‌؟

وحضرت‌ زكريا پيوسته‌ از خداوند مي‌خواست‌ كه‌ به‌ او فرزندي‌ عطا كند كه‌ در پيري‌
روشني‌ چشم‌ او باشد و او را شيفتة‌ وي‌ كند. سپس‌ او را به‌ مصيبت‌ وي‌ مبتلا كند؛ همان‌گونه‌ كه‌ حضرت‌ محمّد(ص) به‌ مصيبت‌ فرزندش‌ گرفتار شد. وخداوند نيز به‌ او «يحيي‌»عطا كرد و او را به‌ مصيبتش‌ دچار ساخت‌، يحيي‌ همانند امام‌ حسين‌ (ع)شش‌ ماه‌ در رحم‌مادر بود».

علامه‌ مجلسي‌ آورده‌ است‌:

به‌ حضرت‌ حجت‌(عج‌) گفتم‌: مولاي‌ من‌! مصيبت‌ خوانان‌ امام‌ حسين‌(ع) حديثي‌نقل‌ مي‌كنند و آن‌ اين‌ است‌: روزي‌ مردي‌ در خواب‌ ديد، كجاوه‌اي‌ بين‌ آسمان‌ و زمين ‌است‌، سؤال‌ كرد چه‌ كسي‌ در آن‌ است‌؟ جواب‌ آمد: فاطمه‌ و خديجه‌... گفت‌: كجامي‌روند؟ پاسخ‌ داده‌ شد: در اين‌ شب‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ است‌، به‌ زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع)مي‌روند.

آن‌ گاه‌ مي‌بيند كه‌ كاغذهايي‌ از آن‌ كجاوه‌ به‌ پايين‌ ريخته‌ مي‌شود و در آن‌ نوشته‌شده‌ است‌؛ اين‌ اماني‌ است‌، براي‌ زائران‌ امام‌ حسين‌(ع) در شب‌ جمعه‌، اماني‌ از آتش‌جهنم‌.

آيا اين‌ حديث‌ درست‌ است‌؟ امام‌ مهدي‌ -عجل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌- فرمود؛

آري‌، زيارت‌ امام‌ حسين‌(ع) در شب‌ جمعه‌ اماني‌ است‌ از آتش‌ جهنم‌ در روزقيامت‌

آیات قرآن در شأن امام حسین (ع)

۱) لؤلؤ و مرجان

«یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ».[۱]

و خارج كرد از آن دو دریا، لؤلؤ و مرجان را.

از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت است كه منظور از «لؤلؤ و مرجان» امام حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ است.[۲]

 

۲) عروهٔ الوثقی

«... فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَهِٔ الْوُثْقی لاَ انْفِصامَ لَها...».[۳]

به رشتهٔ محكم و استواری چنگ زده و هرگز گسسته نخواهد شد.

امام باقر ـ علیه السّلام ـ از حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل می‌كند كه آن حضرت فرمود: هرگاه می‌خواهید به رشتهٔ محكمی چنگ بزنید، پس به ولایت بگیرید علی و حسن و حسین را.[۴]

 

۳) پیروزی بزرگ

«یا لَیْتَنِی كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً».[۵]

می‌گویند: ای كاش ما هم با آنها بودیم و به رستگاری بزرگی می‌رسیدیم.

امام رضا ـ علیه السّلام ـ به «ریّان بن شبیب» فرمود: ای پسر شبیب! اگر دوست داری كه در مكان‌های بنا شده در بهشت با پیامبر و خاندانش باشی، پس قاتلان حسین ـ علیه السّلام ـ را لعنت نما، ای پسر شبیب! اگر دوست داری به ثواب كشته‌شدگان در راه حسین برسی پس چون او را یاد كنی بگو: «ای كاش با آنان بودم و به پیروزی و كامیابی بزرگی می‌رسیدم».[۶]

 

۴) خویشاوندان پیامبر

«وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی...».[۷]

و خدای یكتا را بپرستید و هیچ چیزی را شریك او نگیرید و احسان كنید به پدر و مادر و خویشاوندان.

در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ آمده است كه منظور از «والدین» رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و علی ـ علیه السّلام ـ است و منظور از «ذی‌القربی» حسن و حسین ـ علیهما السّلام ـ است. [۸]

 

۵) نفس مطمئنه

«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُٔ ارْجِعِی إِلی رَبِّكِ راضِیَهًٔ مَرْضِیَّهًٔ».[۹]

تو ای روح آرام یافته به سوی پروردگارت بازگرد. در حالی كه هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:

سورهٔ فجر را در نمازهای واجب و مستحب خود بخوانید، كه آن سورهٔ امام حسین ـ علیه السّلام ـ است.

«ابو اُسامه» كه در مجلس حاضر بود پرسید: چگونه این سوره به حسین بن علی اختصاص دارد؟ فرمود: آیا آن سخن را نشنیده‌ای كه خدا فرمود:

«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُٔ» منظور خداوند از نفس مطمئنّه، حسین بن علی است كه دارای روح آرام یافته‌ای است و هم خدا از او راضی است و هم او از خدا راضی است.[۱۰]

 

۶) بشارت حسینی

«قُلْنا یا نارُ كُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ».[۱۱]

ما خطاب كردیم: ای آتش! برای ابراهیم سرد و سالم باش.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ از امام حسین ـ علیه السّلام ـ روایت می‌كند كه آن حضرت در كربلا، قبل از كشته شدن فرمود:

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ گفت: پسرم! تو روزی به عراق می‌روی و به شهادت می‌رسی و جماعتی با تو به شهادت می‌رسند و سپس آن حضرت، آیهٔ مباركهٔ فوق را تلاوت كرد، و فرمود: جنگ برای تو و اصحابت «سرد و سالم» می‌شود. پس بشارت داد بر آنان كه: به خدا قسم! اگر ما را به قتل برسانند، ما وارد بر پیامبرمان می‌شویم...[۱۲]

 

۷) بشارت

«وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً».[۱۳]

و اهل ایمان را كه عمل آنها نیكوست، به اجر بسیار نكو بشارت دهد.

روایت شده است از ابن عباس كه گفت: رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ بشارت داد علی و جعفر و عقیل و حمزه و فاطمه و حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ را به بهشت؛ چون آنها مصداق الذین یعملون الصالحات» بودند.[۱۴]

 

۸) ماه و خورشید

«وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها».[۱۵]

قسم به ماه كه پیرو آفتاب تابان است و قسم به روز، هنگامی كه جهانی را روشن می‌كند.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود:

منظور از آیهٔ شریفهٔ فوق امام حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ است و منظور از: «وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها» قیام امام زمان ـ علیه السّلام ـ..[۱۶]

 

۹) تخت‌های عزّت

«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ عَلَی الْأَرائِكِ یَنْظُرُونَ».[۱۷]

بدرستی كه نیكوكاران در بهشت متنعّمند بر تخت‌های عزت تكیه زنند و نعمت‌های خدا را می‌نگرند.

از ابن عباس روایت شده است كه این آیه در حق علی و فاطمه و حسین و حسین ـ علیهم السّلام ـ نازل شده است.[۱۸]

 

۱۰) به چه گناهی كشتید؟

«وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُٔ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ».[۱۹]

و هنگامی كه از دختران زنان به گور شده باز پرسند به كدامین گناه كشته شده است؟

از امام صادق ـ علیه السّلام ـ روایت شده است كه، منظور از دو آیهٔ فوق حضرت امام حسین ـ علیه السّلام ـ است و این دو آیه در حق او نازل شده است.[۲۰]

 

۱۱) صور الهی

«یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُٔ تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُٔ».[۲۱]

روزی كه لرزنده بلرزد و از پی آن لرزهٔ دیگری افتد.

از امام صادق ـ علیهم السّلام ـ روایت است كه منظور از «الراجفهٔ» حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ است.[۲۲]

 

۱۲) مثل اصحاب كهف

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِیمِ كانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً».[۲۳]

«آیا گمان كردی. اصحاب كهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟»

منهال می‌گوید: بخدا در دمشق بودم كه دیدم، سر بریدهٔ حسین بالای نیزه آیهٔ فوق را تلاوت نمود و فرمود:

شگفت‌تر از مثل اصحاب كهف، حكایتِ كشته شدن و حمل (و بر نیزه شدن) سر من است.[۲۴]

 

۱۳) مغربین

«رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ».[۲۵]

آن خدایی كه آفرینندهٔ دو مشرق و مغرب است.

در روایتی كه از امام صادق ـ علیه السّلام ـ ، در مورد آیهٔ فوق پرسیدند ایشان فرمود: منظور از، «مشرقین» رسول خدا و امیرالمؤمنین ـ علیهما السّلام ـ است و منظور از «مغربین» امام حسن و امام حسین ـ علیهما السّلام ـ است.[۲۶]

 

۱۴) آینه طهارت

«إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً».[۲۷]

خداوند چنین می‌خواهد كه رجس و هر آلایش را از شما خانوادهٔ نبوت ببرد و شما را از هر عیب پاك و منزه می‌داند.

روایات بی‌شماری در تفسیر این آیهٔ شریفه از معصومین ـ علیهم السّلام ـ وارد شده است كه فرموده‌اند، منظور از «اهل‌البیت» خمسهٔ طیبه هستند.[۲۸]

 

۱۵) پشتوانهٔ امامت

«وَ جَعَلَها كَلِمَهًٔ باقِیَهًٔ فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».[۲۹]

و این خدا پرستی را در همهٔ ذرّیهٔ خود (محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ) تا قیامت باقی قرار داد تا فرزندانش به خدای یكتا رجوع كنند.

از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ نقل شده است كه فرمود: خداوند امامت را در پشت حسین ـ علیه السّلام ـ قرار داد و نُه امام دیگر از صُلب اویند.[۳۰]

 

۱۶) مزدی نمی‌خواهم

«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَٔ فِی الْقُرْبی...».[۳۱]

بگو مزدی برای رسالت نمی‌خواهم مگر دوستی و محبت با خویشاوندانم.

از رسول خدا سؤال كردند منظور از «قربی» در آیهٔ فوق چه كسانی هستند؟حضرت فرمود: علی و فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ .[۳۲]

 

۱۷) در راه حج

«فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ...».[۳۳]

پس (موسی) هراسان از شهر خارج شد در حالی كه چشم به راه بود.

وقتی امام حسین ـ علیه السّلام ـ از مدینه به طرف مكه راهی شد، آیهٔ فوق را قرائت می‌كرد.[۳۴]

 

۱۸) قاری قرآن

«وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».[۳۵]

و آنانكه ظلم و ستم كردند،‌ بزودی خواهند دانست كه به چه كیفر و دوزخ انتقامی بازگشت می‌كنند.

در مقاتل معتبری آمده است هنگامی كه سر امام حسین ـ علیه السّلام ـ را جدا نمودند و بر نیزه زدند، آیه فوق را تلاوت می‌نمود.[۳۶]

 

۱۹) اهل سجود

«وَ تَقَلُّبَكَ فِی السَّاجِدِینَ...».[۳۷]

از ابی الجارور نقل شده است كه امام باقر ـ علیه السّلام ـ فرمود: منظور از آیهٔ فوق، علی و فاطمه و حسن و حسین و اهل‌بیت آنهاست.[۳۸]

 

۲۰) دور از شهر و دیار

«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ...».[۳۹]

همان‌ها كه از خانه و شهر خود. به ناحق رانده شدند، جز این‌كه می‌گفتند: پروردگار ما خدای یكتاست.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ دربارهٔ آیهٔ فوق فرمود: این آیه دربارهٔ علی و جعفر و حمزه نازل شد و در حسین ـ علیه السّلام ـ تحقق یافت. بر همهٔ آنان درود و سلام باد.[۴۰]

 

۲۱) پیروی از حسین ـ اطاعت از خدا

«وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اللَّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ».[۴۱]

و هر كس خدا و پیامبرش را اطاعت كند و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین كسانی همان پیروزمندان واقعی هستند.

رسول خدا ضمن حدیثی می‌فرماید: سعادتمند، آنانند كه از دوستان و پیروان حسین ـ علیه السّلام ـ هستند. به خدا سوگند ایشان در روز قیامت پیروز و نیك بختند.[۴۲]

 

۲۲) من بیمار حسینم

«فَنَظَرَ نَظْرَهًٔ فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ».[۴۳]

پس نگاهی به ستارگان افكند و گفت من بیمارم و با شما به مراسم جشن نمی‌آیم.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ دربارهٔ این آیه فرمود: ابراهیم ـ علیه السّلام ـ بر مصایبی كه بر حسین ـ علیه السّلام ـ فرود می‌آید، اندیشه نمود و گفت: من از آنچه بر حسین ـ علیه السّلام ـ می‌آید، بیدار گشته‌ام.[۴۴]

 

۲۳) حسین ـ علیه السّلام ـ و زكریا

«لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا».[۴۵]

و پیش از این هم نامی برای او قرار نداریم.

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: منظور از آیهٔ فوق «حسین بن علی و یحیی بن زكریا» است كه از قبل، هم نامی نداشت و آسمان فقط بر آن دو، چهل روز گریه كرد.

گفته شد: گریستن آسمان چگونه بود؟ فرمود: به سرخی طلوع و به سرخی، غروب می‌كرد.[۴۶]

 

۲۴) كلمهٔ طیّبه

«أَ لَمْ تَرَ كَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَهًٔ طَیِّبَهًٔ كَشَجَرَهٍٔ طَیِّبَهٍٔ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ».[۴۷]

آیا ندیدی چگونه خداوند «كلمهٔ طیبه» را به درخت پاكیزه‌ای تشبیه كرد كه ریشهٔ آن (در زمین) ثابت و شاخهٔ آن در آسمان است؟

امام صادق ـ علیه السّلام ـ در مورد آیهٔ فوق فرمود:

ریشهٔ این درخت، رسول خدا و شاخهٔ آن امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ است و امام حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ میوهٔ آن به شمار می‌آیند ك نه تن از فرزندان او نیز شاخه‌های كوچك‌تر آنند و شیعیان نیز به منزلهٔ برگ آن هستند.[۴۸]

 

۲۵) قربانی بزرگ

«وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ».[۴۹]

و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم.

از امام رضا ـ علیه السّلام ـ روایت شده است كه فرمود:

منظور از ذبح عظیم در آیه فوق امام حسین ـ علیه السّلام ـ است.[۵۰]

 

۲۶) سؤال بی‌جا

«لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ».[۵۱]

و او بر هر چه كه می‌كند سؤال نشود، ولی خلق از كردارشان بازخواست می‌شوند.

مردی از امام هشتم ـ علیه السّلام ـ پرسید: به چه خاطر امامت در صُلب امام حسن قرار نگرفت؟ حضرت فرمود: چون خداوند امامت را در صُلب امام حسین ـ علیه السّلام ـ قرار داد، ‌نه در صُلب امام حسن و سپس آیهٔ فوق را قرائت نمود.[۵۲]

 

۲۷) تفسیری از امام زمان (عج)

«كهیعص».[۵۳]

سعد بن عبدالله قمی از امام عصر (عج) در مورد آیهٔ فوق سؤال نمود، امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: این حروف از خبرهای غیبی خداوند است كه به بنده‌اش «زكریا» داد.

«زكریا» هنگامی به كه اسماء خمسه طیّبه اطلاع یافت، هرگاه به نام مبارك امام حسین می‌رسید، اشك در چشمانش حلقه می‌زد. روزی از خداوند علّت این حال را پرسید، خداوند داستان كربلا را در قالب این حروف برایش بیان فرمود.

پس «كاف» یعنی كربلا و «ها» یعنی هلاكتِ عترت و «یا» یعنی یزید كه قاتل آن حضرت بود و «عین» یعنی عطش و تشنگی كه بر آن حضرت مستولی می‌شود و «صاد» یعنی صبر آن حضرت بر بلا.

زكریا وقتی جریان را شنید، سه روز از مسجدش خارج نشد و مردم را راه نداد و بر حسین ـ علیه السّلام ـ گریست.[۵۴]

 

۲۸) رجعت

«ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّهَٔ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ...». [۵۵]

آنگاه شما را بروی آن برگردانیم و بر آنها غلبه دهم...

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمود: اولین كسی كه در «رجعت» برگردانده می‌شود، امام حسین ـ علیه السّلام ـ است...[۵۶]

 

۲۹) ذی‌القربی

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی...».[۵۷]

همانا خدا خلق را فرمان به عدل و احسان می‌دهد و به بذل و عطاءِ خویشاوندان امر می‌كند...

