کاروان کربلا

 

صدای زنگ کاروان به گوش می رسد و زمزمه قرآن با درخشش قطره های اشک از آسمان گونه ها بر خاک می چکد؛ اشک هایی که در کوره عشق، سوزان و گدازانشده است، امشب به قطره های اشک می اندیشم؛ قطره هایی که با قطره های خون ظهر عاشورا پیوند دارد. صدای زنگ کاروانی به گوش می رسد. کاروانی کوچکدر صحرایی که همه تاریخ را زیر پا دارد. کاروانی که می رود تا مفهوم دیگری از تاریخ، از حقیقت، رهایی و سعادت را باز گوید؛ تا مرگِ مرگ را آموزگار باشد و شیوهگریز از تباهی و سیاهی را فریاد زند و آمده است تا ایمان و عمل، در هم آمیزد. کاروان در گوشه ای از صحرا آرام می گیرد. کاروانی پر از یگانه های عصر؛ یکی اکبر،یکی اصغر و یکی عباس. شب از نیمه می گذرد و صدای پای مردی، سکوت خیمه ها را می کشند؛ مردی که قامت استوار و برق شمشیرِ فشرده در دستانش چشمرا پر می کند.

مردی که فردا پس از شمشیر زدن و روییدن بوته های زخم بر پیکرش، به صدای پرشدن مشک از فرات گوش می دهد و کَفِ برگرفته از آب فرات را با یاد لب هایخشکیده کودکان به آغوش موج کوچکی از رود می سپارد.

تصویر او، فردا در کنار فرات شکل می گیرد. به دستهای او می اندیشم که فردا به دوبال بدل خواهد شد و تا خدا و تا کرانه های دور فردا و در گستره تاریخ سیر خواهدکرد. این جا خیمه گاه حسین علیه السلام است. خیمه گاه یگانه های عصر، خیمه گاهِ آفریدگار هر چه زیبایی و شکوه است که سرخ با او معنا یافت و با خون او، غباراز چهره زیبای حقیقت شسته شدو خیمه گاه مردی که تاریخ وامدار اوست و تاریخ ماندگار همین کاروان است.

هر چه در تاریخ رنگ حسینی دارد، ماندنی است و هر چه جز او، مُردنی.

سلام علی یوم ولدت و یوم یموت و یوم یبعث حیا.

مسلم بن عقیل

صدای مرا از کوفه می شنوید!

اینک که با تو سخن می گویم، بر فراز دارالاماره کوفه، به استقبال مرگ می روم. ای کاش بادها صدایم را به آستان مقدست برسانند تا حکایت تنهایی و آوارگیِ فرستاده ات را برایت واگویه کنند!

این صدای تنهایی سفیر توست که بر بام های جهان می وزد.

منم؛ مسلم، پسر عقیل، ابن عم تو. من کوفه را چنین دیدم: شهری هزار چهره، فرو رفته در هوایی مسموم، گرفتار خدعه و نیرنگ. کوفه هنوز هم همان کوفه است که روزگار تنهاییِ علی را نفهمید.

این قوم، به بی وفایی شهره اند و در دروغ و ریا استاد.

نخست، برای ورودت کل می کشند و گل نثارت می کنند. در هجوم بیعت، دست ها احاطه ات می کنند و با وعده هایی دروغین، پیمان می بندند و آن گاه، در خم کوچه ها، چون شبحی محو می شوند. نامه هایشان، سطر به سطر و کلمه به کلمه، دروغ و ریایی بیش نیست. عطش باغ های خرم کوفه، سرخی خون تو را می طلبد. میوه های اینجا طعم خون می دهد.

چشم های شب پرست این قوم، به تاریکی عادت کرده است.

آنها را چه به روشنایی نور خدا؟! آن چنان در ظلماتِ نادانیِ خویش محوند که هیچ نوری را چشم دیدنشان نیست.

صدای مرا از دارالاماره کوفه می شنوی! مرا که فرستاده آفتابم، در کوچه های کوفه، تنهایی ام را حصار کشیدند و دستانی که هنوز بوی بیعت می دادند، برای کشتنم از هم سبقت می گیرند.

کوفه، مادر خیانت و توطئه است.

اینجا مردانگی خریدار ندارد، گوش های کوفی جماعت صدای فرستاده ات را نشنیده گرفتند.

نفاق، آشنای همیشه این قوم است، خودت ماجرای تنهایی ام را می دانی. تا دیروز، دوازده هزار تن، فرستاده ات را چون نگینی در بر داشتند و امروز، مرگم را از فراز دارالاماره، کل می کشند.

می ترسم از نیرنگ این قوم که روز و شب برایشان یکسان است. به کوفه اعتمادی نیست؛ هر لحظه ممکن است از پس کوچه ای، از سایه دیواری، شبحی بیرون خزد و در تاریکیِ شب، برق تیغی، پشتت را نشانه رود؛ این قوم، در غریب کُشی خبره اند.

رهایشان کن! بگذار آن قدر در باتلاق بی خیالی هایشان دست و پا بزنند تا بمیرند!

این قوم، سزاوار حیات طیبه نیستند. نفس هایشان هوا را مسموم می کند.

سایه رحمت و کرامت پسر فاطمه علیهاالسلام کجا و این مردم همیشه ناسپاس کجا؟! بگذار گوش هایشان از صدای سکّه های اموی، کر شود!

بگذار چوب ظلم ابن زیادها، سایه بیاندازد بر روزها و شب هایشان! تو به کوفه نیا، حسین جان! اینجا همه نقاب می زنند؛ دوست و دشمن را نمی توان از هم شناخت.

کاش صدایم به آستانت برسد! کوفه مادر خیانت هاست. هنوز در دامن این خاک «ابن ملجم»ها می بالند. صدای مرا از دارالاماره کوفه می شنوی؛ به کوفه نیا، حسین جان!