شیوه ‏هاى تبلیغ در فرهنگ عاشورا

شناختن شیوه‏هاى تبلیغ و به كارگیرى ابزارهاى مفید و لازم براى یك مبلغ امرى ضرورى و اجتناب‏ ناپذیر است. پرداختن به تبلیغ بدون اطلاعات مفید و عدم به ‏كارگیرى شیوه‏هاى لازم و فراهم ننمودن ساز و كارهاى مناسب نه تنها نتیجه مثبت نخواهد داشت، بلكه ممكن است در اثر بى توجهى، لطمه‏هاى جبران ‏ناپذیرى به اعتقادات و باورهاى مخاطبان وارد آید. كسى كه متولى ارشاد، امر به معروف و نهى از منكر مى‏شود، اگر به زمینه‏ها، عوامل، آفات، موانع و شرایط زمانى و مكانى و سایر جهات توجه نداشته باشد راه به جایى نخواهد برد. پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله فرمود: «من امر بمعروف فلیكن امره ذلك بمعروف (1) ؛ هركس [مردم را] به كارهاى نیك بخواند باید با شیوه نیكو آن را انجام دهد.» بنابراین تبلیغ و ارشاد موفق و مؤثر نیاز به برنامه‏هاى كارشناسى شده دارد و اگر بتوانیم این شیوه‏ها را از گفتار و رفتار اهل ‏بیت‏علیهم السلام و اولیاء الهى بیاموزیم به مراتب مؤثرتر و شایسته‏ تر خواهد بود. در این مقاله برآنیم كه راهكارها و روش‏هاى مؤثر در امر تبلیغ و ارشاد را از سیره امام حسین‏علیه السلام و تربیت‏ یافتگان مكتب عاشورا بیاموزیم.

1 - تواضع و فروتنى
یكى از بهترین صفات پیامبران و منادیان توحید، خصلت پسندیده تواضع و فروتنى بود. آنان با این صفت زیبا، در دل مخاطبان حقیقت‏جو جایگاه ویژه‏اى كسب مى‏كردند. مبلغان موفق همیشه متواضع بوده و از این طریق در هدایت و جذب دل‏هاى مردم مى‏كوشند. آنان بر این باورند كه اگر مردم به سراغ آنها نیامدند، آنها باید متواضعانه قدم پیش گذاشته و به سراغ متربیان و متعلمان بروند.
این شیوه نیكو در رفتار و گفتار امام حسین‏علیه السلام در حماسه عاشورا جلوه خاصى دارد. آن حضرت براى پیشبرد اهداف مقدس خویش، متواضعانه قدم پیش گذاشته و در جذب و جلب افراد، خودش مستقیما به سراغ آنان رفته و آنها را به سوى مقصد والاى خویش دعوت مى‏كرد و یا پیام‏هاى خود را به صورت كتبى یا شفاهى توسط افرادى به دیگران مى‏فرستاد. هنگامى كه امام حسین‏علیه السلام با یاران خود در یكى از توقفگاه‏هاى مسیر خود به كربلا به نام قصر بنى مقاتل رسیدند، آن حضرت متوجه شد كه عبید الله بن حر جعفى در گوشه‏اى فرود آمده است. آن حضرت حجاج بن مسروق را به سوى او فرستاد و او را به یارى و همراهى دعوت نمود. هنگامى كه پاسخ مناسبى نداد، امام حسین‏علیه السلام به همراه گروهى از یاران خویش به نزد عبید الله رفته و در ضمن سخنانش او را دعوت به همكارى و مبارزه با طاغوتیان نمود. عبید الله باز هم امتناع كرد، امام حسین‏علیه السلام به او فرمود: اگر ما را یارى نمى‏كنى پس از خدا بترس از این كه با دشمنان ما همراهى كنى! به خدا سوگند! هرگاه كسى صداى داد خواهى ما را بشنود و به یارى ما نشتابد هلاك خواهد شد.»

یكى دیگر از افرادى كه امام حسین‏علیه السلام از او دعوت كرد، زهیر بن قین بود. همچنین آن حضرت به حبیب بن مظاهر اسدى نامه‏اى نوشته و از او درخواست‏ یارى نمود. نامه آن حضرت چنین بود: «از حسین بن على براى آن مرد فقیه، حبیب بن مظاهر؛ اما بعد، حبیب! تو خویشاوندى ما را با پیامبر مى‏دانى و از همه مهمتر مرا مى‏شناسى؛ و تو - كه آزادمرد و داراى غیرتى- جان خود را از ما دریغ مدار و پاداش تو را در قیامت پیامبر خواهد داد. (2)

 

2 - توجه به ریشه ها و زمینه ‏هاى گناه
مبلغ مذهبى باید به زمینه‏هاى خلافكارى و ریشه‏هاى گناه توجه كرده و مخاطبان خود را از آنها برحذر دارد. مثلا ممكن است نماز نخواندن افراد علل جداگانه و ریشه‏هاى مختلفى داشته باشد، از قبیل:
1 - حكم آن را در اسلام نمى‏داند و به وظیفه شرعى خویش آشنا نیست.

2 - به آثار خوب نماز خواندن و عواقب شوم ترك نماز توجه ندارد.

3 - شخصى خودپرست و هوسران است و مطابق هوس خود عمل مى‏كند.

4 - پدر و مادر و افراد خانواده او بى نمازند.

5 - از نماز و نمازگزاران خاطره بدى دارد. مثلا در ایام كودكى او را همیشه با خشونت ‏به نماز خواندن وادار كرده‏اند یا در جمع نمازگزاران شخصیت او را تحقیر نموده و به او اهانت كرده‏اند.

6 - در نظر او نماز خواندن چیز مهمى نیست و اهمیت و ضرورت آن را درك نكرده است.

7 - الگوى مناسبى براى نماز خواندن نداشته است.

8 - در محیط افراد لاابالى و بى نماز رشد یافته است. و ...

بنابراین یك مبلغ با یافتن ریشه‏ها و علل تخلفات و معصیت‏ها مى‏تواند برنامه خود را تنظیم كرده و نسبت ‏به مخاطب خویش كارهاى تبلیغى را انجام دهد.

تغذیه حرام ریشه انحراف از حق
امام حسین‏علیه السلام در دومین سخنرانى روز عاشورا هنگامى كه دشمن مانند حلقه انگشتر آن حضرت را در میان خویش گرفته بود، از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان وى گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان هلهله و سر و صدا مى‏كردند. در این موقع، امام حسین‏علیه السلام با این جملات آنان را به سكوت فراخواند: «ویلكم ما علیكم ان تنصتوا الى فتسمعوا و انما ادعوكم الى سبیل الرشاد. من اطاعنى كان من المرشدین و من عصانى كان من المهلكین و كلكم عاص لامرى غیر مستمع لقولى؛ واى بر شما! چرا گوش فرا نمى‏دهید تا گفتارم را - كه شما را به رشد و سعادت فرا مى‏خوانم- بشنوید؟ هركس از من پیروى كند خوشبخت و سعادتمند است و هركس مرا نافرمانى كند، از هلاك شدگان خواهد بود. و همه شما با دستور من مخالفت مى‏كنید كه به گفتارم گوش فرا نمى‏دهید.»
آنگاه به علل دشمنى كوفیان با اهل ‏بیت‏علیهم السلام و ریشه‏هاى انحراف از مسیر حق اشاره كرده و فرمود: «قد انحزلت عطیاتكم عن الحرام و ملئت ‏بطونكم عن الحرام فطبع الله على قلوبكم (3) ؛ آرى، در اثر هدایا، جوائز و تحفه‏هاى نامشروع كه به دست ‏شما رسیده و غذاهاى حرام و لقمه‏هاى ناپاك كه شكم‏هایتان را از آن انباشته‏اید، خداوند این چنین بر دل‏هاى شما مهر زده [و از فهمیدن حقیقت عاجز شده‏اید.]»

3 - استفاده از مثال

از مؤثرترین شیوه‏هاى تبلیغى براى فهماندن مطالب به مخاطب، به ویژه كسانى كه سطح فكرى پایین‏ترى دارند، استفاده از تمثیل است. مبلغ كاردان بسیارى از نكات مهم عقلانى را با مثال‏هاى مناسب در اذهان مخاطبین خویش مجسم ساخته و خواسته‏هاى خویش را به گونه‏اى شایسته به افكار آنان منتقل مى‏نماید. مثال اگر با سطح زندگى و طرز اندیشه و شغل و فرهنگ مخاطب سازگار باشد، توفیق یك مبلغ را در كار تبلیغ افزایش خواهد داد. این شیوه یكى از رایج ‏ترین روش‏هاى تبلیغ در كلام وحى است. خداوند متعال براى تصویر عالمان بى عمل در اذهان افراد، چنین مثل مى‏زند: «مثل الذین حملوا التوریة ثم لم‏ یحملوها كمثل الحمار یحمل اسفارا» (4) ؛ «مثل كسانى كه علم تورات را با خود داشتند و به آن عمل نكردند، مثل درازگوشى است كه كتاب هایى حمل مى‏كند.»

این شیوه كارآمد قرآنى در حماسه عاشورا مشهود است. حضرت ابا عبدالله ‏علیه السلام در تشریح اهداف قیام خویش از شیوه تمثیل بهره گرفته و اشتیاق خود را براى شهادت در راه حق چنین بیان مى‏كند: «خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف (5) ؛ مرگ براى انسان‏ها همچون گردنبند برگردن دختران جوان زینت ‏بخش و لازم است و من به دیدار نیاكانم آن چنان اشتیاق دارم كه یعقوب به دیدار یوسف مشتاق بود.»

امام حسین‏علیه السلام با این تمثیل، مرگ را بسیار زیبا تصویر كرده و آن را زینت فرزند آدم مى‏داند، به ویژه مرگى كه در راه حق و براى خدا باشد كه همانند زیور آلاتى است كه دختران جوان را مى‏آراید. همانگونه كه دختران از آرایش به گردنبند لذت مى‏برند مردان خدا نیز از كشته شدن در راه حق مسرور و شادمانند. و شهادت در راه خدا را بهترین زینت روح و بالاترین افتخار به شمار مى‏آورند.
4 - بهره‏گیرى از تحریك عواطف
گاهى ممكن است ‏یك مبلغ براى تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان خود از شیوه تحریك عواطف براى بیدار كردن وجدان‏هاى خفته كمك بگیرد. خداوند متعال در قرآن از این روش براى دور نمودن انسان‏ها از گناه استفاده نموده و براى بیدار نمودن وجدان‏هاى خفته مخاطبین خویش، یافته‏هاى درونى و انگیزه‏هاى فطرى آنان را به كار مى‏گیرد و با طرح سؤالات عاطفه برانگیز، سعى در هدایت و تلطیف قلب و روح آنان دارد. مبلغ موفق، از این شیوه بهره گرفته و افراد را تحت تاثیر قرار مى‏دهد. او در شرایطى كه روح شنوندگان خود را با طرح سؤالات و نكات عاطفى و احساس برانگیز آماده پذیرش سخنان خود نموده است، به نحو شایسته‏اى در وجود آنان رسوخ كرده و بر تاثیر سخن خود مى‏افزاید. این روش در حماسه عاشورا از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است وگذشته از این كه از همان روز عاشورا نتایج آن به بار نشست و افرادى را تحت تاثیر قرار داده و به سوى حق رهنمون شد، در طول قرن‏ها بر قلوب هزاران مشتاق هدایت ریشه دوانیده تا آنجایى كه نام حسین‏علیه السلام، عاشورا و كربلا و سایر واژه‏هاى مقدس عاشورایى در هر مكانى، عاطفه‏ها و احساسات مقدس را برانگیخته و مایه رشد و تعالى و هدایت آنان شده است. در اینجا به نمونه هایى از این شیوه در فرهنگ عاشورا اشاره مى‏كنیم:
- امام حسین‏علیه السلام پس از شهادت یاران با وفایش و در لحظه‏هاى حساس عصر عاشورا، قنداقه كودك شش ماهه خویش را بر روى دست گرفت و خطاب به كوفیان فرمود: «یا قوم اما من مجیر یجیرنا، اما من مغیث ‏یغیثنا، اما من طالب حق فینصرنا، اما من خائف فیذب عنا، اما من احد فیاتینا بشربة من الماء لهذا الطفل فانه لایطیق الظماء (6) ؛ اى مردم! آیا پناه دهنده‏اى هست كه ما را پناه دهد؟ آیا یارى كننده‏اى هست كه ما را یارى كند؟ آیا حق ‏طلبى هست كه به ما كمك كند؟ آیا كسى هست كه از قیامت ‏بترسد و از ما دفاع كند؟ آیا كسى هست كه آبى براى این طفل بیاورد؟ چون او طاقت تشنگى ندارد.»

- حضرت زینب كبرى‏علیها السلام در موارد متعددى از تحریك عواطف در رساندن پیام عاشورا بهره مى‏گرفت. در آخرین لحظات عمر امام حسین‏علیه السلام، حضرت زینب علیها السلام از خیمه‏ها بیرون آمد و متوجه شد كه امام حسین‏علیه السلام را به شهادت مى‏رسانند و عمربن سعد در نزدیكى گودال قتلگاه ایستاده و به این منظره رقت‏ بار و غم‏انگیز - كه دل هر موجود زنده‏اى را به درد مى‏آورد - نظاره مى‏كند. آن حضرت به عمر بن سعد نهیب زده و وجدان خفته او را مخاطب قرار داده و فرمود: «اً یقتل ابوعبدالله و انت تنظر الیه؛ [اى عمر بن سعد!] آیا ابا عبد الله را مى‏كشند و تو تماشا مى‏كنى؟»

این سخن حضرت زینب به عنوان مبلغ حماسه عاشورا آن چنان قاطع و كوبنده بود كه براى لحظاتى دل سنگ دشمن را تكان داد و دقایقى وجدان خفته عمر سعد را متاثر نمود و اشك بر گونه‏هایش جارى شد. او از شدت شرمندگى صورت خود را از حضرت زینب‏علیها السلام مخفى نمود. (7) آن گاه زینب كبرى علیها السلام با جمله‏اى دیگر خطاب به لشكریان حاضر در صحنه گفت: «ویلكم اما فیكم مسلم؟ (8) ؛ واى بر شما! آیا در میان شما یك مسلمان نیست؟»

این كلمات عاطفه برانگیز آنچنان مؤثر بود كه ثمرات آن در سال‏هاى بعد مشخص شد و تا به امروز انسان‏هاى بیدار و با وجدان را تحت تاثیر قرار داده و به اهداف عاشورا متوجه مى‏سازد.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید

ادامه نوشته

زنان در نهضت عاشورا

پیرامون زنان در حادثه كربلا در دو محور سخن مى‏توان گفت: یكى آن كه آنان چند نفر و چه كسانى بودند، دیگر آن كه چه نقشى داشتند. زنانى كه در كربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على«ع» بودند، و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام كلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد اهل بیت علیهم السلام بودند، فاطمه و سكینه، دختران سید الشهدا«ع» بودند، رباب، عاتكه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، كنیز خاص امام حسین«ع» و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در كربلا بودند.(1) 5 نفر زن كه از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: كنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله كلبى، مادرعبد الله كلبى، مادر عمر بن جناده، زینب كبرى«ع». زنى كه در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر كلبى كه بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت كرد و همانجا با عمود غلام شمر كه بر سرش فرود آورد، كشته شد.

در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:

یكى مادر عبد الله بن عمر كه پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى كرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده كه پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن كشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، كه امام حسین«ع» او را به خیمه‏ها برگرداند.(2) دلهم، دختر عمر(همسر زهیر بن قین) نیز در راه كربلا به اتفاق شوهرش به كاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست. رباب، دختر امرء القیس كلبى،همسر امام حسین«ع» نیز در كربلا حضور داشت، مادر سكینه و عبد الله. زنى از قبیله بكر بن وائل نیز حضور داشت، كه ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان كوفه به خیمه‏هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه‏ها آمد و آل بكر بن وائل را به یارى طلبید.

زینب كبرى و ام كلثوم، دختران امیرالمؤمنین«ع»،همچنین فاطمه دختر امام حسین«ع» نیز جزو اسیران بودند و در كوفه و... سخنرانیهاى افشاگر داشتند. مجموعه این بانوان، همراه كودكان خردسال، كاروان اسراى اهل بیت را تشكیل مى‏دادند كه پس از شهادت امام و حمله سپاه كوفه به خیمه‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به كوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.