سلام من به محرم

 

سلام من به محرم به تشنگی عجیبش
به بوی سیب زمین و غم حسین غریبش


سلام من به محرم به غصه و غم مهدی
به چشم کاسه خون و به شال ماتم مهدی


سلام من به محرم به کربلا و جلالش
به لحظه های پر از حزن و غرق درد و ملالش


سلام من به محرم به حال خسته زینب
به بینهایت داغ دل شکسته زینب


سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل
به ناامیدی سقا به سوز و اشک ابوالفضل


سلام من به محرم به قد و قامت اکبر
به خشک اذان گوی زیر نیزه و خنجر


سلام من به محرم به دست و بازوی قاسم
به شوق شهد شهادت حنای گیسوی قاسم


سلام من به محرم به گاهواره اصغر
به اشک خجلت شاه و گلوی پاره اصغر


سلام من به محرم به احترام سکینه
به آن ملیکه که رویش ندیده چشم مدینه


سلام من به محرم به عاشقی زهیرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خیرش


سلام من به محرم به مسلم و به حبیبش
به رو سپیدی عون و بوی عطر عجیبش


سلام من به محرم به زنگ محمل زینب
به پاره پاره تن بی سر مقابل رینب


سلام من به محرم به انتظار رقیه
به پای آبله بسته به چشم تار رقیه


سلام من به محرم به شور و حال عیانش
سلام من به حسین و به اشک سینه زنانش


سلام من به محرم به حزن نغمه هایش
به پرچم و به سیاهی به خیمه های عزایش

 

برنامه مجالس سخنرانی و عزاداری حسینی(ع) در تهران

ارک
مداح: حاج منصور ارضی
زمان: از روز دوشنبه 15 آذر، به مدت 10 شب
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشا
نشانی: مکان خیابان پانزده خرداد، خیابان ارگ، مسجد ارک

صنف لباس فروشان
سخنران: حجت الاسلام طباطبایی
مداح: قرائت زیارت عاشورا توسط حاج منصور ارضی
مداحی حاج علی انسانی
زمان: از روز اول محرم
ساعت: بعد از نماز صبح
نشانی: خیابان سعدی، پایین تر از چهار راه مخبرالدوله

مدرسه نور
سخنران: آیت‌الله حاج آقا مجتبی تهرانی
مداح: حاج احمد چینی
زمان: دوشنبه 15 آذر به مدت 12 شب
ساعت: ساعت 18 با اقامه نماز مغرب و عشا
نشانی: خیابان مجاهدین اسلام، خیابان ایران، بن بست ملکی

ثارالله
سخنران: حجت الاسلام الهی و حجت الاسلام ثمری
مداح: محمود کریمی
زمان: از روز دوشنبه 15 آذر، به مدت 11 شب
ساعت: ساعت 20
نشانی: مجید‌یه شمالی، بالاتر از میدان ملت، کوی شهید صباح غربی

هیأت رزمندگان اسلام غرب
سخنران:
مداح: قرائت زیارت عاشورا توسط سعید حدادیان
زمان: از روز اول محرم
ساعت: بعد از نماز صبح
نشانی: خیابان آزادی، نرسیده به پل یادگار امام، مهدیه امام حسن مجتبی(ع) هیأت رزمندگان اسلام غرب

موج الحسین(ع)
سخنران: حجت الاسلام ثمری
مداح: حسین سازور
زمان: شب اول تا یازدهم محرم
ساعت: 21:30
نشانی: خیابان خراسان، نرسیده به میدان خراسان

دانشگاه علم و صنعت
سخنران: حجت‌الاسلام آقاتهرانی
خاطرات دفاع مقدس: حاج حسین یکتا، حاج حسین کاجی و امیرسرتیپ دربندی
ساعت: شب اول تا شب دهم محرم
زمان: از نماز مغرب و عشاء
نشانی: رسالت، هنگام، دانشگاه علم و صنعت

بیت‌الرقیة(س)
سخنران: حجت الاسلام هاشمی‌نژاد
زمان: شب دوم تا شب یازدهم محرم
ساعت: 20:30
نشانی: تهران، خيابان پيروزي، انتهاي خيابان پنجم نيروي هوايي، کوچه 36/4

رایة العباس(ع)
سخنران: حجت الاسلام سید علی دارستانی
مداح: محمود کریمی
زمان: از روز دوشنبه 15 آذر به مدت 15 شب
ساعت: ساعت 14:30
نشانی: میدان تجریش، چیذر، بارگاه امام زاده علی اکبر (ع) چیذر

مکتب‌الزهراء(س)
مداح: حاج محمد رضا طاهری
زمان: از شب اول تا شب دهم محرم
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشاء
نشانی: حسینیه پیروان حضرت مهدی(عج) میدان خراسان

مسجد حضرت امیر(ع)
سخنران: حجت الاسلام علوي تهراني
مداح: حاج حسن خلج
زمان: از دوشنبه 15 آذر ماه بمدت 10 شب
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشاء تا ساعت 22:30 
نشانی: کارگرشمالي، مقابل پمپ بنزين مسجد حضرت امير (ع)

صاحب الزمان
سخنران: شیخ حسین انصاریان
مداح: جواد اعتماد سعید، مجتبی سلیمانی، محمدرضا رهبر
زمان: از روز اول محرم، به مدت 10 شب
ساعت: ساعت 19
نشانی: خیابان پیروزی، نرسیده به چهار راه کوکاکولا

برنامه‌های سخنرانی شیخ حسین انصاریان
بازار، مسجد سیدعزیزالله ساعت 7-8 صبح
کارگرشمالی، حسینیه آیت الله علوی، ساعت 17-16
کارگرشمالی، مسجد حضرت امیر، ساعت 19-18
خیابان ری، حسینیه همدانیها ساعت 19-20
خیابان ولی عصر، خیابان محمودیه، ساعت 22-21
چهارراه کوکاکولا، حسینیه صاحب الزمان، ساعت 23-22:30

دانشگاه امام صادق(علیه السلام)
سخنران: حجت الاسلام پناهیان
مداح: میثم مطیعی
زمان: از شب اول محرم، به مدت 10 شب
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشا
نشانی: بزرگراه چمران پل مدیریت دانشگاه امام صادق

دانشگاه تهران
سخنران: حجت الاسلام پناهیان
مداح: سعید حدادیان
زمان: ازروزاول محرم، به مدت 10 روز
ساعت: 10 صبح
نشانی: خیابان انقلاب مسجد دانشگاه تهران