اما درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور«پیام رسانى» باید اشاره كرد. البته جهات دیگرى نیز وجود داشت كه فهرست وار به آنها اشاره مى‏شود كه هر كدام مى‏تواند به عنوان«درس» مورد توجه باشد:

ـ مشاركت زنان در جهاد:
شركت در جبهه پیكار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین و مشاركت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همكارى طوعه در كوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى كربلا، چه حتى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه كوفه به جنایتهاى شوهرانشان مثل زن خولى. - آموزش صبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان- نسبت -  به شهادتها در كربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب كبرى«ع» جلوه ‏گر بود.
ـ پیام رسانى:
افشاگریهاى زنان و دختران كاروان كربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراكنده به تناسب زمان و مكان. ـ روحیه بخشى:در بسیارى از جنگها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى‏بخشید. در كربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
- پرستارى:
رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقشهاى دیگر زنان در جبهه‏ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب از امام سجاد«ع» یكى از این نمونه‏هاست.(3) ـ مدیریت:بروز صحنه‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شكوفا مى‏سازد.
نقش حضرت زینب در نهضت عاشورا و سرپرستى كاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران» را مى‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت كرد و با هر اقدام خنثى كننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏هاى دشمن را خنثى ساخت.
ـ حفظ ارزشها:
درس دیگر زنان قهرمان در كربلا، حفظ ارزشهاى دینى و اعتراض به هتك حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشمهاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن كه اسیر بودند و لباسها و خیمه‏هایشان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض كنان، بر حفظ عفاف تأكید مى‏ورزیدند. ام كلثوم در كوفه فریاد كشید كه آیا شرم نمى‏كنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده‏اید؟وقتى هم در كوفه در خانه‏اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز كنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در كاخ یزید نیز بر اینگونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض كرد:«ا من العدل یابن الطلقاء تخدیرك حرائرك و امائك و سوقك بنات رسول الله سبایا قد هتكت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...»(4) و نمونه‏هاى دیگرى از سخنان و كارها كه همه درس‏آموز عفت و دفاع از ارزشهاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت:
اسارت را به آزادى بخشى تبدیل كردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
 ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیك كربلا:
 گریه‏ها، شیونها،عزادارى بر شهدا و تحریك عواطف مردم، به ماجراى كربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت واز این رهگذر، ماندگارتر شد.

پى‏نوشت ها:
1ـ زندگانى سید الشهدا،عماد زاده،ج 2، ص 124، به نقل از لهوف، كبریت احمر و انساب الأشراف.
2ـ همان، ص 236.

3- در این زمینه ر.ك: مقاله «درسهاى امدادگرى در نهضت عاشورا» از مؤلف (مجله پیام هلال، شماره 26، شهریور1369).

4ـ عوالم(امام حسین)، ص 403، حیاة الامام الحسین،ج 3، ص 378.

- بر گرفته از فرهنگ عاشورا، جواد محدثى‏، صفحه 195.

زیارت عاشورا + متن + مقالات

در ميان زيارت نامه‏ها، زيارت عاشورا از عظمت‏ خاصى برخوردار است، امامان عليهم السلام و علماى بزرگ در طول تاريخ اهميت‏ بسيار به آن مى‏دادند، و هر روز آن را مى‏خواندند، و بهره‏هاى معجزه آسا و درخشانى از آن مى‏گرفتند و پاداش خواندن آن به درجه‏اى است كه امام باقر (ع) به علقمه فرمود: وقتى كه اين زيارت را (با آدابش) خواندى «كتب الله لك ماة الف الف درجة، و كنت كمن استشهد مع الحسين (ع) حتى تشاركهم فى درجاتهم . . . و كتب لك ثواب زيارة كل نبى و كل رسول، و زيارة كل من زارالحسين منذ  يوم قتل؛ خداوند براى تو صد هزار هزار (صدميليون) درجه ثبت كند، و تو را به مقامى رساند كه گويى با امام حسين (ع) شهيد شده‏اى تا آنجا كه در درجات آنها خواهى بود، و برايت ثواب زيارت همه پيامبران و همه رسولان و همه كسانى كه از روز شهادت امام حسين (ع) تا حال، آن حضرت را زيارت كرده‏اند، نوشته و مقرر خواهد شد.» (1)

و در پايان فرمود: اى علقمه! اگر خواستى، در هر جا که هستى هر روز از همه عمرت اين زيارت را بخوان، كه هر روز به تمام اين پاداش‏ها خواهى رسيد. (2)

زيارت عاشورا؛ حديث قدسي
زيارت عاشورا از دو طريق نقل شده است: 1- از طريق امام باقر (ع) كه آن را علقمة بن محمد حضرمى و محمد بن اسماعيل از صالح بن عقبه، و او از مالك جهنى از امام باقر(ع) نقل كرده‏اند.
2- از طريق امام صادق(ع) كه آن را صفوان بن مهران جمال (از اصحاب نيك امام صادق و امام كاظم عليهما السلام) نقل كرده‏اند. از اين طريق دوم استفاده مى‏شود كه زيارت عاشورا، حديث قدسى است . زيرا در اين حديث آمده سيف بن عميره مى‏گويد: صفوان گفت امام صادق (ع) فرمود: «همواره اين زيارت (عاشورا) و دعايش را بخوان، كه من بر كسى كه اين زيارت و دعايش را از دور و نزديك مى‏خواند ضامنم كه زيارتش قبول گردد، و سعيش مورد تقدير خداوند شود، و سلام او به امام حسين (ع) برسد، و حاجتش - هر گونه و هر قدر باشد - از سوى خداوند برآورده گردد.» آنگاه امام صادق (ع) به من فرمود:

«يا صفوان وجدت هذه الزيارة مضمونة بهذا الضمان عن ابي، و ابي عن على بن الحسين، مضمونا بهذا الضمان عن الحسين، والحسين عن اخيه الحسن، مضمونا بهذا الضمان، والحسن عن ابيه اميرالمؤمنين مضمونا بهذا الضمان، و اميرالمؤمنين عن رسول الله (ص) مضمونا بهذا الضمان، و رسول الله عن جبرئيل مضمونا بهذا الضمان عن الله عزوجل مضمونا بهذا الضمان؛ اى صفوان! من اين زيارت را با همين ضمانت (قبولى و تقديرالهى و وصول سلام) از پدرم، و پدرم امام سجاد (ع) با همين ضمانت از امام حسين (ع) و ايشان با همين ضمانت از برادرش امام حسن(ع) و ايشان با اين ضمانت از پدرش اميرمؤمنان على (ع) و اميرمؤمنان با همين ضمانت از رسول خدا (ص) و ايشان با همين ضمانت از جبرئيل، و او با همين ضمانت از خداوند متعال نقل كردند.» (3)

بنابراين مطابق اين نقل، زيارت عاشورا حديث قدسى است، يعنى با سلسله مراتب از ذات پاك خدا نقل شده است .

اجر امام حسين عليه السلام در برابر اين ايثار

 خداي متعال در برابر اين سرسپردگي و از خود گذشتگي امام حسين عليه السلام چند پاداش خاص فارغ از عطاياي اخروي  به ايشان عطا فرمود: 1- دعا در زير قبه حرم ايشان مستجاب است. 2- شفا را در تربت امام قرار داد. 3- نماز در حرم ايشان براي مسافر کامل است.

در ترنم باران معرفت چنين رسيده است: امام صادق(ع) فرمود: «من زار الحسين فى يوم عاشورا وجبت له‏ الجنه‏.» (4)؛ كسى كه در روز عاشورا امام حسين(ع) را زيارت كند بهشت‏ بر او واجب مى‏شود.

و امام رضا(ع) فرمود: « فان البكاء عليه (الحسين) يحط ذنوب ‏العظام‏.» (5)؛ همانا گريستن بر امام حسين(ع) گناهان بزرگ را نابود مى‏كند.

و امام صادق(ع) فرمود: «من زار قبر ابى عبد الله (ع) يوم ‏عاشورا، عارفا بحقه كان كمن زار الله تعالى فى عرشه‏.»(6)؛ كسى ‏كه روز عاشورا قبرامام حسين(ع) را زيارت نمايد در حالى كه حق ‏او را بشناسد همانند آن است كه خداى را در عرش او زيارت كرده‏ است.
نحوه قرائت زيارت عاشورا
درمورد نحوه خواندن زيارت عاشورا خصوصا قسمت صد لعن و صد سلام سوالاتي طرح مي شود که مطالبي ارائه مي شود. در مورد چگونگى صد سلام و صد لعن، طريقه آسان نقل شده است، از جمله از امام هادى (ع) نقل شده که فرمود:«من قرء لعن زيارة العاشورا المشهورة مرة واحدة ثم قال: اللهم العنهم جميعا تسعة و تسعين مرة كان كمن قرئه ماة مرة، و من قرء سلامها مرة واحدة، ثم قال السلام على الحسين، و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين تسعا و تسعين مرة كان كمن قرئه ماة مرة تامة من اولهما الى آخرهما؛ كسى كه در زيارت عاشورا، در فراز لعن، يك بار آن را كامل بخواند (اللهم العن اول ظالم ظلم . .). سپس 99 بار بگويد "اللهم العنهم جميعا"، مانند آن است كه همه اين فراز لعن را صد بار گفته است، همچنين اگر يك بار فراز سلام را تا آخر به طور كامل بخواند، سپس 99 بار بگويد: «السلام على الحسين، و على على بن الحسين و على اولادالحسين و على اصحاب الحسين‏» مانند آن است كه همه فراز سلام را به طور كامل خوانده است . (7)
و در سيره ابرار و نيكان آمده است كه آنان حق آن مقام والا را مى‏شناختند و در سايه اين شناخت در مقام عمل حق او را گرامى‏ مى‏داشتند و از رهگذر اين احترامات بزرگى يافته‏اند. که به نمونه هايي از آنها اشاره مي نماييم.

آيت الله العظمى اراكى:
يكى از ملازمان ايشان نقل نموده كه برنامه معظم له اين بود كه‏ هر روز بالاى بام مى‏رفتند و به حالت ايستاده به خواندن زيارت‏ عاشورا مى‏پرداختند و به صد لعن و صد صلوات كه در زيارت عاشورا وارد شده است مقيد بودند که قرائت كنند و اين برنامه ‏ايشان به همين نحو يعنى بالاى بام و رو به قبله حتى در روزهاى ‏برفى و سرد هم بدون كم و كاست ادامه داشت تا موقعى كه توانايى ‏جسمى داشتند. (8)
شيخ مرتضى نواده شيخ انصارى:
در شرح حال ايشان آورده‏اند كه از جمله عادات او خواندن زيارت‏ عاشورا بوده كه در هر روز دو بار، صبح و عصر آن را مى‏خواندند و بر آن بسيار مواظب بودند، بعد از وفاتش كسى او را در خواب‏ ديد و از او احوالش را پرسيد. در جواب سه مرتبه فرمود: عاشورا، عاشورا، عاشورا. (9)
آيت الله ميرزا ابوالقاسم محمدى گلپايگانى:
فرزند ايشان در شرح احوال ايشان نقل نمودند كه وى در تمام‏ زندگى به پشت ‏بام مى‏رفتند و حضرت امام حسين(ع) را زيارت مى‏نمودند و گاهى در حالى كه برف زيادى روى پشت ‏بام بود، ايشان مى‏رفت وحضرت را زيارت مى‏نمود و جالب آن كه نام همه فرزندان ذكور خويش ‏را حسين گذاشت. (10)
آيت الله سيد زين الدين طباطبايى:
روزى ايشان از وصف كربلا و روز عاشورا براى دوستان تعريف ‏مى‏كردند و همچنين در اهميت زيارت عاشورا گفتند:
" شبى در حجره مشغول خواندن  زيارت عاشورا بودم، در سجده شكر زيارت حالم‏ منقلب شد و كربلا با آن صحنه‏هاى روز عاشورا و امام حسين(ع) را ديدم و غش كردم." (11)

آقا نجفى قوچانى:
ايشان در ضمن خاطرات خود مى‏گويد: روزى بنا گذاشتم چهل روززيارت عاشورا روى بام مسجد شاه (اصفهان) بخوانم و سه حاجت درنظر داشتم، يكى قرض پدرم ادا شود و يكى مغفرت و ديگرى علمم ‏زياد شود و به درجه اجتهاد برسم، پيش از ظهر شروع كردم و هنوز ظهرنشده تمام مى‏شد، از اول تا به آخر دو ساعت طول مى‏كشيد، چهل‏ روز تمام شد. يك ماه نگذشت كه پدرم نوشته بود كه قرض مرا موسى ‏بن جعفر(ع) ادا كرده، من به او نوشتم بلكه سيد الشهداء اداكرد. (و كلهم نور واحد) چون قوى ‏دل شده در ماه محرم و صفر جهت‏ مطلبى كه در نظرم اهم مطالب بود، چهل روز زيارت عاشورا روى ‏بام مسجد خواندم، با اهتمام تمام و كمال احتياط، به اين معنى‏ كه در آن دو ساعت همه را رو به قبله، سر پا در مقابل آفتاب ‏ايستاده بودم تا تمام مى‏شد.
چهل روز ختم ما تمام شد، بعد از آن خوابى ديدم كه مطلب ‏برآورده شده است. (12)

پى‏نوشت ها:
1- كامل الزيارات، تاليف جعفر بن محمد بن قولويه قمى، متوفى 368 ه . ق، نشر مكتبة الصدوق، ص‏194 .
2- همان، ص‏197 .

3- مصباح المتهجد، تاليف ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، متوفى 460 ه . ق، طبق نقل بحارالانوار، ج‏101، ص‏299 و 300 .

4- وسائل الشيعه، ج 14، ص‏476، ح‏19637.

5- همان، ص 504، ح‏19697.

6- همان، ص‏476، ح‏19636.

 7- شفاء الصدور فى شرح زيارة العاشور، تاليف ميرزا ابوالفضل تهرانى; لؤلؤ النضيد نصر الله شبسترى و

8- به نقل از يكى ازهمراهان ايشان.

9- مردان علم در ميدان عمل، سيد نعمت الله حسينى، انتشارات ‏سيد الشهداء، ج 2، ص‏376.

10- به نقل از حجه الاسلام والمسلمين حاج آقاغلامحسين محمدى‏ گلپايگانى.

11- برنامه سلوك در نامه‏هاى سالكان، على شيروانى، ص‏233.

12- سيماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 201.


برای دیدن متن کامل زیارت عاشورا به ادامه مطلب بروید.
ادامه نوشته

سیر تاریخى عزادارى امام حسین علیه السلام

حماسه کربلا، بزرگترین و دلخراش ترین واقعه تاریخ است که پس از 1400 سال هنوز هم زنده مانده و پس از چهارده قرن به یاد آن واقعه اشکها ریخته می شود و ناله و فریاد به پا است. در این مقاله قصد داریم که سیر تاریخی عزاداری شهدای کربلا را مورد بررسی قرار دهیم.

مراسم عزادارى امام حسین(ع) نخستین بار در روز یازدهم محرم سال 61 هجرى در كنار اجساد مطهر شهیدان توسط اهل بیت‏ علیه السلام برگزار گردید.

پس از آن هنگام ورود کاروان اسیران به كوفه، امام زین‏العابدین و حضرت زینب و ام‏ كلثوم علیهم السلام براى مردم كوفه كه براى تماشا آمده بودند، سخنرانى كردند. در پى این سخنرانیها صداى ضجه و گریه از خانه‏ها و مردم كوفه بلند شد. که به نوعی عزاداری برای شهدا و افشاگری امویان بود.

پس از ورود کاروان اسراء به شام و خطابه خوانی امام سجاد(ع) در شام، یزید به اهل بیت امام حسین اجازه داد كه عزادارى كنند و اهل ‏بیت ‏به مدت سه روز به طور رسمى در شام عزادارى كردند.(1)در پى آن خطابه و این عزاداریها، انقلاب بزرگ فكرى در شام پدید آمد و اكثر قریب به اتفاق مردم نسبت ‏به دستگاه حاكمه بدبین شدند.

عزاداری بعدی در مدینه برپا شد. پس از ورود اهل بیت به مدینه عزاى عمومى بر پا گردید و تمامى مردم مدینه ناله و ضجه كردند. پس از آن حلقه‏هاى عزادارى توسط اشخاص و افراد سرشناس بر پا شد. از جمله كسانى كه درمدینه‏ مجلس‏عزادارى بر پا كرد، حضرت زینب سلام الله علیها بود. این عزادارى مدینه را در آستانه انفجار و حركت عمومى قرار داد و عمر بن سعد جریان را به یزید گزارش داد و اعلام کرد که " تحقیقا وجود زینب کبری(س) در مدینه اندیشه‏ها را تحریك مى‏كند، زیرا او سخنور و دانا و باهوش است. خود و كسانى كه با او همراهى مى‏كنند، در نظر دارند براى خونخواهى حسین قیام كنند." (2)تا این كه حضرت زینب به شام یا مصر تبعید و رحلت فرمود.

پس از شهادت امام حسین(ع) ائمه خود اقامه عزادارى مى‏كردند و شیعیان را به اقامه عزا و گریه و عزادارى تشویق می نمودند.

عزادارى، نخست در ایام محرم و ایام زیارتى امام حسین(ع) در كربلا و جاهاى دیگر برگزار مى‏شد چون پانزدهم شعبان، روزعرفه، شب عید فطر و اول ماه رجب و غیره. (3)اما از آغاز قرن سوم عزادارى وضعیت دیگرى یافت كه در تحقیق حاضر به تبیین آن مى‏پردازیم.

در قرن سوم و چهارم و پنجم و همزمان با تشكیل دولتهاى آل‏بویه در عراق و حمدانیون در سوریه و فاطمیون در مصر مذهب شیعه گسترش یافت و مراسم عزادارى توسعه یافت و در بسیارى از شهرها روز عاشورا عزا و تعطیل عمومى اعلام گردید.

در محرم سال 252 - معزالدوله دیلمى دستور داد كه مغازه‏ها بسته و تعطیل عمومى اعلام گردد و مردم عزادارى كنند و مردم با حالت عزا و ماتم در خیابانها حركت كردند.(4)اینگونه بود که عزاى عمومى در میان شیعیان به صورت یك سنت در آمد. در این دوره، اشعار در قالب قصیده سروده مى‏شد. ستمهاى بنى‏امیه و بنى‏عباس در آن ذكر و مقام و منزلت اهل بیت علیه السلام ‏بیان مى‏گردید. مردم در عزادارى ها وشعراء در قصیده‏ها بیشترین توجه را به ولایت اهل بیت علیه السلام داشتند. و كتب مقتل در این زمان تالیف گردید.

در این دوره درگیرى شدید بین شیعه و اهل سنت وجود داشت و حكومتهایى كه پیرو بنى‏امیه و بنى‏عباس بودند، اهل سنت را بر كشتار شیعیان تحریك و از برگزارى مراسم عزادارى منع مى‏كردند.

در سال‏407 هجرى در آفریقا و در ماه محرم " معزبن بادیس" لشكریان خود را به قتل شیعیان دستور داد و اهل سنت را نیز در این امر آزاد گذاشت. جمع كثیرى را در آفریقا كشتند و در آتش سوزاندند خانه‏هاى آنها را خراب كردند. جمعى به قصر منصور پناه بردند اما در محاصره قرار گرفتند و هر كسى از قصر خارج شد، كشته شد و جمعى به مسجد جامع پناه بردند در آنجا نیز همگان را از بین بردند. (5)دراین دوره مراسم عزادارى براى ائمه به طور كامل رواج یافت.

مشخصات روضه خوانی در این دوره از این  قرار بود: 1 - عزادارى در ایام عاشورا و موسم زیارت 2 - تكیه بر اهل بیت علیهم السلام ‏به عنوان عترت پیامبر و غصب خلافت توسط بنى‏امیه. 3 - رشد ذوق شعرى در زمینه مدح و مراثى امام حسین و اهل بیت(ع) . 4 - ذكر مصیبت اهل بیت(ع). 5 - بیان ستمهاى بنى‏امیه. 6 - مراسم عزادارى به عنوان اعتراض به بنى‏امیه و بنى‏عباس و ایادى آنها.

به دلایل فوق حکومتهای وقت از برگزارى مراسم عزاداری شدیدا جلوگیرى مى‏كردند.

عزاداری در زمان بنی عباس و مغول
پس از انقراض سلسله بنى‏عباس در بغداد و سلطه مغولها بر بخش عظیمى از كشورهاى اسلامى شكل و محتواى روضه به تدریج تغییر یافت. این تغییر شاید بدان جهت‏ بود كه سلاطین بنى‏عباس خود را خلیفه پیامبر مى‏دانستند و مدعى حكومت‏ بر مسلمین از جانب اسلام بودند و اطاعت ‏خود را بر مردم واجب شرعى مى‏دانستند. مذاهب اهل سنت را، مذهب رسمى و قانونى و شرعى دانسته و از آنها به طور كامل حمایت مى‏كردند. پیروى از مذهب شیعه ممنوع و در ادارات دولتى و مراجع قضایى رسمى نبود.
در مقابل این اندیشه، اندیشه تشیع بود كه حكومت را حق اختصاصى و الهى ائمه مى‏دانستند شرایط و اندیشه‏هاى بسیار والا براى حاكم اسلامى قایل بودند. براساس این دو اندیشه به طور طبیعى درگیرى بین تشیع و حكومت پدید آمد. در مراسم عزادارى این اختلاف نظر و جهت‏گیرى سیاسى مطرح مى‏شد و قطعا حكومتها از برگزارى مراسم وحشت داشتند. از این رو مراسم روضه از سیاست جدا نبود.

پس از سلطه مغول و وحشت‏ بسیار عجیبى كه ایجاد كرده بود و حاكمان آنها مدعى حكومت ‏بودند، نه مدعى خلافت، مراسم عزادارى از حالت اعتراض سیاسى خارج و به مراسم خاص مذهبى اختصاص یافت و عزادارى به منظور كسب ارزش اخروى و دوستى با اهل‏ بیت(ع) ‏برگزار گردید.

در این دوره تحریفات زیادى در وقایع عاشورا واقع شد و براى بیشتر گریاندن و گریه كردن داستانهاى مهیج و زبان حال نقل مى‏شد و براى این كه حكومتها مانع نشوند، به مساله سیاست و حكومت پرداخته نمى‏شد.

مشخصات عزاداری در این دوره ازاین قرار می باشد: 1 - تعمیم و گسترش مراسم عزادارى از ایام محرم و زیارتى به ایام دیگر. 2 - برگزارى روضه بیشتر براى كسب ثواب و شفاعت ائمه معصومین(ع). 3 - بیان ستمها و جنایات بنى‏امیه و بنى‏عباس. 4 - ذكر فضایل اهل ‏بیت(ع). 5 - زهد گرایى و دخالت نكردن در امور حكومت و دورى از دنیا و پرداختن به امور آخرت. 6 - گسترش حسینیه ها براى برگزارى مراسم عزا.

دراین دوره هر كسى ذوق و قریحه شعرى داشت، اشعارى در مرثیه امام حسین(ع) سرود. كه بسیارى از آن اشعار، سینه به سینه و یا در دفترهاى خطى تداوم یافت. برخى از اشعارى كه در روستاها خوانده مى‏شود و یا مردم عشایر در مراسم عزا مى‏خوانند از این قبیل اشعار است. گاهى این اشعار را كسانى سروده‏اند كه آگاهى از تاریخ نداشته و به منظور خدمت ‏به امام و اظهار علاقه به اهل ‏بیت ‏سروده‏اند.

در این دوره همت‏ بر آن گماشته شد كه فضایل اهل ‏بیت ‏بیان و مردم با آنها آشنا گردند. كه این آشنایى نقش بسیار مهمى در جهت تداوم خط اهل‏ بیت و تشیع ایفاء كرده است. که این كار بسیار عظیم و بزرگ در پیشگاه خداوند اجر بسیار بزرگ دارد. زیرا ذكر فضایل اهل ‏بیت و آشنا ساختن مردم با مقام معنوى آنها به منزله تداوم خط رهبرى و دعوت جامعه به عزت و حفظ ارزشهاى والاى اسلام براى نسلهاى آینده است.

در این دوره عزادارى به شكل رایج فعلى رواج یافت. كه برخى آغاز آن را به شكل زدن بر سر و سینه به دوران آل ‏بویه برگردانده‏اند. (6)
عزاداری در دوران اخیر
در دورانهاى اخیرعزادارى از نظر كمیت و كیفیت رشد کرده ، در سالگرد رحلت پیامبر(ص) و امامان معصوم و حضرت زهرا علیهم السلام و.... مراسم عزادارى بر پا مى‏شود. برخى از مشخصات مراسم عزادارى دوران جدید به قرار ذیل است.
1 - دقت تاریخى
افرادى كه از فضل و سواد برخوردار هستند، سعى مى‏كنند وقایع عاشورا و مرثیه دیگر امامان را بر اساس مستند تاریخى بیان نموده و از استنتاجات به دور از عقل و عرف در مقام ائمه شدیدا پرهیز مى‏كنند.
2 - تاریخ تحلیلى
خطیبان و نویسندگان، تاریخ عاشورا را به صورت تجزیه و تحلیل شده بیان مى‏كنند. قضایا را ریشه ‏یابى و عوامل پیدایش و آثار اجتماعى آن را بیان مى‏نمایند.
3 - اهداف امام حسین(ع)
در عزاداری ها حركت امام حسین(ع) و سیرى كه آن حضرت داشت و عللى كه براى قیام خود ذكر كرده بررسى مى‏شود. آن حضرت با چه انگیزه‏اى قیام و براى تحقق چه هدفى حركت كرد؟ آیا هدفش كشته شدن بود؟ هدف گریه شیعیان و نجات آنها بود؟ به منظور رسیدن به حكومت قیام كرد؟ مجبور شد و نمى‏توانست ‏به جاى دیگرى برود؟ و ... هر كسى به شكلى ارزیابى و نتیجه‏گیرى كرده است و هر كسى براى اثبات مدعاى خود شواهد تاریخى و دلایلى از كلام پیامبر(ص) و خود امام حسین(ع) ذكر كرده است. هر چند برخى به خطا رفته‏اند. اما اقدام به چنین كارى و تجزیه و تحلیل اهداف آن پیشواى بزرگ الهى، كارى بسیار ارزشمند است.

4 - توام شدن روضه با سیاست
برگزارى مراسم روضه از سیاست جدا نبوده و نیست. و این مجالس محل بسیار مناسبى براى رشد آگاهى سیاسى و موضع ‏گیرى در برابر حكومتهاى ستمگر بوده و هست.  بسیارى از تصمیم ‏گیریهاى سیاسى در همین مجالس اتخاذ شده است. مطالعه تاریخ سیاسى ایران از دوران مشروطه و مقدمات آن این حقیقت را روشن مى‏سازد و این مجال عامل اساسى حركتهاى مردمى بوده است؛ زیرا اهداف امام حسین(ع) بررسى و بیان مى‏شد. پایبندى اهل عزا به اهداف حسین(ع) امرى بسیار روشن است. اطاعت امام حسین(ع) به عنوان امام واجب الاطاعة در همه زمانها نیز واضح است. پس از این سه مقدمه هر شیعه‏اى خود را ملزم به قیام بر ضد حكومت ‏ستمگر دانسته ‏است.
5 - تشكیل هیاتها

هیات در زمان ما عبارت است از یك دسته و گروه منظم و متشكل و با برنامه خاصى كه در ایام عزادارى به عزادارى مى‏پردازد.

هیاتها به دو دسته تقسیم مى‏شوند:

1 - یك دسته از هیاتها فقط در ایام محرم و صفر و دیگر ایام عزادارى عمومى تشكیل مى‏شود. افراد آن در ایام خاصى دور هم جمع شده به عزادارى مى‏پردازند.

2- هیاتهایى است كه در طول ایام سال فعالیت مى‏كنند. بر حسب توافقى كه كرده‏اند در شبهاى جمعه یا صبح جمعه یا شب چهارشنبه و ... گرد هم جمع مى‏شوند. اینها نیز به دو دسته تقسیم مى‏شود.

نقش عزادارى
قیام امام حسین(ع) و شهادت او تلاشهاى برادر و پدر و جدش را در گذشته بارور و زمینه تلاش براى آیندگان فراهم ساخت.
در آن مقطع كه معاویه تلاش بسیار گسترده و همه جانبه كرده بود تا نام عترت پیامبر را از خاطره‏ها محو كند و اكثر افراد با حقیقت عترت بیگانه شده بودند و آنان كه حسین(ع) را مى‏شناختند، نیز امام را به عنوان امام و پیشواى لازم الاطاعة نمى‏شناختند؛ زیرا مفهوم عترت در نزد آنها به معنى خاندان پیامبر بود و بر این اعتقاد بودند؛ افرادى كه منتسب به پیامبرند باید احترام گردند و آنها را باید دوست داشت. دوستى با عترت مطرح بود نه اطاعت عترت. این معنى قابل تحریف و جلوگیرى از آن قابل توجیه بود.

اما امام حسین با قیام خود، عترت را به عنوان رهبر و واجب الاطاعة مطرح كرد و اقدامى نمود كه هرگز قابل انكار و یا توجیه و تحریف نباشد. مردم را با مفهوم عترت آشنا ساخت و در پى آن قیام، حركت عظیم فكرى در جامعه پدید آمد. از آنجا كه اسلام بدون رهبرى صحیح و قرآن بدون تفسیر از ناحیه وى قابل تحقق و عمل نیست، امام اندیشه تحقق قرآن با رهبرى معصوم را مطرح ساخت. قیام او زمینه و انگیزه این آشنایى را فراهم ساخت.

سنت عزادارى عاشورا زمینه پاسدارى از اندیشه شیعه را در آینده فراهم ساخت به طورى كه نوحه خوانى و عزادارى را هیچ كسى نمى‏تواند منع كند و در سایه و پوشش عزادارى مى‏توان مفهوم عترت و اهداف امام حسین علیه السلام  را تشریع كرد.

سنت عزادارى حسینى مورد تایید «امامان نور» بوده و بارها دوستان و شیعیان را با گفتار و عمل به اقامه مجالس فرا خوانده‏اند.

در پایان این مقاله سخنى از امام هشتم در همین زمینه می آوریم که:

"الامام على بن موسى علیه السلام: یا ابن شبیب ان سرك ان یكون لك من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسین فقل متنى ما ذكرته: یا لیتنى كنت معهم فافوز فوزا عظیم." (7)اى پسر شبیب، اگر دوست دارى پاداش شهیدان همراه حسین(ع) را به دست آورى، هرگاه او را یاد كردى بگو: اى كاش با شما بودم و به موفقیت ‏بزرگى دست مى‏یافتم.

پى‏نوشت ها:
1- تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏353.
2- ثورة الحسین فى الوجدان الشعبى، ص‏265.

3- همان.

4- كامل، ج‏8، ص‏549.

5- همان، ج‏9، ص‏294.

6- الثورة الحسین فى الوجدان الشعبى، ص‏277.

7- بحار، ج‏44، ص‏286.

 

خيمه حسين(ع)، كجا برپاست

 حسین  زيباترين نامى است كه در شناسنامه بشر نوشته‏اند،

در پهندشت آفرينش انسان، سه پرده نمايش جاودانه از اسرار خلقت تصوير كرده‏اند:

1- عصيان آدم در بهشت و هبوط او به طبيعت ‏خاكى؛ كه آغاز كارزار هماره تاريخى هابيل و قابيل است.

2- بعثت انسان و ختم رسالت؛ كه مدرسه معراج دوباره آدمى است.

3- و "عاشورا"؛ كه صحنه نمايش فراگير و فشرده تماميت كارزار خوبى و بدى است. عاشورا عرصه اثبات ظفرمندى انسان خداگونه بر سپاه ابليس است؛ پرده‏اى است كه در آن عينيت عروج، و حقيقت معراج را تصوير كرده‏اند.

و "حسين" روح زيباى خداگونگى انسان است؛ ثارالله است.

آل عصمت هرگز بى دليل، حسين را وارث  آدم ، وارث نوح و ابراهيم  و موسى، وارث عيسى  و  محمد ، لقب نداده‏اند.

"حسين" زيباترين نامى است كه در شناسنامه بشر نوشته‏اند.

"حسين" تفسير بعثت، ترجمان نبوت و معناى امامت است.

سينه "حسين" جلوه گاه نور هدايت نبى؛ و شمشيرش ذوالفقار عدالت على است.

اين مرام و منطق حسين است، كه آزادگى را تفسير مى‏كند. و آن فريادى كه از زبان او، هر دم در گوش زمانه مى‏پيچد، نداى همه مظلومان تاريخ است.

اگر "حسين" نمى‏بود، در دو راهي هاى دائمى انتخاب انسان - كه در سرنوشت‏ بشر تقدير كرده‏اند - چه كسى قافله‏هاى گمشده را هدايت مى‏كرد؟

از آن روز كه "خون خدا" در اوج بيداد عصر ستم در صحراى گرم و عطشناك نينوا بر زمين ريخته شد، "عاشورا" ديگر "دهم" نيست؛ آغاز و انجام است. زمان نيست؛ بستر زمانه است، فرهنگ است، اصالت است. "عاشورا" تداوم رسالت انسان در پهنه خلقت است. و مدينه فرهنگ و تمدن خدايى عاشورا را شهرى است مقدس به نام "كربلا". و سرتاسر زمين خدا كربلاست.

هان ‏اى حسينيان، خيمه‏هاى عشق و عزا برپا داريد و نغمه‏هاى شور شهادت سر دهيد و بر سنج آگاهى و طبل رحيل بكوبيد كه " محرم"، آغاز هجرت انسان، بهار اصحاب شهادت و فصل لاله‏هاى سرخ و شقايق هاى گلگون، و زمان معراج "وارث آدم" از راه رسيده است.