مدرسه عالی شهید مطهری
سخنران: حجت الاسلام دکتر بصیری
مداح: حاج علی انسانی، حاج محمد نوروزی، حاج حیدر توکل
زمان: از روز اول محرم به مدت 10 شب
ساعت: ساعت 15 تا نماز مغرب و عشا
نشانی: خیابان بهارستان، پایین تر از مجلس شورای اسلامی

روضه العباس(ع)
سخنران: حجت الاسلام مهدی طائب
مداح: حسین سیب سرخی
زمان: از روز دوشنبه 15 آذربه مدت 10 شب
ساعت: ساعت 20:30
نشانی: خیابان پیروزی، خیابان کریمشاهیان، حسینیه جوانان حسینی

محبان العباس(ع)
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین محمد علی جاودان
مداح: حاج ماشا الله عابدی
زمان: از روز دوشنبه 15 آذر به مدت 10 شب
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشا
نشانی:شب اول و دوم محرم؛ خیابان ایران، خیابان برادران احمدی، حسینه مرحوم نعیمی پور
شب سوم تا شام غریبان؛ میدان شهدا، خیابان مجاهدین، نرسیده به چهار راه آب سردار، کوی هدایت

مهدیه تهران
سخنران: حجج اسلام صدیقی و پناهیان
مداح: مهدی منصوری، علی مشکينی، احد قدمی، مجتبي رمضانی،
داوود شفيعی، سعيد حداديان و مهدی سلحشور
زمان: از دوشنبه 15 آذر به مدت 11 شب
ساعت:
نشانی: خیابان ولیعصر، بالاتر از تقاطع مولوی

مصلای بزرگ ری
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین کاردان در 10 شب نخست
حجت الاسلام والمسلمین معین شیرازی در 5 شب
مداح: مداح اصغر حیدری در دهه شب نخست
آقایان عرب‌سرخی و رمضانپور نیز در 5 شب دوم
زمان: از شب اول به مدت 15 شب
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشاء
نشانی: میدان شهر ری، مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)

مکتب ارشاد
سخنران: حاج حسین مومنی
مداح:
زمان: از شب اول محرم به مدت 10 شب
ساعت: ساعت 19
نشانی: خیابان دماوند. خیابان شهید اشراقی

مسجد امام حسین (ع)
سخنران: حجت الاسلام نیازی
مداح: حاج یدالله پاشازاده
زمان: از روز اول محرم به مدت 10 شب
ساعت: بعد از نماز مغرب و عشا
نشانی: میدان امام حسین، خیابان دماوند، نرسیده به بیمارستان بوعلی

دانشگاه شریف
سخنران: حجت الاسلام صدیقی و قاسمیان
مداح:
زمان: از شب اول محرم، به مدت 13 شب
ساعت: ساعت 19:30
نشانی: خیابان آزادی – مسجد دانشگاه صنعتی شریف

هیئت الرضا(ع)
سخنران: حجت الاسلام شیخ مرتضی اعتمادیان
مداح: عبدالرضا هلالی
زمان: از اول محرم به مدت 10 روز
ساعت: ساعت 18
نشانی: خیابان خیام - ضلع شمالی پارک شهر - خیابان فیاض بخش - خانه کشتی شهدای هفتم تیر

مراسم عزاداری هیئت هنر و حماسه
سخنران: حجت الاسلام پناهیان
مداح:
زمان: دهه ی اول محرم
ساعت: از ساعت 20
نشانی: خیابان ولی عصر، چهارراه ولی عصر، دانشگاه هنر تهران، پردیس کاربردی

قرار بود کربلا يک روز عقب بيفتد!

کربلا يک خصوصيت شگرف دارد و به قول امروزي ها يک پارادکسي شگفت، اين پارادکس عجيب در کربلا خواندن و راندن است، از يک طرف اباعبدالله(ع) مي خواند، از يک طرف مي راند. از يک طرف در پي کساني است که آن ها را به خودش متصل کند از يک طرف در را باز گذاشته که هر کس که مي خواهد برود. مي گويد، من بيعتم را از شما برداشتم. حتي توصيه مي کند که اگر مي توانيد دست اين ها را که اطرافم هستند بگيريد و ببريد. دشمنان با من کار دارند. جالب است از نظر تاريخي بدانيد، درست شب عاشورا، اباعبدالله (ع) شب عاشورا حضرت حبيب را مي فرستد که برويد اقوام نزديک بني اسد را اگر مي توانيد جذبشان کنيد. حضرت حبيب مي رود 90 نفر را جمع مي کند، 90 نفر آماده مي شوند که بيايند به حضرت اباعبدالله (ع) کمک کنند.

متاسفانه کسي در آن جا به عمرسعد خبر مي دهد و عمرسعد جمعي را مي فرستد که آن ها را سرکوب و فراري دهند. همين بني اسد هستند که از کربلا دور مي شوند و بعداً همه ي ما مي دانيم که برمي گردند و در تدفين شهداي کربلا شرکت دارند امام (ع) تا شب عاشورا دارد نيرو جذب مي کند اما عجيب اين است که در همين موقعيت درها را باز مي کند و مي گويد برويد، هر کس مي خواهد برود، خواندن و راندن با هم انجام مي شود، اما امام (ع) از هيچ کس مأيوس نيست، صحابه را اباعبدالله(ع) در روز عاشورا اجازه مي دهد که شما هم برويد ميدان حرف بزنيد.

اين شخصيت هنوز کال است، تا اين برسد به يک جايي که بتواند جذب شود زمان لازم است.

مي دانيد کساني در آخرين لحظه ها جذب شده اند؟ وقتي که صداي مظلوميت حضرت اباعبدالله (ع) در  گودال قتلگاه بلند شده بود، لحن اباعبدالله(ع)، نحوه ي سخن گفتن او باعث شد سه برادر با همديگر به حضرت پيوستند.

اگر کسي اجزاي تاريخ عاشورا را مطالعه کند اين مسئله خيلي برايش عجيب است، امام(ع) در هر کس استعدادي مي بيند با او کار مي کند تا جذبش کند با آن شيوه هاي لطيفي که حضرت اباعبدالله (ع) دارد.

من يک موردش را چند بار گفته ام، حيفم مي آيد الان اين را نگويم و اين را حسن ختام برنامه خودم قرار بدهم. کسي در جريان کربلا است به نام زهيربن قين، زهير آدمي است که مي گفت: «انا علي دين عثمان» هر کس اين طرف بود مي گفت: «انا علي دين علي» در رجز بسياري از صحابه ي اباعبدالله (ع) اين را مي توانيد ببينيد، حتي گاهي اوقات رجزشان را با اين جمله آغاز مي کردند پس اين مرزبندي بود. هر کس آن طرف است عثماني است و هر کس اين طرف است علوي است. اين يک مرز در روز عاشورا بود، وقتي يکي مي آمد و رجز مي خواند ک «انا علي دين عثمان» حبيب گفت: «لا، انت علي دين شيطان» که بعد باعث شد که با همين درگيري به شهادت برسد و جالب اين که حبيب قبل از نماز به شهادت رسيد، روي همين يک جمله که گفت دعوا شد و بعد از دعوا به شهادت رسيد. زهير مي گفت: «انا علي دين عثمان» و جمله اي از اوست که مي گويد «منفورترين مسئله براي من بودن با حسين (ع) است.» اگر کسي اين جمله را به شما بگويد شما چه مي گوييد؟ من در سطح معمولي دارم حرف مي زنم، همين بچه هايي که ما مي بينيم يک وقت چيزي گفته اند که به ذائقه ي من خوش نمي آيد براي من تلخ است، شکننده است، جمله اي از اين جنس بگويد که زهير گفت، ممکن است برخوردي با او داشته باشيم.

زهير چادري با خودش آورده بود که تمام چادرهاي اباعبدالله (ع) و صحابه اش يک طرف و اين چادر هم طرف ديگر. بسيار زيبا و عالي و بزرگ بود. وي آدم ماجراجو و کنجکاوي بود و مي خواست ببيند چه اتفاقي مي افتد؛ مثل سايه همراه اباعبدالله (ع) حرکت مي کردظ، هرجا اباعبدالله (ع) خيمه هايش را برپا مي کرد، او نيز خيمه برپا مي نمود. او چادر بزرگي داشت هرجا که اباعبدالله (ع) خيمه هايش را در منزلگاهي مي زد، اين هم مي رفت 500 متر آن طرف تر خيمه ي خودش را برپا مي کرد. فقط براي اين که ببيند چه اتفاقي در پايان مي افتد، قافله کجا مي رود؟ چه مي شود؛

هنوز به دم در نرسيده بود ديد مردي که عبايش روي خاک کشيده مي شود و گرد و خاک در اطرافش برانگيخته شده دارد به طرفش مي آيد و آغوشش را از دور برايش باز کرده است و اين کسي جز حسين (ع) نبود.

امام (ع) به روي خود نمي آورد و زهير همراه با ايشان به همين منوال آمد و آمد و آمد و امام (ع) گذاشت تا کاملاً از مکه فاصله بگيرند و يک جايي برسد که ديگر امکان برگشتن نباشد، يک بار امام (ع) به يارانش گفت که بارها را پايين بياوريد، اما نشان بدهيد که مي خواهيد خيمه بزنيد، اما خيمه نزنيد، همين که خيمه ها را پايين گذاشتند و از اسب ها و شترها پياده کردند زهير در آن طرف خيمه خود را بر پا کرد، وقتي خوب خيمه اش را برپا کرد امام (ع) فرمود: خيمه ها را ببريد و نزديکش بزنيد. حالا او يک دفعه متوجه شد که عجب دور تا دورش خيمه است و امام (ع) دورش حلقه زده است. امام (ع) هنگام ظهر، نماينده فرستاده؛ همسر زهير سفره شان را گذاشته بود و مي خواستند غذايشان را بخورند.

زهير همسري داشت به نام دلهم بنت عمر و غلامش هم بود. زهير آدم ثروتمند و بانفوذي بوده است. سفره را انداخته اند و مي خواهند غذا بخورند تا آمد اولين لقمه را بردارد، هنوز لقمه را به دهان نرسانده بود که سفير حضرت اباعبدالله (ع) آمد و سلام کرد. حالا چه انتخابي هم کرده بود، خيلي جالب است اين ها لطايفي هستند که بايد ديد و خواند، گفت: فرزند زهرا به شما سلام مي رساند، مي توانست بگويد: فرزند علي يا فرزند پيامبر يا سيد جوانان بهشت؛ تمام اين تعبيرات را مي توانست بکار ببرد، اما در اينجا يک خانم نشسته پس بايد از عواطف اين خانم استفاده کرد، گفت: فرزند زهرا به تو سلام مي رساند، تا گفت فرزند زهرا به تو سلام مي رساند، زنش به او گفت: بلند شو برو، فرزند فاطمه تو را دعوت کرده است.

حالا از اين طرف زن مي راند، از اين طرف زهير با خودش درگير است و از اين طرف هم قاصد دم در ايستاده است، مانده بود چه کار کند، لقمه را انداخت و بلند شد. اما هنوز به دم در نرسيده بود ديد مردي که عبايش روي خاک کشيده مي شود و گرد و خاک در اطرافش برانگيخته شده دارد به طرفش مي آيد و آغوشش را از دور برايش باز کرده است و اين کسي جز حسين (ع) نبود. کار تمام شد و درست همان اتفاقي که بايد بيفتد، افتاد. اگر شما عبا روي دوشتان داشته باشيد، وقتي کسي را خيلي خوب دوست داشته باشيد و مي خواهيد به طرفش برويد ديگر خودتان را جمع و جور نمي کنيد، وقتي او را ديديد بلند مي شويد با اشتياق مي رويد حتي اگر عبا از روي شانه ي شما هم سرازير باشد. امام (ع) با اين حرکت اشتياقش را براي به راه آوردن او نشان داد. امام (ع) برايش آغوش باز کرد، او را در آغوش گرفت، تمام شد، و مي گويند هيچي هم نگفت. فقط ماند نگاهش کرد، يا شايد يک جمله. زهير برگشت به خيمه، مي دانيد چه گفت؟ برگشت به زنش گفت: «انت طالق» در لسان عربي اين است که ديگر طالقه نمي گويند، انت طالقه يعني ديگر تو را طلاق دادم، تو برگرد، من مي خواهم با حسين (ع) بروم، زن گفت: عجب! من تو را راه انداخته ام، من تو را حرکت دادم من نيز خواهم آمد. دلهم با زهير به کربلا آمد. زهير در کربلا آمد و فرمانده ي جناح راست سپاه اباعبدالله (ع) شد.