از آن روز واقعه، هر كس و هر قافله‏اى كه ره مى‏سپارد، بى گمان در دو راهى انتخاب، كاروان حسين را خواهد ديد. پيوستن به اين قافله نور را آدابى است كه بى تشرف به آن، اجازه ورود نمى‏دهند. به حريم كاروان كه رسيدى بايد احرام شهادت بربندى و چون نداى رسا، اما حزين و غريبانه "هل من ناصر" شنيدى بايد لبيك اجابت گويى؛ و اصحاب اين كاروان را پيمان نامه‏اى است‏ به رنگ خون، و به زيبايى وسعت ايمان به نام "شهادت" ؛ امضا كه كردى، بيرق سبز علمدار كربلا را بر سر خويش خواهى ديد، و اين عطر بهشت است كه به مشام تو مى‏رسد؛

راه حسين كوتاه ترين راه بهشت است.

خون جارى عاشورا تا ابديت در رگ و ريشه آزادگى جارى است. غيرتمندى نيست كه ماجراى آن محشر عظما را بشنود و به احرار جهان نپيوندد. كدام آزاده‏اى است كه وامدار قيام حسين و قيامتى كه هفتاد و دو تن در آن روز واقعه برپا كردند، نباشد؟ و كدامين چشم است كه مرثيه مصيبت آل ثارالله را بشنود و خونابه غم مظلوميت و غربت انسان را از ديدگان فرو نريزد؟

  گريه بر حسين ، الفباى آداب بيدارى، و علامتى است كه ميل به طهارت روح را گواهى مى‏دهد و اين آغاز كار است. بايد حسينى شد.

هر جا كه قيامى برپا است تا معروفى اقامه شود، "حسين" آنجاست؛ و هر كه بر منكر و ستم نخروشد به كاروان حسين پشت كرده است. "حسين" ميزان سنجش صداقت آدمى است، قبول ولايت ‏حسين، برات آزادى انسان از جهنم پليدي هاست.

هان‏اى حسينيان، خيمه‏هاى عشق و ايمان بر پا داريد و بر سنج آگاهى، و طبل رحيل بكوبيد كه محرم، آغاز هجرت انسان از راه رسيده است ...

پیر میدان‏دار عشق حبیب بن مظاهر

در واقعه کربلا افرادی شجاع و وفادار همراه امام حسین علیه السلام تا پای جان جنگیدند ودر نهایت از جام شهادت سیراب گردیدند. یکی از آنها حبیب بن مظاهر است؛ که در حرم منور امام حسین علیه السلام دفن گردیده ومحل زیارت عشاق می باشد.

نام اصلى "حبیب بن مظاهر" یا "حبیب بن ‏مظهر" (1) است، بزرگمردى از طایفه با شرافت و افتخارآفرین! « بنى اسد» و از صحابه رسول گرامى اسلام(ص) مى‏باشد، وى یك سال پیش از بعثت پیامبر اسلام به دنیا آمد؛ دوران كودكى او هم زمان با سالهایى بود كه پیامبر(ص) در مكه مكرمه مردم را به توحید و خدا پرستى دعوت مى‏نمود، فیض دیدار پیامبر، توفیقى بود كه حبیب را، از همان اوان جوانى با معارف دینى و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا ساخت.

چهره بارز «حبیب‏» همیشه در تاریخ مانند خورشیدى تابان، درخشیده و مى‏درخشد؛ چرا كه او از اصحاب پیامبر گرامى اسلام به حساب مى‏آمد، و از آن حضرت حدیثهاى زیادى شنیده بود از سوى دیگر، شركت او در سن 75 سالگى، در نهضت نورانى كربلا و دفاع از حریم ولایت از صحنه‏هاى پرشكوه و نورانى زندگى سرشار از معنویت او مى‏باشد.

بنابراین حبیب از جمله كسانى است كه به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. چهره‏اش زیبا و جمال معنوى او به حد كمال رسیده بود. (2) به طورى كه در عبادت، شجاعت، علم، زهد و در دفاع از حریم ولایت زبانزد دیگران شده بود.

علم حبیب
پس از وفات جانسوز رسول گرامى(ص) حبیب بن مظاهر با حضرت على(ع) بیعت نمود، و در خط ولایت على بن ابیطالب(ع) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم الشان اسلام (ص) شنیده بود: «انا مدینة العلم و على بابها فمن اراد المدینة فلیات الباب.‏» یعنى «من شهر علمم و على در آن شهر است، هر كس كه علم مى‏خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت على(ع) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و حواریون و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت (3) و دانشهاى گرانبها و فراوانى از حضرت على(ع) آموخت.
او در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آنجا كه مایه اعجاب و شگفتى دیگران بود. (4) یكى از دانشهاى او «علم بلایا و منایا» بود. یعنى: پیشگویى حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده و تاریخ.

شجاعت ‏حبیب
«حبیب بن مظاهر» مردى شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طورى كه در تمام جنگهایى كه در دوران حكومت ‏حضرت على(ع) رخ داد؛ حضورى فعال و چشمگیر داشت، و در آن زمان به عنوان یكى از شجاعان بزرگ كوفه در زمره یاران امام(ع) بود. (5)
در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگرعمر سعد ایستاد؛ و شروع به نصیحت و اندرز كرد. تا بلكه، آن خفتگان و اسیران هواى نفس را، بیدار كند. خلاصه، «حبیب‏» شخصى بود كه تنها از خدا مى‏ترسید و با تمام وجود و شجاعت ‏بسیار، كمر همت، به یارى و دفاع از حریم ولایت و امامت، بسته بود.

عبادت حبیب
حبیب مردى عابد و پارسا بود. تقوى و حدود الهى را رعایت مى‏كرد. حافظ كل قرآن كریم بود، و هر شب به نیایش و عبادت خدا مى‏پرداخت. (6)
به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یك ختم قرآن مى‏كرد. (7)

مردى بود كه حتى آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نیایش با پروردگار سپرى كرد.

زهد حبیب
او حلال و حرام الهى را رعایت مى‏نمود. زندگى پاك و ساده‏اى داشت. آنقدر به دنیا بى‏ رغبت ‏بود و زهد را، سرمشق زندگى خود قرار داده بود، كه هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد؛ نپذیرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذرى نداریم كه زنده باشیم، و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند.»(8)
به تحقیق مى‏توان گفت: «حبیب بن‏ مظاهر» از جمله افرادى است كه امیرالمؤمنین(ع) در باره آنان فرموده است:

«ارادتهم الدنیا فلم یریدوها» (9) یعنى: دنیا به آنان روى مى‏آورد ولى آنها به دنیا پشت كرده، و با بى‏ رغبتى و بى‏اعتنایى از كنار آن مى‏گذرند.
چهره حبیب از آغاز نهضت ‏حسینى تا شهادت
بعد از شهادت امام حسین(ع) شیعیان به امام حسین نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت كردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان بن‏ مریم خزاعى‏» - كه از شیعیان مخلص بود - نوشته شد. این دعوتنامه با امضاى چهار تن از بزرگان كوفه، توسط «عبدالله بن ‏مسمع همدانى‏» و «عبدالله بن‏ وال‏» به مكه ارسال شد؛ كه «حبیب بن ‏ظاهر» یكى از امضا كنندگان این نامه بود.(10)
بنابراین مى‏بینیم كه حبیب، از همان اول فعالیت ‏خود را براى این نهضت الهى شروع مى‏كند، و همراه «مسلم بن‏عوسجه‏» به طور پنهانى در كوفه براى «مسلم بن‏عقیل‏» از مردم بیعت مى‏گرفتند؛ و در این راه از هیچ اقدامى كوتاهى نمى‏كردند. (11)

حبیب بن ‏مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمم بود كه به هر قیمتى شده، خود را به كاروان كربلا برساند؛ شب به راه مى‏افتاد و روز استراحت مى‏كرد تا در بند ماموران «ابن‏ زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در كربلا، به كاروان امام حسین(ع) پیوست. (12)

به محض رسیدن به كربلا، مجددا وفادارى خود را نسبت ‏به امام(ع) در میدان عمل به نمایش مى‏گذارد. همین كه مشاهده نمود یاوران امام اندك و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض كرد: «در این نزدیكى، قبیله‏اى از «بنى‏اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‏ها رفته، آنان را به یارى شما دعوت كنم، شاید خداوند هدایتشان كند.» بعد از این كه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه كرد. (13)

شهادت
او، عاشق شهادت بود. دلش براى شهادت مى‏طپید. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه‏ شمارى مى‏كرد تا روز عاشورا فرا رسد و در ركاب مولا و سرور خویش، شربت ‏شهادت را بنوشد.
بالاخره، نوبت جانفشانى فرا رسید. آن مجاهد پیر و عاشق كه روحیه‏اى جوان و شاداب داشت؛ با شمشیرى بران به میان سپاه دشمن نفوذ كرده، آنان را از دم تیغ مى‏گذراند. و این گونه رجز مى‏خواند:

«من حبیب، پسر مظاهر، زمانى كه آتش جنگ برافروخته شود، یكه سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیكن ما از شما مقاومتر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر، منطق ما آشكارتر است و از شما پرهیزكارتر و استوارتریم.» (14)

حبیب بن‏مظاهر، با آن سن زیاد همچون یك قهرمان شمشیر مى‏زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درك واصل كرد.

تشنگى و خستگى بر او چیره شده بود، ناگهان، در این هنگام «بدیل بن مریم عقفانى‏» به او حمله كرد و با شمشیرى بر فرق او زد، دیگرى با سر نیزه به او حمله كرد، تا این كه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل بن ‏مریم‏» سر مطهرش را از تن جدا كرد.

شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام(ع) و خود امام(ع) بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت «حبیب‏» در امام اثر گذاشته بود كه فرمود:

«احتسب نفسى و حماة اصحابى‏»: پاداش خود و یاران حامى خود را، از خداى تعالى انتظار مى‏برم. (15) اى حبیب! مردى با فضیلت ‏بودى كه در یك شب قرآن را ختم مى‏كردى. (16)

سرانجام «حبیب بن‏ مظاهر اسدى‏» یار با وفاى اباعبدالله ‏الحسین(ع) در سن 75 سالگى، در تاریخ  دهم  محرم‏ الحرام، سال 61 هجرى قمرى، در سرزمین مقدس كربلا به فیض شهادت نائل آمد.

پى‏نوشت ها:
1- تقى الدین الحسن بن على بن داود حلى ، الرجال .
2- قاضى نورالله ، مجالس المؤمنین ، ص 308 . السید محن الامین ، اعیان الشیعه ، ج 4 ، ص 554 .

3- السید محن الامین ، المجالس السنیه فى مناقب و مصائب العتره النبویه ، ج 1 .

4-  امالى منتخبه ، ص‏49 .

5- محمد بن طاهر سماوى ، ابصار العین فى انصار الحسین(ع)، ص‏56 .

6- السید محن الامین ، اعیان الشیعه ، ج 4 ، ص 554 .

7- ترجمه نفس المهموم ، شیخ عباس قمى ، ص‏343 .

8- كشى، رجال.

9- سید رضى، نهج‏البلاغه، خطبه همام.

10- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 35 - 34.

11- السید محسن الامین، اعیان الشیعه، ج 4، ص 554.

12- همان.

13- محمد بن‏طاهر سماوى، ابصار العین فى انصار الحسین، ص‏57.

14- تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏347.

15- السید محسن الامین، مجالس السنیة، ج 1; تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏349.

16- حاج شیخ عباس قمى، منتهى الامال، ص 430; حاج شیخ عباس قمى، ترجمع نفس المهوم، ص‏343.

آثار و نتايج نهضت عاشورا

شهادت مظلومانه سيدالشهدا و يارانش در كربلا، تأثير بيدارگر و حركت آفرين داشت و خونى تازه در رگ هاى جامعه اسلامى دواند، جو نامطلوب را شكست و امتداد آن حماسه، در طول تاريخ ، جاودانه ماند. حتى در همان سفر اسارت اهل بيت عليهم السلام  نيز، تأثيرات سياسى اين حادثه در انديشه‏ هاى مردم آشكار شد. گروهى از اسرا را كه به شام مى ‏بردند، چون به "تكريت" رسيدند، مسيحيان آنجا در كليساها جمع شدند و به نشان اندوه بر كشته شدن حسين عليه السلام، ناقوس نواختند و نگذاشتند آن سربازان وارد آنجا شوند. به شهر" لينا" نيز که رسيدند، مردم آنجا همگى گرد آمدند و بر حسين(ع ) و دودمانش سلام و درود فرستادند، امويان را لعن كردند و سربازان را از آنجا بيرون كردند. چون خبر يافتند كه مردم " جهينه" هم جمع شدند تا با سربازان بجنگند وارد آن نشدند. به قلعه " كفر طاب " رفتند، به آنجا نيز راهشان ندادند. به "حمص" كه وارد شدند، مردم تظاهرات كردند و شعار دادند:" اكفرا بعد ايمان و ضلالا بعد هدى؟" و با آنان درگير شدند و تعدادى را كشتند. برخى از تأثيرات حماسه عاشورا از اين قرار است:

1ـ قطع نفوذ دينى بنى اميه بر افكار مردم‏ .

2ـ احساس گناه و شرمسارى در جامعه، به خاطر يارى نكردن حق و كوتاهى در اداى تكليف‏.

3ـ فرو ريختن ترس و رعب ها از اقدام و قيام بر ضد ستم‏.

4ـ رسوايى يزيديان و حزب حاكم اموى.

5 ـ بيدارى روح مبارزه در مردم‏.

6ـ تقويت و رشد انگيزه‏ هاى مبارزاتى انقلابيون‏.

7ـ پديد آمدن مكتب جديد اخلاقى و انسانى ( ارزش هاى نوين عاشورايى و حسينى ).

8ـ پديد آمدن انقلاب هاى متعدد با الهام از حماسه كربلا.

9ـ الهام بخشى عاشورا به همه نهضت هاى رهايى بخش و حركت هاى انقلابى تاريخ‏ .

10ـ تبديل شدن "كربلا" به دانشگاه عشق، ايمان ، جهاد و شهادت براى نسل هاى انقلابى شيعه‏.

11ـ به وجود آمدن پايگاهي نيرومند، عميق و گسترده تبليغى و سازندگى در طول تاريخ ، بر محور شخصيت و شهادت سيد الشهدا عليه السلام.

از نهضت هاى شيعى پس از عاشورا، مى‏توان "انقلاب توابين"، "انقلاب مدينه" ، " قيام مختار"، " قيام زيد" ،... و حركت هاى ديگر را نام برد. تأثير حماسه عاشورا را در انقلاب هاى بزرگى كه در طول تاريخ، بر ضد ستم انجام گرفته، چه در عراق و ايران و چه در كشورهاى ديگر، نبايد از ياد برد. " فرهنگ شهادت" و انگيزه جهاد و جانبازى كه در انقلاب اسلامى ايران و هشت سال دفاع مقدس در جبهه‏ ها جلوه‏ گر بود، گوشه‏ اى از اين تأثير پذيرى است. يكى از نويسندگان محقق، نتايج نهضت كربلا را عبارت مى‏داند از:

1ـ پيروزى مسأله اسلام و حفظ آن از نابودى‏ .

2ـ هزيمت امويان از عرصه فكرى مسلمين‏.

3ـ شناخت اهل بيت (ع ) به عنوان نمونه‏ هاى پيشوايى امت‏.

4ـ تمركز شيعه از بُعد اعتقادى بر محور امامت‏.

5ـ وحدت صفوف شيعه در جبهه مبارزه‏.

6ـ ايجاد حس اجتماعى در مردم‏.

7ـ شكوفايى موهبت هاى ادبى و پديد آمدن ادبيات عاشورايى.

8 ـ منابر وعظ و ارشاد، به عنوان وسيله آگاه کردن مردم‏.

9ـ تداوم انقلاب به صورت زمينه سازى نهضت هاى پس از عاشورا.

حادثه كربلا، گشاينده جبهه اعتراض عليه حكومت امويان و سپس عباسيان شد، چه به صورت فردى كه روح هاى بزرگ را به عصيان و افشاگرى واداشت، و چه به شكل مبارزه‏ هاى گروهى و قيام هاى عمومى در شهرى خاص يا منطقه‏اى وسيع.

خون او تفسير اين اسرار كرد    ملت خوابيده را بيدار كرد


پى‏نوشت ها:

1. کليات اقبال لاهوري، ص 75.

2. برگرفته از کتاب فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 21.