منبع: روز دهم2، سخنراني دکتر محمد رضا سنگري


 

اگر چه گلستان تو پر پر است

اگر چه گلستان تو پر پر است
جهان از نگاه تو زیباتر است

جهان از نگاه تو، صبحی زلال
که پاشیده از حنجر اصغر است

بهار است هر سو نظر می‌کنی
بهاری که از زخم بار آور است

تو چون ذو الفقاری شدی با دو تیغ
جهاد شما اصغر و اکبر است

مرام شما ظاهرش، باطن است
کلام شما اولش، آخر است

ولای تو در این شب سوت و کور
همان آتش زیر خاکستر است

ولایی که فردا چنان آفتاب
بر امواج دلها، جهان گستر است

آسیب شناسی عزاداری سالار شهیدان علیه السلام

مصاحبه ای از معاونت پژوهش مدرسه عالی فقه و معارف اسلامی ( حجت الإسلام والمسلمین مهدی پیشوایی و محمد هادی یوسفی غروی) (از محققان حوزه و متخصصان تاریخ اسلام)

سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) یكی از سرمایههای گرانقدر عزاداری ما است كه شیعه را حفظ كرده و به تعبیر حضرت امام (ره) اسلام در بقای خودش مدیون عاشورا است و تاكید ائمه هدی بر پاسداشت آن روز بزرگ، فراوان است. اما در طول تاریخ، این سرمایه در معرض انحراف و خطر بوده است. آسیب هایى می‌تواند این سرمایه های عظیم را تهدید بكند كه یكی از آنها، تحریفات واقعیت های عاشورا است. در این نشست در محضر اساتید بزرگوار این موضوع را به بحث می‌نشینیم، كه اساساً تحریف چیست و چه آسیب هایى از این ناحیه می‌تواند به عزادارى امام حسین(ع) وارد شود.

وقتی به بحث تحریف قضیه عاشورا و آسیب شناسی عزاداری می‌پردازیم گمان نشود كه ما با عاشورا و عزاداری مخالفیم. ما به عنوان شیعه که در دامن اهل بیت بزرگ شده ایم و پیرو مكتب اهل بیت هستیم، عاشورائی و حسینی هستیم، عاشورا و مكتب ائمه(ع) برای ما یك سرمایه بزرگ است و سرمایه هر قدر ارزنده تر باشد، صاحب سرمایه بیشتر مراقبت می‌كند كه آسیبی به آن نرسد؛ بنابراین به همان دلیل كه این سرمایه برای ما ارزنده است باید در برابر آسیب ها و خطرات و انحراف هایی كه آن را تهدید می‌كند حساس باشیم.

بعد از پیروزی انقلاب شكوهمند، اولین محرمی که پیش آمد یك نوع غرور برای مردم حاصل شده بود كه ما دیگر پیروز شدیم و طاغوت را شكست دادیم و محرم آن سال رو به كمرنگ ‌شدن بود. امام راحل بیانیه ای صادر و تاكید كردند كه عزاداری را مثل زمان گذشته به صورت سنتی و به صورت دسته جمعی، در خیابان ها و معابر برگزار كنید. از بیداری های تاریخی امام این بود كه وقتی دید عاشورا در حال كم رونق شدن است، تاكید كرد كه مردم به همان شكل سنتی ادامه دهند. مردم هم آمدند به میدان و دیگر بعد از آن عزاداری رونق پیدا كرد. صحبت این نیست كه عزاداری ها به این شكل صورت نگیرد، مراجع فعلی خودمان هم تاكید فرموده اند كه مراسم عزاداری باید به خیابان ها كشانده بشود. اگر حادثه عاشورا در میان كتاب ها می‌ماند به دست فراموشی سپرده می‌شد؛ یك راز این كه حادثه ی عاشورا زنده مانده، این است كه به صحنه كشانده شده و به میان مردم آمده است. یادم می‌آید در یك كتاب خواندم كه یك غیر شیعه به شیعه ای گفته، چه خبرتان است، از عاشورا چند قرن گذشته، شما چرا عاشورا را زنده می‌كنید؟ آن شیعه یك طنز تاریخی گفته است که بلی ما در مورد غدیر كوتاه آمدیم، شما اصل غدیر را انكار كردید؛ نمی‌گذاریم چنین وضعی برای عاشورا پیش آید. بنابراین عاشورا زنده است و زنده می‌ماند و باید زنده بماند. صحبت این است كه حواسمان جمع باشد، كه تصویر صحیح از آن ارائه بشود. افسانه ها داخل نشود، و با عوام گری آمیخته نشود، و مطالب دور از عزت و شان ائمه و اهل بیت (ع) در این جریان ها مطرح نشود. اما اصل بحث را این طوری آغاز می‌كنم كه خداوند متعال یهود و اهل كتاب را محكوم می‌كند كه «یحرّفون الكلم عن مواضعه» این‌ها تحریف می‌كنند، تحریف یعنی دگرگون كردن و عوض كردن . تحریف كردن و عوض كردن یك سخن چند شكل دارد: یك وقت محتوایش را عوض می‌كنیم، و یك وقت الفاظش را تغییر می‌دهیم. یك وقت، یك لفظ از آن كم می‌كنیم و یك وقت یك لفظ را به آن اضافه می‌كنیم. تحریف هایی كه در واقعه ى عاشورا راه پیدا كرده، بیشتر از طرف دوستان بوده است تا دشمنان. آن وقت تحریف دوستان هم با تحریف دشمنان خلط شده است. دشمنان و مخالفان اهل بیت، در انگیزه ها و اهداف قیام عاشورا، تحریف كردند، مثل ابن خلدون که قیام عاشورا را دنیا گرایانه تحلیل می‌كند. مثل این كه در ذهن خودش مسلم بوده كه امام حسین(ع) گفته است من یزید را شكست خواهم داد و حكومت خواهم كرد. در حالی كه در هیچ یك از بیانات امام حسین(ع) چنین تعبیری پیدا نمی‌كنید. ابن خلدون مضمونش این است می‌گوید حسین بن علی مرد خوبی بود، عادل بود، پسر پیغمبر بود، و حرفش هم درست بود ولی محاسبات حسین بن علی(ع) غلط در آمد؛ بدون نیروی لازم به جنگ یزید رفت و به این نکته توجه نداشت، لذا شكست خورد.