احادیثی در فضل امام حسین (ع)

1-  حريم پاك

عن النبى (ص) قال: ... و هى اطهر بقاع الارض واعظمها حرمة و إنها لمن بطحاء الجنة.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در ضمن حديث بلندى مى‏فرمايد:

كربلا پاك ترين بقعه روى زمين و از نظر احترام بزرگترين بقعه‏ها است والحق كه كربلا از بساط هاى بهشت است.(1)

2- سرزمين نجات

قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يقبر ابنى بأرض يقال لها كربلا هى البقعة التى كانت فيها قبة الاسلام نجا الله التى عليها المؤمنين الذين امنوا مع نوح فى الطوفان.

پيامبر خدا (ص) فرمود: پسرم حسين در سرزمينى به خاك سپرده مى‏شود كه به آن كربلا گويند، زمين ممتازى كه همواره گنبد اسلام بوده است، چنان كه خدا ياران مومن حضرت نوح را در همانجا از طوفان نجات داد .(2)

 

ادامه نوشته

احادیثی از امام حسین (ع)

إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّقَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبْيدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِيَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ.

همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى كنند كه آن يك معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى ديگر از روى ترس خداوند را عبادت و ستايش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد و طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستايش مى نمايند و اين نوع ، عبادت آزادگان است كه بهترين عبادات مى باشد.

 

برای دیدن احادیث به صورت کامل به ادامه مطلب بروید.

ادامه نوشته

دل می تپد برای حسین

 

دل می تپد برای حسین

شعار بزم سخن نام دلگشای حسین

عروج پاک حسین است افتخار زمان

و جادوانه ترین عشق با ندای حسین

نماز عشق چه شیرین و باشکوه بود

اگر چه غرق به خون است دست‌های حسین

شنید نغمه ی تکبیر جبرئیل حزین

به سجده گاه ادب گشت همصدای حسین

ز بردباری خورشید بسی عجیب باشد

که ذره، ذره نگردید در عزای حسین

صدای شبنم مهتاب با نسیم سحر

ز شوق بوسه ببارید بر لقای حسین

ستاره ها همه خاموش در حریم سپهر

ز آه ناله ی طفلان و اقربای حسین

مرام راه حسین است درس مکتب ما

به عاشقان وفادار بر ولای حسین

درود بر همه ی شاهدان و جان بازان

علی الخصوص بر سقای با وفای حسین

بهانه شمع بود صادقانه پروانه

کند به شیوه عشاق جان فدای حسین

حسین سرچشمه مهر و وفا بود

و نور دیدگان مصطفی بود

و آن گنجینه شهر مدینه

نصیب خاک پاک کربلا بود

امام حسین علیه السلام از نگاه دکتر شریعتی

دكترعلى‏ شریعتى متفكر و اندیشمندى بود كه در یك دوره تاریخى، تأثیر فزاینده‏اى بر روى نهضت اسلامى گذاشت. شهید دكتر بهشتى با اشاره بدین موضوع، حق مطلب را ادا مى‏كند:

«دكتر در طول چند سال حساس، هیجان مؤثرى در جوّ اسلامى و انقلاب اسلامى به وجود آورد و در جذب نیروهاى جوان درس خوانده و پر شور و پر احساس به سوى اسلام اصیل، نقش سازنده‏اى داشت و دل‏هاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه كرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.»(1)

 1. شهید
نوع فهم دكتر شریعتى از مفهوم عالى شهید، برداشتى خالص، عمیق و ناب از فرهنگ اصیل اسلامى است. وى در تعریف كلمه «شهید» مى‏گوید:
"شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، كسى كه همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است."(2)

«شهید» زنده، جاوید، حماسه ساز، عارف، آگاه، انتخاب‏گر و روزى خوار نعم الهى است و این اصیل‏ترین دریافت از متون و فرهنگ اسلامى به شمار مى‏رود، چنانچه قرآن كریم نیز بدان اشاره مى‏كند. دكتر شریعتى در جاى دیگر مى‏نویسد:

"شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان كه قلب به رگ هاى خشك اندام، خون، حیات و زندگى مى‏دهد، جامعه‏اى كه رو به مردن مى‏رود، جامعه‏اى كه فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده‏اند و جامعه‏اى كه به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعه‏اى كه تسلیم را تمكین كرده است، جامعه‏اى كه احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه‏اى كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخى كه از حیات و جنبش و حركت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبى، به اندام‏هاى خشك مرده بى‏رمق این جامعه، خون خویش را مى‏رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است كه به یك نسل، ایمان جدید به خویشتن را مى‏بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ كى غائب است؟"(3)
2. شهادت‏
شهادت، بُرنده‏ترین سلاحى است كه هیچ دشمنى را یاراى مقاومت در برابر آن نیست، مرحوم شریعتى در این باره بحث‏هاى مبسوطى دارد كه براى رعایت اختصار، به گزیده‏هایى از آن اشاره مى‏كنیم.
"یكى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏هایى كه در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است."(4)

"در فرهنگ ما شهادت، مرگى نیست كه دشمن ما بر مجاهد تحمیل كند. شهادت مرگ دلخواهى است كه مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى و بینایى خویش، خود انتخاب مى‏كند!... شهادت، در یك كلمه - بر خلاف تاریخ‏هاى دیگر كه حادثه‏اى است و درگیرى است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، یك درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یك تكامل، یك علو است؛ خود یك مسئولیت بزرگ است؛ خود یك راه نیم ‏بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یك فرهنگ است."(5)

امروز این سخنان با پشتوانه سرمایه عظیم انقلاب، جنگ تحمیلى و اندیشه‏هاى ناب حضرت امام ‏قدس سره براى نسل جدید، عادى و جا افتاده شده است؛ لیكن در اواخر سال 50 كه این سخنرانى‏ها ایراد شده، فضاى فكرى جامعه دست خوش تحولات اساسى بود و لزوم ارائه مفاهیم «حماسى اسلامى» به زبان روز و متناسب با زمان، به شدت احساس مى‏شد.

علاوه بر این، خفقان و امنیت پلیسى حاكم بر آن دوره تاریخى، بیانگر شهامت و شجاعت سخنران است؛ به طورى كه بعد از سخنرانى «پس از شهادت» در مسجد جامع نارمك، حاضران تظاهرات باشكوهى برپا كردند.

مرحوم شریعتى شهادت را به دو بخش حمزه‏اى و حسینى تقسیم مى‏كند. شهید مطهرى نیز از منظرى دیگر، بدان مى‏پردازد؛ وى در این مورد مى‏نویسد:"جناب حمزه، سیدالشهداى زمان خودش است و امام حسین‏علیه السلام سیدالشهداى همه زمان‏ها است."(6)

دكتر شریعتى در این باره مى‏گوید:"ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یكى حمزه سیدالشهداء، و سمبل دیگرى امام حسین‏علیه السلام است."(7)

 شهادت حمزه‏اى‏
«حمزه یك قهرمان مجاهد است كه براى پیروزى و شكستن دشمن رفته، شكست خورده و كشته و شهید شده است... حمزه و سایر مجاهدان براى پیروزى آمده بودند - البته با احتمال این كه اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پیروزى و شكستن دشمن بود... بنابراین شهید حمزه‏اى و شهادت حمزه‏اى، عبارت است از مردى و كشته شدن مردى كه آهنگ كشتن دشمن كرده است."(8)
دكتر شریعتى شهداى حمزه‏اى را مجاهدانى مى‏داند كه نه براى شهید شدن، كه كشتن و شكست دادن دشمن به میدان جهاد شتافته‏اند و شهادت، آنها را انتخاب كرده و روزى آنها شده است. به عبارتى وظیفه اولیه اسلامى شهداى حمزه‏اى، شكست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، لیكن قضاى الهى بر سرنوشت ایشان، شهادت نوشته است. بنابراین، شهید حمزه‏اى آرزومند شهادت است ولى در پى آن نمى‏باشد؛ چرا كه وظیفه اولیه خود را شكست دادن دشمن مى‏داند. و در صورت لزوم، از شهادت استقبال مى‏كند.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید.

ادامه نوشته

تحریفات عاشورا

مطلب حاضر برگرفته از کتاب "حماسه حسینی" است که شامل سخنرانی های استاد شهید آیت الله مطهری در خصوص تحریفات صورت گرفته در مورد واقعه عاشورا می باشد.

فصل اول
در اطراف معنی تحریف و انواع تحریف هایی كه در دنیا وجود دارد و اشاره به این كه انواع این تحریف ها در حادثه تاریخی عاشورا واقع شده است.

فصل دوم
درباره عوامل تحریف است یعنی به طور كلی در سایر قضایای دنیا كه تحریف صورت می‌گیرد به چه علت صورت می‌گیرد، چرا بشر حوادث و قضایا و احیانا شخصیت ها را تحریف می‌كند؟ مخصوصا در حادثه عاشورا و نقل حادثه كربلا، چه عواملی دخالت داشته است كه تحریفاتی در این قضیه ایجاد شود.

فصل سوم
عبارت است از توضیحی درباره تحریف هایی كه در همین داستان و حادثه تاریخی صورت گرفته است.

فصل چهارم
در اطراف وظایف ما، اعم از علما و توده‌ مسلمان ما است.

 

 معنای تحریف 

تحریف در زبان عربی از ماده "حرف" است یعنی منحرف كردن چیزی از مسیر و وضع اصلی خود كه داشته است یا باید داشته باشد.

به عبارت دیگر تحریف نوعی تبدیل و تغییر است ولی تحریف مشتمل به چیزی است كه كلمه تغییر و تبدیل نیست. شما اگر كاری كنید كه جمله‌ای، نامه ای، شعر و یا عبارتی آن مقصودی را كه باید بفهماند، نفهماند و مقصود دیگری را بفهماند، می‌گویند شما این عبارت را تحریف كرده‌اید. مثلا شما گاهی مطلبی یا حرفی را به یك نفر می‌گویید، بعد آن شخص سخن شما را در جای دیگری نقل می‌كند. پس از آن، كسی به شما می‌گوید فلانی از قول شما چنین چیزی نقل می‌كرد شما می‌فهمید آن چه شما گفته بودید با آنچه كه او نقل كرده خیلی متفاوت است. او سخن‌های شما را كم و زیاد كرده است، قسمتی از حرف های شما را كه مفید مقصود شما بوده حذف كرده و قسمت هایی از خود به آن افزوده است در نتیجه سخن شما نسخ شده و چیزی دیگری از آب در آمده است. آن وقت شما می‌گویید این آدم حرف مرا تحریف كرده است. مخصوصا اگر كسی در سندهای رسمی دست ببرد می‌گویند كه تحریف  كرده است. اینها مثال هایی بود برای روشن شدن معنی كلمه تحریف و این كلمه بیش از این احتیاج به توضیح ندارد. حال به شرح انواع تحریف می‌پردازیم.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید ...

ادامه نوشته

قمر شب های عشق

 

عباس تو کیستی که هفت اسمان زمزمه گر نام توست و هستی در تفسیر وسعت روح بی ساحلت مانده است !

ای ماهتاب اسمان کربلا ، ای قمر شب های عشق ، ای ساقی دشت سخاوت ، تو کیستی که عظمت بر استانت سر می ساید و فتوت و عشق در قاف وجود تو پر می ریزد ؟

تو کیستی که پاک بازی و ایثار همزاد تو نیافته است و اب ، ابرومند تر و زلال تر و سخاوت مند تر از تو ندیده است ؟ قامت بلند تو ، قله عشق است که کوه نوردان فضیلت و شرف را به خود می خواند . سیمرغ دل هیچ عاشقی ، اشیانه ای فراتر از تو نیافته است.

هر کس عطش مکتب ابوالفضل دارد باید ایثار را بشناسد ، حمیت را بفهمد و فتوت و ازاده گی را در اینه بی غبار روحش ببیند . هر کس ابوالفضل را عاشق و اشناست ، بی حسین گام بر نمی دارد و بی عشق نمی میرد و بی اسب جوانمردی و فتوت را در میدان زندگی جولان نمی دهد .

ای عباس چگونه می توتان تو را ستود که فرزند برادرت را شاهد تبدار کربلا ، حضرت سجاد (ع) فرمود : وقتی عباس عمویم در عرصه محشر حاضر شود همه شهیدان بر او غبطه خواهند خورد ؛ درخشش سیمایش ، روشنای قیامت و عظمت و پایگاهش رشک شهدا خواهد بود.

فریادی که تو بر خویشتن زدی ، در هفت اسمان پیچید و در امتداد همه قرون طنین افکند و نهایت سخاوت را در نمایشی عظیم نمایاند. امروز ، انان که بر نفس خویش نهیب نمی زنند و برادر را بر خویش مقدم نمی دانند ، عاشق تو نیستند .

هر کس عباس را عاشق است. برای دوست حتی در لحظه شهادت لبخند را فراموش نمی کند که نظاره گری در کوفه می گوید که من به چشم خویش دیدم لباس عباس  فراز نیزه به لبخندی اراسته بود و نقش عبادتی طولانی زینت پیشانیش بود .

سلام ای عباس ای ابوالفضایل ، سرها بی شور تو و دست ها تهی از ارمغان عظیم کربلایت مباد . درهایی از ایثار و پاک بازی و فضلیت برویمان بگشا و به فرات زلال سخاوت و رهنمونمان باش.

برای زینب (س) خالق تندیس مقاومت

هنرمند  

تندیس مقاومتی که با خاک تفدیده و خون گرم ، در لهیب اتش خیمه حسین ساختی ، هنوز هنرورزی می کند و الهام می بخشد.

این قلم می داند چقدر ناتوان است، اما بی بی ! مهم نیست که این قلم شکسته چه می نویسد ، با چه توان و توشه ، مهم این است که به تو می اندیشد.

بی بی

همه مهربانیم از ان تو که همه مهربانیم از توست . ای حرارت سنج اتش خیمه ها ، دودمان شناس دود و اتش خیمه ها ، ضجه شناس خنجرهای وحش ، عرق چین اشک های مظلومیت.

بگو ! ای بلور ال محمد ، چگونه در اوار رنج نشکستی ؟

خانم

در طشت نینوائیت ، ان خاطره بزرگ که شستی ، و بر طناب فرات اویختی ، هنوز خشک نشده و ما با طراوت ان بزرگ می شویم.

مادر

لالایی جرسی که از نینوا به شام می خورد و طنین تاول پاهای کوچکی داشت ، ما را پیدا کرد تا دیگر خواب در مرام چشم اندیشه ما نباشد.

خواهر

در هیجان رگ شمشیر ، مهربان ترین اغوشی بودی که به روی طفلان کربلایی باز می شد ، و امن ترین پناهی که در مرکز اتش و خون بود.

ای یگانه مورخ راستین تاریخ ! ای حسین سرای کربلا ، ای خون نامه نویس تاریخ ، ای بیانگر شیرینی مرگ ، ای پیشانی بند سرخ ، ای مورخ واقعه عظیم بشر ، ای یاد اور (ازاده باشید ) و ای تذکار (هیهات منالذله)

به مردی قسم که مردی ! مردی بزرگ در تعریفی مردانه از مردی ، و نه در تعریف عرب و نه در تعریف عجم که این تعاریف تعریفی ندارند و تو در این تعاریف نمی گنجی ، گسترده تر از این اندیشه هایی .

ای اندیشه کشیده از حسین تا مهدی ، ای فریاد بلند از کربلا تا جمکران.

دیشب گفتم که به تو پایان می ذهم و امروز از خودم شکست خورده ام که تو پایان ناپذیری. در وصف تو ، قلم حیران و خجل ، رنگ از رخ واژه ها پریده است و بوسه جمله ها ، کوتاه و سرد و پیش لبت مرده اند.

چه هستی زن ؟ مرد ؟ یا فرشته ؟! هم هستی و هم نیستی ، ای همه هستی .

فرشته نیستی که فرشتگان غبار راهت به مژه می روبند و زیر پایت بال و پر جان می گسترانند و به دامنت می اویزند برای تقرب.

زن نیستی که با زن با این (شهامت ئ شجاعت) از سفیر تیر و چکاوک شمشیر هیچ کارزاری با خبر نیست .

زن نیستی که زن ....

نه ! تو زنی ، زنی که عاشق بود . زنی که معشوقه اش (حسین) را (شهید ) خواست و خودش را اسیر تا صداقت عشق را به انسان بنماید.