 یا مثلاً امام حسین(ع) را به خارجی گری متهم می‌كنند؛ می‌گویند یزید خلیفه بود، مردم با او بیعت كرده بودند. حسین بن علی(ع) خروج و شورش كرد و در تاریخ اسلام، خلفا خوارج را سركوب می‌كردند. علی خوارج را سركوب كرد، ابوبكر، اهل ردّه را سركوب كرد. جوابش این است كه خلافت یزید از ریشه مشروعیت نداشت حتی از طرق و قانونی كه اهل سنت مشروع می‌دانند؛ یزید از نظر شخصی شرط عدالت را نداشت و به دلائل مختلف دیگر، خلافت یزید از اساس فاقد مشروعیت بود. مخالفان و دشمنان در اهداف و انگیزه های قیام امام حسین(ع) تحریف كردند، اما دوستان بیشتر در شكل قضایا دست بردند. از دوران صفویان كتاب هایی كه مخصوصاً به فارسی نوشته شده (همچنین کتاب های عربی) عنوان كتاب ها بر حزن انگیزی قضیه دلالت می‌كنند. (استاد رسول جعفریان در منابع تاریخ اسلام اسم حدود صد كتاب را برد - ریاض المصائب، ریاض الحزن، طریق البكاء، طریق المصائب...- اینها بنایشان بر این بوده كه بر جنبه ى حزن انگیزی قضیه تكیه كنند، بنابراین آمدند قضایایی را به آن اضافه كردند یا قضایایی خاص را بسط دادند. مقداری از تحریف هایی كه در مقتل ها راه یافته از این طریق بوده كه قضایا را بزرگ كردند و شاخ و برگ زیادی دادند.

بقیه را در ادامه مطلب بخوانید..

ادامه نوشته

ابراهیم بن مالک اشتر نخعی که بود؟

از افرادی که در تاریخ برای خود یل و قدرت عظیمی بود وبزرگان پیرامون او بسیار سخن گفته اند ، ابراهیم بن مالک اشتر می باشد که در این مقاله به آشنایی بیشتر پسر مالک اشتر ، آن مرد رزم آور و شجاع سپاه علی (علیه السلام ) می پردازیم .

به گزارش تبیان، ابراهیم فرزند برومند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین علی(ع) است.[1]

اوصاف ابراهیم

ابراهیم سرور قبیله نخع و یکه تاز آنان[2] از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود.[3] بسیاری از مورخان او را در شجاعت ستوده اند.[4] و از قهرمانی ها و شجاعت هایش در میدان جنگ که به مانند صاعقه بی امان بر قلب دشمن می تاخت و از یمین و یسار از کشته پشته می ساخت با شگفتی یاد کرده ، سخن ها گفته اند.

از دیگر مواردی که مورخان در وصف شجاعتش گفته اند، حضور او در جنگ صفین است. او با وجود آن که نوجوانی کم سن و سال بود، در این جنگ حضور یافت و در کنار امیرالمؤمنین(ع) و پدرش مالک اشتر رشادت ها از خود نشان داد.[5]

ابراهیم نه تنها در شجاعت و شهامت ؛ بلکه در سخاوت و جوانمردی و ایمان و اخلاق و محبت به اهل بیت(ع) نیز برترین مردم عراق بود .[6]

علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود و دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود و حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد .»[7]

ابراهیم و قیام مختار

یکی از افرادی که در قیام مختار نقش مهم و مؤثّری داشت ، ابراهیم ابن مالک اشتر بود که به جرأت می توان گفت که در این قیام نقشی فعّال داشت .
چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیشتر مختار را فراهم آورده بود و موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود.

ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید
شخصیت نافذ ابراهیم و فکر بلند و شجاعت و کاردانی او در امور جنگ از یک سو و علاقه شدید و اخلاص او نسبت به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر(ص) از سوی دیگر و سایر صفات برجسته ای که در وجود ابراهیم جمع شده بود، مختار و سران شیعه عراق را به پیوستن او به قیام امیدوار کرده بود. آن ها او را مایه امید و پشتیبانی قوی و فرماندهی لایق برای قیام می دانستند،[8] پس تصمیم گرفتند که با ابراهیم ملاقات و او را به قیام دعوت نمایند ؛ از این رو پس از فراهم آمدن مقدمات قیام و پیش از اعلان آن تنی چند از سران شیعه با مختار ملاقات کردند و پیشنهاد دادند که اگر مردی چون ابراهیم فرزند مالک اشتر به ما بپیوندد، امید زیادی به پیروزی خواهیم داشت.

مختار از این پیشنهاد استقبال کرد و آن ها را نزد ابراهیم فرستاد تا مسأله را با او در میان بگذارند. در مذاکراتی که بین سران و مختار با ابراهیم پیش آمد ، آن ها نزد ابراهیم رفتند و ضمن بیان موضوع هدف از قیام خود را تنها خون خواهی امام حسین(ع) و اهل بیت او بیان کرده و متذکر شدند که از سوی اهل بیت پیامبر(ص) در این کار اجازه نیز دارند . ابراهیم در این جلسه در پاسخ به بزرگان کوفه شرط کرد که در صورتی دعوتشان را می پذیرد که فرماندهی قیام با او باشد ؛ اما سران شیعه نپذیرفته ، رهبر قیام را مختار معرفی کردند که از سوی محمد بن حنفیه عهده دار این امر گردیده است.[9]

سه روز پس از این جلسه مختار و ده نفر از سران قوم به خانه ابراهیم رفتند، پس از تعارفات معمول مختار، نامه ای به ابراهیم داد و مدعی شد که نامه حنفیه است که برای ابراهیم فرستاده است.[10]

ابراهیم به جهت عنوان نام «مهدی» بعد از نام محمد حنفیه، در صحت نامه تردید کرد؛ اما مختار و بزرگانی که همراه مختار آمده بودند، به صحت مفاد نامه شهادت دادند.[11] ابراهیم پذیرفت و با مختار بیعت کرد و به همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت . او پس از آغاز قیام و بدست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید .

بارزترین عرصه ظهور ابراهیم

جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه بیست هزار نفری عراق بر لشکر هشتاد و سه هزار نفری شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد فائق آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد .[12]
ابراهیم بعد از اتمام کار از موصل به نصیبین رفت و کارگزاران خود را به نواحی مختلف جزیره فرستاد و آنجا را فتح کرد .[13]

دشمن از هر ابزاری برای تفرقه استفاده می کند !

در میان راه دشمن ، در میان مختار وابراهیم اختلاف افکنده وبه تفرقه افکنی پرداخت .این حیله دشمن موجب شد که میان ابراهیم ومختار جدایی وفاصله ایجاد شده و گویا ابراهیم در ادامه کار از نهضت مختار کناره گرفته بود، از این رو در پی حادثه حمله مصعب بن زبیر در پیوستن به مختار تعلل و سستی می ورزید[14] و حتی گفته شده به نامه های مکرر و پشت سر هم مختار پس از شکست اولیه اش از قوای مصعب ، توجهی نکرده، نزد او باز نگشت .[15]

همین کناره گیری او از مختار باعث شده بود که بعد از شهادت مختار ، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع ببندند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود ، را با خود همراه سازند ؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد .[16] نامه ی مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید . ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت و سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود ، پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد .[17]

سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری در پی شکست لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن عمیر فرستاده شده بودند، در 13 جمادی الاولی در سن چهل سالگی کشته شد[18]-[19] و نزدیک سامراء به خاک سپرده شد .[20]

 

پی نوشت ها :


[1].ابن حزم اندلسی؛جمهرة انساب العرب،دارالکتب العلمیه،بیروت،1418،ص415وطبری؛تاریخ الطبری،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم،چاپ دوم،1967،ج11،ص664.

[2].امین؛محسن؛اعیان الشیعه،چاپ اول1983،ج2،ص200

[3]. ذهبی؛ تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، چاپ دوم، 1993، ج5، ص344.

[4]. بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، ج6، ص389 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص19 و مسکویه، ابو علی؛ تجارت الامم، تحقیق ابوالقاسم امامی، ج2، ص148.

[5]. منقری، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، ص441 و ابن ابی الحدید؛ شرح نهج البلاغه، ج8، ص81.

[6]. اعیان الشیعه، پیشین، ص200.

[7]. همان ، ج2، ص200.

[8].انساب الاشراف، پیشین، ص385 و تاریخ الطبری، پیشین، ج6، ص30 و تجارت الامم، پیشین، ص141 و اخبار الطوال، پیشین، ص288.

[9]. تجارت الامم، پیشین، ص142.143و تاریخ الطبری،پیشین، ص15-16و ابن اعثم کوفی؛الفتوح،تحقیق علی شیری، چاپ اول،1991،ص229.
[10]. انساب الاشراف، پیشین، ص385. 386و تاریخ الطبری،پیشین،ص16- 17 و ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص215.

[11]. همان و انساب الاشراف، پیشین، ص385 - 386 و الکامل، پیشین، ص215.

[12]. الکامل، پیشین، ص261 و تاریخ الطبری، پیشین، ص86.

[13]. انساب الاشراف، پیشین، ص447 و تاریخ الطبری، پیشین، ص92 و اخبار الطوال، پیشین، ص296 و تجارب الامم، پیشین، ص236.

[14]. تاریخ الطبری، پیشین، ص95.

[15]. الفتوح، پیشین، ج6، ص287.

[16].تاریخ الطبری،پیشین،111- 112و الکامل،پیشین،ج4،ص275و الفتوح،پیشین، ص294 و تجارت الامم، پیشین، ص213

[17]. الکامل، پیشین، ص275 و الفتوح، پیشین، ص294 و تجارت الامم، پیشین، ص213.

[18]. انساب الاشراف، پیشین، ج7، ص91 و الکامل، پیشین، ج4، ص326 و تجارب الامم، پیشین، ص236.

[19]. البته این سن با توجه به روایت منقری و ابن ابی الحدید که او را با وجود سن کمش، یکی از حاضرین در جنگ صفین می دانند بعید به نظر می رسد. وقعة صفین، پیشین، ص441 و شرح نهج البلاغه، پیشین، ص81.

[20]. زرکلی، خیرالدین؛ 1986، ج1، ص58.

زندگی به سبک سیدالشهدا(ع)

نفس‏ها در سینه‏‌ها حبس شد. زنگ شترها از حرکت ایستاد. همه جمع بودند و عقیله بنی‏هاشم با صدای گرفته، خطبه‏خواندن آغاز کرده بود؛ انگار باز صدای علی(ع) بود که در کوچه‏های تنگ کوفه می‏پیچید؛ همان‏جا که هنوز درس قرآن زینب برای زنان کوفی را در خاطر داشت. و چه بد مردمی بودند کوفیان. تفسیر کهیعص تعبیر شده بود. کمی بعد صدای ضجه‏ها در میان خطابه نهیب‏گونه و آتشین زینب بلند شد. ام‏المصائب فریاد برآورد:«اَتبکون و تَنتَحِبون! فَابکوا کثیرا و اضحَکوا قلیلا. آیا گریه می‏کنید و فریاد برمی‏آورید؟! آری به خدا! باید زیاد گریه کنید و کمتر بخندید...» گریه ظاهری آنان که نوه رسول خدا را قرار بود میزبانی کنند، دیگر چه سودی می‏توانست داشته باشد؟ وقتی صدیقه طاهره در مسجد خطبه خواند نیز همه گریه کرده بودند. آن روزها علی باز هم تنها مانده بود.