کربلا سکوت را بشکن

کربلا سکوت بشکن و با ما سخن بگو ، بگو که با تو چه کردند ؟

کربلا اگر تو یک حسین در قلب پاکت جا داده ای که سرور و مقتدای بهشتیان شده ما هم حسین های فراوان در لباس بسیجی داده ایم. کربلا اگر تو شاهد وا عطشای بچه های حسین و لب های ترک خورده حسین (ع) از شدت تشنگی در روز عاشورا بودی شلمچه شاهد اقتدای یاران حسین بن علی (ع) به مولا و سرورشان اقا ابا عبدالله و لب های تشنه حسینیان بوده.کربلا سکوت قرن ها را بشکن و بگو مگر قیام برای خدا جرم بود که حتی بعد از شهادت شان و بعد از جدا کردن سر از پیکرهای تکه تکه شان به بدن های بی جان ان ها هم رحم نکردند و به بدن های مطهرشان اسب راندند . کربلا تو باید صدای شکستن استخوان ها را در زیر سم اسبان را شنیده باشی پس چرا باز هم سکوت می کنی ؟

کربلا در هویزه ما هم صحنه های عاشورا تکرار شد.

کربلا تا کی مهر سکوت بر لب خواهی داشت  ؟ سخن بگو.

از لحظاتی بگو که حضرت زینب در گودال قتلگاه به دنبال پیکر مطهر ، بی سر و تکه تکه برادرش می گشت و ان قدر پیکر مطهر اقا تیر خورده بود که حتی خواهر هم برادر را نشناخت  و وقتی به مقابل پیکر برادر رسید فرمود اخی ؟ انت حسینی ؟

کربلا ! کربلا باشد تو سکوت کردی و تا اخر هم سکوت خواهی کرد.

اما من سکوت نخواهم کرد .به همه خواهم گفت : ما مسئولیت بس سنگین تر داریم. اگر شهدای کربلا ندای (( هل من ناصر))  حسین   و شهدای ما ندای (( هل من ناصر ))  خمینی لبیک گفتند ما هم باید به ندای (( هل من ناصر )) سید علی خامنه ای لبیک بگوییم.

به همه خواهم گفت اسلام با خون حسین زنده شد و با پیام اوری و صبر خانم زینب (س) تا به حال زنده مانده و باید حفظش کنیم.

مواظب باشیم در ان دنیا شرمنده روی شهدا نشویم . مواظب باشیم پا روی خون شهدا نگذاریم. مواظب باشیم ابروی شهدا را حفظ کنیم.

 

کتاب های عاشورایی

آذرخشي ديگر از آسمان كربلا

مجموعه حاضر شامل سخنراني‌هاي محمد تقي مصباح يزدي درباره واقعه كربلا است كه در ذيل عناويني از اين دست سامان يافته است: ((شب‌هاي پيرامون عاشورا و بزرگ داشت آن))، ((زمينه‌هاي قيام عاشورا))،((روش‌هاي به كار گيري عوامل انحراف جامعه از سوي معاويه))،((فعاليت مخفيانه امام حسين (ع) در زمان معاويه))، ((علل انفعال جامعه در برابر فعاليت‌هاي معاويه))، ((وظايف حكومت و مردم در شرايط حاضر)) و ((امر به معروف و نهي از منكر در قرآن)).

 


آشنايي با اسوه ها ( عباس بن علي (ع) )

 

عباس يعني تا شهادت يکه تازي
عباس يعني عشق ، يعني پاکبازي
عباس يعني با شهيدان همنوازي
عباس يعني يک نيستان تکنوازي
اين کتاب معرفي کاملي از عباس بن علي (ع) فرزند ارشد ام البنين و يار و غمخوار اباعبدالله (ع) است.

 


نمونه هاي ايثار فرزندان امام حسن (ع) در کربلا

عاشورا حماسه اي تکرار ناشدني بود و آنانکه از قافله جا مانده اند در اين معامله ضرر کردند . و قرعه فال باختند . در اين کتاب زندگي نامه و خاطرات 3 تن از فرزندان امام حسن (ع) به رشته تحرير در آمده است.


داستان خونخواهي حسين (ع)

اين کتاب در چهار بخش روايت قيام مختار ثقفي و به هلاکت رساندن قاتلان امام حسين بن علي (ع) است. مختار سالها بعد از شهادت امام حسين (ع) به خونخواهي حضرت (ع) برخاست.


شهداي کربلا

اين کتاب شرح مختصري از 115 شهيد کربلا است؛ نويسنده بعضي از شهدا را معرفي کرده و برخي ديگر را تنها به ثبت اسم شهيد اکتفا نموده است.


واقعه كربلا

در كتاب حاضر، تحليلي از وقايع كربلا ، روز عاشورا و رويدادهاي پس از آن فراهم آمده است. نگارنده، نخست اطلاعاتي درباره طبايع مردم عرب به دست مي‌دهد، سپس برخي انگيزه‌هاي دشمني و رقابت معاويه ويزيد با امام حسين (ع) را ذكر مي‌كند. در پي آن، ضمن تشريح نوع تربيت و آموزش اموي و هاشمي، مقايسه‌اي ميان اين دو صورت داده، پيامدهاي هر يك را برشمرده‌است. در بخشي از كتاب نيز، عوامل مهم شكل‌گيري نهضت عاشورا و خروج امام حسين (ع) از مدينه به مكه و كربلا تحليل شده است. بررسي و تحليل وقايع شب تاسوعا و روز عاشورا و حوادث پس از آن، مباحث پاياني كتاب است.


زن در حماسه كربلا

اين نوشته در دو بخش تنظيم گرديده است: بخش اول درباره نقش حضرت زينب كبري(س) در نهضت عاشوراست كه از حضور فعال و نقش تعيين كننده ايشان در اين نهضت سخن به ميان آمده‌است. بخش دوم درباره نقش ساير زنان حماسه كربلاست كه از آن جمله‌اند: عاريه، طوعه، الهم، ام عبدالله، ام كلثوم(س)، و رباب....


جا مانده از كاوران

خبر آمدن اسراي لشكر عمر سعد در تمام كوفه پيچيده است . مردم منتظرند . ناگاه قافلة اسرا از دور پيدا مي‌شود . آن‌هايي كه اين زنان و كودكان را مي شناسند ، گريه سر مي‌دهند . مردم ، شرمزده و نا‌باورانه به سر‌هايي كه روي نيزه‌ها قرار دارند مي‌نگرند و مي‌گويند:«واي بر ما كه او را دعوت كرديم ؛ولي تنهايش گذاشتيم... عبدالله بن عفيف كه زماني در صفين و پابه پاي حسين ‹ع› با لشكر معاويه جنگيده بود و اينك پيرمردي نا‌بيناست ، به مسجد كوفه مي‌رود و با سخنانش عبيدالله را رسوا مي‌كند . عبيدالله به مأمورانش دستور مي‌دهد كه او را دستگير كرده و به قصر بياورند. مأمور‌ها به خانة عبدالله مي‌ريزند و پس از مدتي مقاومت عبدالله ، مرديكه از كاروان امام حسين ‹ع› جا مانده بود به شهادت مي رسد.... اين كتاب ماجراي شرمساري قومي را به تصوير مي‌كشد ، كه حسين ‹ع› را به شهر خود دعوتكردند ،‌اما به هر دليلي تنهايش گذاشتند و امام‌ خود را به دست تيغ هاي برهنه سپردند.


 

بانوي كربلا حضرت زينب (ع)

نويسنده اين كتاب، تصويري از زندگي پر فراز و نشيب بانوي كربلا به دست مي‌دهد. وي در اين نوشتار، ضمن بررسي سرگذشت زينب كبري، رويدادهاي تكان‌دهنده و غم‌انگيز تاريخ مسلمانان را ، بعد از رحلت پيغمبر اكرم(ص)، به تفصيل بيان كرده است. كتاب با موضوعاتي ازاين دست به رشته تحرير درآمده است: ((پدران و نياكان))،((سايه‌هايي بر گهواره))، ((كودكي اندوهناك))، ((خردمند بانوي بني‌هاشم))، ((هجرت))، ((دليل راه))، ((به سوي دره مرگ))، ((بانوي كربلا))، ((كاروان اسير))، ((بازگشت كاروان)). ((آخرين سفر))، و ((در پيخون‌خواهي)).


با كاروان حسين (ع) از مدينه تا كربلا

مولف، در هفت فصل كتاب، سير تاريخي واقعه كربلا را بررسي و تحليل مي‌كند. فصل نخست، شرح و تفسير نامه يزيد بن معاويه به وليد بن عتبه است كه طي آن خبر مرگ معاويه اعلام و بر اخذ بيعت از سه تن، از جمله حسين بن علي(ع) تاكيد شده است. در فصل‌هاي ديگر، به ترتيب اين مباحث بررسي و ارزيابي مي‌شود: ((آغاز نهضت حسين(ع)))، ((ازمكه تا كربلا))، ((حوادث قبل از شروع جنگ))، ((آغاز جنگ نابرابر))، ((شرح مبارزه‌هاي ياران سيدالشهداء)) و ((حوادث پس از شهادت امام)).


اول معرفت بعد زيارت

اين كتاب مشتمل بر بعضي آداب و اعمال زيارت مرقد مطهر امامان شيعه در نجف اشرف، كربلا، كاظمين و سامراست. نگارنده ابتدا فلسفه دعا، زيارت، گريه كردن و شرايط زيارت را بيان مي‌نمايد، سپس مراحل ورود به مرقد، و آداب زيارت مرقد پنج تن از ائمه (حضرت علي (ع)،حضرت امام حسين (ع)، حضرت موسي بن جعفر (ع)، آمام علي نقي (ع)، و امام حسن عسگري (ع) را شرح مي‌دهد.


 

 

حسین(ع)، كربلایی نیست، جهانی است.

عزاداری، احیاء خط خون و شهادت، و رساندن صدای مظلومیت آل علی به گوش تاریخ است.

«اشك»، زبانِ دل است و «گریه»، فریاد عصر مظلومیّت.

رسالت «اشك»، پاسداری از «خون شهید» است.

عزاداران حسینی، پروانگانی شیفته نورند كه شمع محفل‏آرای خویش را یافته و از شعله شمع، پیراهنِ عشق پوشیده‏اند و آماده جان باختن و پرسوختن و فدا شدن‏اند.

عزاداری برای شهید كربلا، انتقال «فرهنگ شهادت» به نسلهای آینده است.

عزاداری، شور و عاطفه را از شعور و شناخت، بر خوردار می‏سازد و ایمان را در ذهن جامعه هوادار، زنده نگه می‏دارد.

عمیقترین پیوندها میان عقل و عشق و عاطفه و برهان، در سایه عزاداری برای عاشورا شكل می گیرد.

«منا» یك قربانگاه بود، و... «كربلا»، قربانگاهی دیگر تنها هاجر و ابراهیم نبودند كه «اسماعیل» را به «مذبح» آوردند، محمد و علی و فاطمه(ع) نیز «حسین» را به قربانگاه عشق فرستادند.

برای رسیدن به كربلا، باید اراده‏ای آهنین، قلبی شجاع و عشقی سوزان داشت و در این سفر، باید رهتوشه‏ای از صبر و یقین، پاپوشی از توكّل، سلاحی از «ایمان» و مَركبی از «جان» داشت، تا به منزل رسید، چرا كه راه كربلا، از «صحرای عشق» و «میدان فداكاری» و پیچ و خم خوف و خطر می‏گذرد.

زائر حسین(ع) باید تمثیلی از شداید و رنجها و سوز و گدازها و خوف و عطشها را در خویش پدید آورد و كربلایش «كرب» و «بلا» باشد.

دانشگاه كربلا باز است و شاگرد می‏پذیرد، از هر جا كه باشد، هركه باشد...

محرّم، فروردین جانهاست و بهار ایمانهای سست شده و طراوت اندیشه‏های مرده و افسرده و خوابیده، و شكوفایی غنچه‏های بسته بیداری و آگاهی و ایثار و فداكاری است.

محرّم، وجدان همیشه بیدار تاریخ، و گلوی هماره فریادگر زمان است.

محرّم، ماه پاسداری از حرمت انسان است.

محرّم، حریم ایمان و حصار قرآن است.

محرّم، اهرم حركت دهنده انسانها و پدیدآورنده شورشهای شیعی و نهضتهای علوی و قیامهای مكتبی است.

حسین(ع) پیامهای شفابخشش را، همه ساله بر بالهای سرخ شهادت می‏نویسد و پیكهای رهایی را بر موجهای محرّم و عاشورا سوار می‏كند.

كلاسهای كربلا - كه در همه جاست - حتی بدون یك روز تعطیلی، به من و تو و به همه آنانكه به نجات «انسان» می‏اندیشند، می‏آموزد. چرا كه : هر روز عاشوراست و هر جا كربلاا

«غدیر علی»، «حرای محمّد» است، در جلوه‏ای پس از بیست و سه سال.

«عاشورای حسین»، دادخواهی غدیر علی(ع) است، پس از نیم قرن مظلومیّتِ حقّ.

«عاشورا»، سقّای تشنه كامانِ عزّت است،عاشورا، انفجاری از نور و تابشی از حق بود كه بر «طور» اندیشه‏ها تجلی كرد و «موسی خواهان» گرفتار در «تیهِ» ظلمت را از سرگردانی نجات بخشید.

عاشورا درخششی بود كه در دل دشمن، ترس ریخت و در دل دوست، امید آفرید و مردگان را بیدار ساخت و غافلان را به هوش آورد و «شب» را تا پشت دروازه‏های شهر شرك و قلعه نفاق، تاراند.

گرچه در آن نمیروز سرخ، در آن صحرای آتشگون، در آن كربلای «آزمایش»، قیام قیامت در خون نشست، ولی فریاد رسایت در عمق زمان برخاست.

ای حسین!... گرچه در آن «نینوا» نای حقیقت‏گوی تو را بریدند، امّا ... نوای «حق، حقِ» تو در تاریخ، همچنان ماندگار شد و جاودانه ماند.

ای حسین! كربلای تو، انقلاب آموز و انسان‏ساز نسلها و قرنها و سرزمینها بود و عاشورای تو، بارور سازنده لحظه‏ها و روزها و سالها.

حسین(ع) مرگ را «پل عبور» به آخرت می‏دانست و «بقا» را در «فنا» می‏جست و «پیروزی» را در «شكست»! «زندگی» را در «مرگ» می‏دید و «ماندن» را در «رفتن» و «حضور» را در «غیبت» می‏شناخت و «شهادت» را حضور جاودانه در تاریخ می‏دانست و مرگ را برای فرزندان آدم، همچون گلوبندی زیبا برسینه دختری جوان، شایسته می‏دید.

حسین(ع) شناگر دریای خون بود و رهپوی وادی عشق. و در قربانگاه خود، در آخرین لحظات نیز، سرود توحید و رضا خواند.

حسین(ع)، كربلایی نیست، جهانی است.

حسین(ع)، هم «راه» است و هم «راهنما». هم كاروان است و هم قافله سالار.

حسین(ع)، كشتی نجات و مشعل هدایت است.

هنوز هم بشریّت، تشنه درسهای «مكتب عاشورا»ست، مكتبی كه الفبای آن، فداكاری، جانبازی، خلوص و خدامحوری است.

حسین(ع)، چشمه‏ای از حقیقت و حرّیت است كه تا ابد كام تشنگان آزادی را سیراب می‏سازد

عزاداری برای سید الشهدا چرا ؟

جهان آفرینش دارای قوانینی است که آن قوانین را آفریننده ی جهان وضع نموده است. آفریننده ای که حکیم است و هیچ کاری را بیهوده و بدون حکمت انجام نداده است.

در سراسر این جهان که می نگریم چیزی جز عظمت و بزرگی خالق نمی بینیم. قوانینی که وضع کرده و سنتهائی که قرار داده، هیچکدام دارای کمترین نقص و نارسائی نیست و دانشمندان و اندیشه وران در تحلیل و کشف علل این قوانین در تکاپو می باشند. به رمز و راز برخی از این پدیده ها پی می برند ولی در تحلیل بسیاری از اسرار آفرینش و رموز هستی ناتوان می مانند.

یکی از قوانین ثابت شده ی در جهان، قانون جاذبه است. احدی در ثابت بودن این مطلب تردیدی ندارد. یا اینکه آب در 100 درجه ی سانتی گراد به جوش می آید. این قوانین و اصول تغییر ناپذیر و بدیهی به نظر می آیند.

همانگونه که نظام طبیعی جهان بر پایه ی قوانین وضع شده از طرف خالق جهان استوار است، این آفریننده ی دانا و توانا ارزشهای این جهان را هم مشخص نموده است.

یعنی هموست که در کنار وضع و ایجاد قوانین حاکم بر طبیعت، ارزشهای مطلوب را هم مقرر می نماید. به همین دلیل، همانطور که نمی توانیم در برابر این فورمولها و برنامه های طبیعی عالم آفرینش از قبیل به جوش آمدن آب در 100 درجه سانتی گراد، قانون نیوتن و ... چون و چرا کنیم، نمی توانیم در ارزشهای حاکم بر جهان هم تشکیک و تردید کنیم.


اینکه انسان در برابر امر و نهی الهی و در مقابل همه ی قوانین و ارزشها عالم خلقت تسلیم محض باشد را تعبد می گویند. تعبد در برابر خدا آن چیزی است از هر انسانی خواسته شده است. گاهی پذیرفتن این تعبد و بندگی آسان است و گاهی دشوار. مثلاً اینکه نماز صبح را باید حتماً دو رکعت بخوانیم امری تعبدی است. چون و چرا نمی شود کرد. ولی پذیرش این موضوع راحت است. معمولاً کسی در این امر که چرا نماز صبح باید حتماً دو رکعت باشد به تنازع و جدال برنمی خیزد.
اما پذیرش برخی از امور تعبدی کمی دشوارتر است. برای نمونه به داستان ابراهیم خلیل (ع) می توان اشاره کرد. با کدام عقل بشری می توان پذیرفت که پدری، فرزندش را از لب تیغ بگذراند و او را قربانی نماید؟ با چه منطقی می توان چنین عملی را توجیه کرد؟ چگونه می توان پذیرفت که فردی پس از سالها دعا و نیایش و در سن پیری فرزندی که خدا به او مرحمت کرده را در اوج عشق و علاقه ذبح کند؟ هیچ جوابی جز تعبد محض و تسلیم کامل در برابر خواست و مشیت الهی نمی تواند انسان را قانع کند.

عمده ی احکام فقهی تعبدی است. یعنی نمی توانیم به حکمت آن پی ببریم و صرفاً چون امر خداست باید نسبت به آن خاضع باشیم.

یکی از اموری که در روایات ما نسبت به آن تاکید و توصیه فراوانی صورت گرفته، بحث عزاداری سالار شهیدان و حضرت اباعبدالله الحسین(ع) است. توجه به ساحت مقدس آن امام همام و توسل به ذیل عنایت آن بزرگوار و گریستن در مصائب ایشان از مسائلی است که به آن سفارش شده ایم.

بنابر روایات، اشک بر آن حضرت از ثواب بالایی برخوردار است. آنقدر که نمی توان تصور کرد.

امام صادق(ع) می فرمایند:

و من ذکر الحسین عنده فخرج من عینه من الدموع مقدار زباب کان ثوابه علی الله عز و جل و لم یرض له بدون الجنة.

یعنی کسی که یادی از حضرت حسین بن علی نزدش بشود و از چشمش به مقدار بال مگس اشک خارج شود.اجراو برخداست و حقتعالی به کمتر از بهشت برای او راضی نیست. (1)

اینکه چرا گریستن بر سیدالشهداء بهشت را بر انسان واجب می کند از جمله امور تعبدی است و مثالها و نظائر آن در این مقاله ذکر شد. یک امری است که از جانب شارع مقدس و از سوی خدای حکیم مشخص شده است. همچنین زیارت آن حضرت از اجر و ثواب بالائی برخوردار است.

روایتی در کتاب شریف کامل الزیارت نقل شده که قبل از بیان آن روایت باید بگویم این کتاب در نهایت درجه ی اعتبار می باشد.

امام صادق(ع) به یکی از یارانشان به نام مسمع می فرمایند:

ای مسمع تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین(ع) می روی؟

عرض کردم: خیر، من نزد اهل بصره بوده و دشمنان ما از گروه ناصبی ها و غیر ایشان بسیار بوده و من در امان نیستم از اینکه حال من را نزد پسر سلیمان گزارش کنند.

در نتیجه او با من کاری کند که عبرت دیگران گردد لذا احتیاط کرده و به زیارت آن حضرت نمی روم.

حضرت به من فرمودند:

آیا یاد می کنی مصائبی را که برای آن جناب فراهم کرده و آزار و اذیت هایی که به حضرتش روا داشتند؟

عرض کردم: بلی.

حضرت فرمودند:

آیا به جزع و فزع می آیی؟

عرض کردم: بلی به خدا قسم و بخاطر یاد کردن مصائب آن بزرگوار چنان غمگین و حزین می شوم که اهل وعیالم اثر آن را در من مشاهده می کنند و چنان حالم دگرگون می شود که از خوردن طعام و غذا امتناع نموده و به وضوح علائم حزن و اندوه در صورتم نمایان می گردد.

حضرت فرمودند:

خدا رحمت کند اشک های تو را (یعنی خدا بواسطه این اشک ها تو را رحمت نماید)، بدان قطعاً تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما جزع نموده و به واسطه سرور و فرح ما مسرور گشته و بخاطر حزن ما محزون گردیده و بجهت خوف ما خائف بوده و هنگام مأمون بودن ما در امان هستند، توجه داشته باش حتماً و عن قریب هنگام مرگ، اجدادم را بالای سرت خواهی دید که به ملک الموت سفارش تو را خواهند نمود و بشارتی که به تو خواهند داد ، برتر و بالاتر از هر چیزی است. و خواهی دید که ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود.

و یا در جای دیگری از همین کتاب امام ششم حضرت صادق(ع) اینگونه می فرمایند:

روز قیامت منادی ندا می کند: شیعیان آل محمد در کجا هستند؟!

پس از میان مردم گردنهایی کشیده شده و افرادی بپا می خیرند که عدد آنها را غیر از حقتعالی کس دیگر نمی داند. سپس منادی ندا می کند: زوّار قبر حسین(ع) در کجا هستند؟!

خلق بسیاری به پا می خیزند.

پس به ایشان گفته می شود: دست هر کسی را که دوست دارید بگیرید و آنها را به بهشت ببرید، پس شخصی که جزء زائرین است هر کسی را که بخواهد گرفته و به بهشت می برد.

به هر حال این موارد از اختصاصاتی است که خداوند متعال به ولی خود امام حسین (ع) عطا فرموده وجای هیچگونه سوال و ابهامی هم در آن نیست چرا که هیچ فعلی از خدا بی حکمت و بیهوده صادر نمی شود و این مساله هم از این قاعده مستثنی نمی باشد.

همانگونه که امام حسین(ع) همه وجودش را برای خدا خرج کرد و در برابر خدا از همه دارائی اش گذشت و حاضر شد در خون خود بغلطد و شاهد پرپر شدن تک تک عزیزانش باشد، خدا هم برای حسین فاطمه، از همه چیز گذشت و عشق و محبت او را مایه ی نجات، اشک بر او را آمرزنده ی گناهان و زیارتش را وسیله ای برای تقرب به خود قرار داد.

امروز، نه تنها یاد و نام حسین(ع) در میان مردم از بین نرفته است بلکه روز به روز بر تعداد عاشقان حضرتش افزوده می شود و سوگوارانش بیش از پیش نسبت به تغطیم این امر که ازشعائر الهی است می کوشند.

البته مطلبی ناگفته نماند و آن اینکه اصل مهمی که هر فرد باید در ذهن خود داشته باشد، تقوای الهی است. اینگونه نیست که هر کسی، هر کاری بخواهد انجام بدهد و معصیت در وجود او ملکه شود و فکر کند با گفتن یک یا حسین آمرزیده خواهد شد!

بلکه اساسی ترین مساله ای که باید در نظر داشت تقوای الهی است. ملاک قبولی هر علمی پرهیزکاری و پارسائی و رعایت تقواست. همانگونه که قرآن هم به خوبی اشاره می کند. آنجا که می فرماید:

انما یتقبل الله من المتقین.

منحصراً اعمال انسانهای متقی پذیرفته خواهد شد.

خواستم در این مجال به تبیین جایگاه عزاداری بپردازم و با مهم جلوه دادن این عبادت بزرگ (عزاداری سالار شهیدان) شناخت خود را به مقام و مرتبت آن بیافزایم.

آثار و بركات مرقد شریف سیدالشهداء علیه السلام

اگر چه قبر حقیقى سیدالشهدا علیه السلام در دل‌ها و قلب‌هاست كه بناى آن از دوران كودكى در سرزمین دل شیعیان و عاشقانش گذارده شد؛ اما مرقد شریف آن حضرت همواره از آثار و بركات متعددى برخوردار بوده است .

ضریح مقدس و حرم مطهر امام حسین علیه السلام یادگارى از جان نثارى و فداكارى او و یارانش در راه خدا مى‏باشد. مرقدى كه جاى عترت آدمیان براى ابد و دوام خواهد بود، و سزاوار است كه این بارگاه شریف و غم‏انگیز و شور آفرین، همواره زیارتگاه مردم جهان شده و انسان‌ها، فداكارى و عشق و صفا را از خفتگان این مرقدهاى شریف، سرمشق گیرند.

حرم حسین كعبه دل‌هاست. و این كعبه طوافگاه زائران و قبله امیدواران و دارالشفاى دردمندان و پناهگاه توبه كنندگان و گنهكاران است.

آرى، عاشقان كویش و دلباختگان رویش، پروانه‏وار خود را در اطراف ضریح مطهرش گردانیده و به آتش عشق و محبت او، پر و بال خویش را مى‏سوزانند و اشك شوق و اشتیاق بر چهره و رخسار مى‏افشانند، و بر مظلومى و مصیبت‌هاى او و خاندانش ناله سر مى‏دهند به راستى «این چه شمعى است كه جان‌ها همه پروانه اوست.»

بر گرد حریم تو، كه دست طلب ماست         چون دامن شمعى است، كه پروانه بگیرد

فضل و شرافت كربلا و مرقد مطهر سیدالشهدا علیه السلام چنان است كه امام صادق علیه السلام فرمود: «قبر ابى عبدالله الحسین علیه السلام از آن روزى كه در آنجا دفن شد، باغى از باغ‌هاى بهشتى است.»(1)

با ذكر این مختصر، شایسته است جهت آگاهى و آشنایى با چگونگى حرم و مرقد شریف امام حسین علیه‌السلام و تحولات عمارت شریف، مطالبى به طور اجمال ذكر گردد.

محل دفن آن حضرت كه همان گودال قتلگاه است، اكنون داراى سقفى است كه روى آن صندوق مبارك نهاده شده و روى صندوق، ضریح در میان روضه منوره، و روضه نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهدا مى‏باشد این مجموعه هم اكنون حرم امام حسین علیه السلام را تشكیل مى‏دهد، و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن و صحن محور آبادانى زمین كربلا بوده و مى‏باشد.

ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده كه در پیش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»، و در بالاى سر، «آیه نور» نوشته شده است .

صحن مطهر حسین علیه السلام داراى هفت باب است كه عبارتند از: 1- باب قبله كه ساعتى بر فراز آن نصب است، 2- باب قاضى الحاجات 3- باب زینبیه كه در حدود تل زینبیه قرار دارد 4- باب سلطانى 5- باب بازار بزازها 6- باب سدره كه در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد 7- باب صافى كه به در بین‌الحرمین نیز معروف است.

از اخبار چنین بر مى‏آید كه بارگاه حسینى هفت مرتبه - به غیر از عمارت موجود - بنا نهاده شده است .

عمارت اول: بارگاه سیدالشهدا علیه السلام پس از ساختن قبر شریف آن حضرت براى اولین بار در دوران بنى امیه بنا گردید، اخبار و روایات بسیارى آمده كه در زمان بنى امیه سقفى بر روى مزار امام و مسجدى (ظاهراً توسط بنى اسد) نزدیك آن ساخته شد و تا زمان هارون الرشید (سال 193 ) همچنان باقى بود.

عمارت دوم: بعد از تخریب مرقد شریف، توسط هارون، در زمان مأمون خلیفه عباسى، عمارت دوم بنا شد، و تا سال 232 باقى بود . اما از آن سال تا سال 247 متوكل چهار بار امر به خرابى و انهدام قبر كرد، و اوقاف حایر مبارك را برد و ذخایر آن را تاراج كرد.

عمارت سوم: سومین بار مرقد مطهر امام به دست «منتصر» تجدید بنا شد، و تا سال 273 باقى بود.

عمارت چهارم: تجدید بناى مرقد امام براى چهارمین بار به دست محمد بن زید بن حسن بن محمد بن اسماعیل بن زید بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب، ملقب به «داعى صغیر» پادشاه طبرستان انجام گرفت.

عمارت پنجم: بناى عضدالدوله دیلمى بود، كه در سال 369 بنا شد، و در زمان او بود كه رواقى به دست عمران بن شاهین معروف به «رواق عمران» در حایر حسین ساخته شد.

عمارت ششم: ششمین بار بارگاه امام حسین به دست حسن بن مفضل بن سهلان ابومحمد رامهرمزى، وزیر سلطان الدوله دیلمى نوسازى شد.

عمارت هفتم: عمارت موجود است كه در سال 767 بعد از سرنگونى دولت آل بویه به سال 310 به دستور سلطان اویس ایلخانى ساخته شد، و در سال 786 فرزندش احمد بن اویس در تكمیل آن كوشید و تاریخ آن در بالاى محراب و نزدیك سر شریف آن حضرت نگاشته شده است.(2)

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید ...

ادامه نوشته

تاثیر سیاسى - اجتماعى قیام سیدالشهدا علیه السلام

او كشته شد كه دین خدا جاودان شود جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است


بقاى شریعت اسلام

اوضاع عمومى اسلام و مسلمین بسیار ناراحت كننده بود. فعالیت‏ها و تبلیغات مسموم بنى امیه علیه حضرت على علیه السلام و خاندانش، و نیز تحریفات و بدعت‌هایى كه زیركانه در اسلام داخل كرده بودند، شرایط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد صلی الله علیه و آله آماده كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و دیكتاتورى تبدیل شده بود. روح شریعت اسلام یعنى پرهیزگارى و عدالت، در اجتماع دیده نمى‏شد و از احكام اجتماعى دین فقط جمعه و جماعت، آن هم به صورت تشریفات وجود داشت؛ و گاهى همین صورت تشریفاتى نیز به بدعت و بلكه فسق و فجور مى‏گرایید. اكثر قریب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه جزیره عربستان زندگى مى‏كرد، در پایان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش یافته و در آغاز حكومت معاویه وارد اجتماع شده بودند، لذا پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله را زیارت نكرده و شاید بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند.
در رأس جامعه‏اى كه دچار بى‏ارادگى و ضعف نفس شده بود، حاكمى فاسق و فاجر چون یزید لقب شریف امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین را به ناحق با خود یدك مى‌كشید. یك جوان قمار باز و شرابخوار، بى‏بند و بار و صد در صد اهل دنیا و خوشگذرانی‌هاى آن بر مردم حكومت مى‌كرد یك مغز الكلى كه از نظر افكار، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترین عقیده‏اى نداشت، و میمون بازى و هوسبازى از كارها و تفریحات روزانه‏اش بود. انسان‌هاى خطرناك و دنیا طلب به فرمان او در تمام استان‌ها و شهرستان‌ها بر اوضاع مسلط و بر دوش مسلمانان سوار بودند.

در چنین وضع خطرناك و دردناكى، امام حسین علیه السلام پاى فشرد و عزم جهاد راسخ كرد و با تعداد معدودى از یاران، همراه با زنان و كودكان به استقامت برخاست، و چنین فریاد كرد: «آیا نمى‏بینید كه به حق عمل نمى‏شود و از باطل نهى نمى‏شود؟ در این هنگام باید شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقاى پروردگارش باشد.»(1)

مقاومت و پایدارى سیدالشهدا علیه السلام بود كه شریعت اسلام را بعد از این كه در اثر طغیان معاویه و جور و بیداد او رو به اضمحلال گذارده بود، و تغییر و تبدیلى كه او و پسر ناخلفش یزید در این دین بنا گذاشته و اساس دیانت را متزلزل بلكه مشرف به انهدام نموده بودند نجات بخشید. نهضت این بزرگوار و قیام نیرومندانه‏اش، بقاى دین را باعث گردیده، و با خون خود و اصحاب و یارانش، گلستان دین را آبیارى و نهال گلستان شریعت را سرسبز و شاداب نمودند. اگر نهضت مقدس حسین نبود از اسلام به غیر از اسلام اموى و از دین جز دین یزیدى و دین تشریفاتى چیزى باقى نمانده بود.

«مقرم» در كتاب مقتل خود مى‏نویسد: نهضت حسین علیه السلام جزء اخیر از علت تامه جهت استحكام مبانى دین بوده، به طورى كه این نهضت، بین دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و جدایى انداخته، حق و باطل را از یكدیگر جدا نمود. لذا گفته شده است: دین را وجود مقدس محمدى شروع نموده و بقاى آن به واسطه وجود مبارك امام حسین علیه السلام تداوم یافت. «الاسلام نبوى الحدوث و حسینى البقاء.»(2)

این بركت بزرگ كه به خاطر وجود شریف حضرت سیدالشهدا علیه السلام است، از تفسیر بعضى احادیث نبوى نیز به دست مى‏آید، از جمله این حدیث معروف شریف كه فرمود: «حسین منى و انا من حسین.»(3)

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید....

ادامه نوشته