***

من بَکی اَو اَبکی او تَباکی علی الحسین وَجَبَت لَهُ الجنّه. هلال محرم که می‏دمد، از حال و روز عشاق دیگر نمی‏توان سراغ گرفت. انگار زمین و آسمان هم عزادار می‏شود. اشکِ بر سیدالشهداء اکسیری است که عاشقان فقط بدان راه دارند و اینجاست که پای استدلالیان چوبین می‏شود. اینجا نه تنها گریه‏کردن و نه تنها گریاندن که حتی حالت حزن و اندوه و گریه به خود گرفتن نیز واجد ارج و سبب رستگاری است. خون گریه کردن در محرّم از اوصاف موعود است:«یا جدا لَاَندُبَنَّ علیک صباحاً و مَساءً و لَاَبکیَنَّ علیکَ بَدَلَ الدُّموعِ دماً» اما کدامین گریه؟

***

آنان که عاشق اویند، زیستن چون او را می‏پسندند و رفتن چون او را تقدیس می‏کنند و این همان تفسیر بیان شریف زیارت عاشوراست که اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد. عاشورا نه یک افسانه تراژدیک که سرمشقی است برای تعلیم درس زندگی؛ سرمشقی که باید از رویش بنویسی تا درس استاد را آموخته باشی. عاشق آن است که بسان محبوبش باشد. چون او غذا خورد، سخن گوید، راه رود و در یک کلام همه وجودش "او" باشد؛ آن‏سان که خودی در میان نماند. اشک ریختن در ماتم حسین سزاست و در عین حال واجد ارج، اما عشاق را منظری بلندتر و شیرین‏تر است؛ آنان به وحدت با معشوق می‏اندیشند. مدعی کمتر بزن بیهوده لاف عاشقی/این حسین یک عاشق دارد آن هم زینب است. اینجا انگار کلام تمام می‏شود و واژه‏ها از بیان درمی‏مانند:«عاشقی کردن یعنی زینبی بودن.»

***

حسین چگونه زیست و عاشقان او چگونه باید زیسته باشند، تا وصفشان نه وصف کوفیان که وصف زینب باشد؟ اگر ممات حسین رنگ خون به خود گرفت و رکوع امام در گودال به سجود رسید، مهیای او چگونه بود؟ به چه کسی می‏ توان گفت حسینی و کیست که عاشورایی می‏توان خطابش کرد؟

***

یک صدا بیشتر نبود که به گوش می‏رسید: «اعتبروا ایها الناس بما وُعِظَ الله بِهِ اولیاء» یک سال قبل از وقوع عاشورا بود. حسین در منا با ضربی تند و کوبنده سخن می‏گفت. 200 تن از صحابی پیامبر حضور داشتند و 500 نفر از تابعین. همه سر در گریبان گرفته بودند. مخاطب حسین اما تاریخ بود و همه بزرگان و مردم تاریخ: «اي مردم! بزرگان! عبرت بگيريد از موعظه‏هایی که خداوند به دوستان خود در قرآن مي‏فرمايد. اگر شما خود را اولياي خدا مي‏دانيد، و اگر دينداريد و مخاطب قرآن هستيد پس بي‏تفاوت نمانيد و احساس تکليف کنيد! آيا نديده‏ايد که خداوند چند بار در قرآن به روحانيون مسيحي و يهودي به شدت حمله فرموده و آنها را توبيخ کرده است که چرا مردان خدا در جامعه و حکومت بي‏عدالتي و فساد ديدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند؟ و فرياد نکشيدند؟»

خطاب حسین تند و گزنده بود؛ آن‏گونه که دیگر همه میخ‏کوب شده بودند. «شما نسبت به حق ضعفا و محرومين کوتاه آمده‏ايد. اين حقوق را ناديده گرفته‏ايد و سکوت کرده‏ايد اما هر چيز که فکر می‏کرديد حق خودتان است، مطالبه کرديد. شما هر جا حق ضعفا و مستضعفين بود کوتاه آمديد و گفتيد ان شاءالله خدا در آخرت جبران می‏کند اما هر جا منافع خودتان بود، آن را به شدت مطالبه کرديد و محکم ايستاديد. شما نه مالی در راه خدا بذل کرديد و نه جانتان را در راه ارزشها و عدالت به خطر انداختيد و نه حاضر شديد با قوم و خويش‏ها و دوستانتان به خاطر خدا و اجراي عدالت و اسلام درگير بشويد.»

عرق شرم بر پیشانی برخی نشسته بود و برخی دیگر رنجیده‏خاطر و عصبانی شده بودند. «با همه اين کوتاهی‏ها از خدا بهشت را هم می‏خواهيد؟! پس از همه اين عافيت‏طلبی‏ها و دنيا‏پرستی‏ها منتظريد که در بهشت همسايه پيامبران او باشيد! در حالي که من می‏ترسم خداوند در همين روزها از شما انتقام بگيرد. خداوند از شما انتقام خواهد گرفت...» انگار حسین یک دوگانه را توصیف می‏کرد؛ انگار از دو جنس زیستن سخن می‏گفت.

***

«حسین جان اجازه می‏دهی؟» صدا، صدای حبیب بود. می‏خواست با بنی‏اسد صحبت کند و از آنان یاری بطلبد. از حسین اجازه می‏خواست و امام رخصت داد. روز تاسوعا بود و کودکان بی‏قرار. خبر به عمر‏بن‏سعد رسید:«حبیب به میان هم‏قبیله‏ای‏های خود رفته تا برای حسین یار جمع کند.» عمر‏‏بن‏سعد خشمگین از جای بلند شد:«حسین باید تنها بماند.» سپاهیانی سوی بنی‏اسد فرستاد و آنان که دیدند جنگ جدی است، حبیب را تنها بدرقه کردند.
***
حسین که دقایقی چشمانش را به خواب سپرده بود، سراسیمه برخواست. انا لله و انا الیه راجعون. بغض همه ترکید. فرمود:«دیدم در عالم رؤیا که هاتفی ندا می‏داد: این کاروان می‏رود و مرگ نیز به استقبالش نشسته است.» علی‏اکبر بی‏درنگ جلو دوید:«اَوَلَسنا علی الحق؟ پدر جان! آیا ما بر حق نیستیم؟» حسین درنگی کرد و فرمود:«بلی والذی مرجع العباد.» علی‏اکبر درنگ نکرد. با لحنی محکم پاسخ داد:«اِذَن لااُبالی مِنَ الموت. اگر حق هستیم، از هزینه دادن ‏هراسی نیست.»

***

حسین انگار در منا بر بنی‏اسد می‏‌شورید و علی‏اکبر را تکریم می‏کرد. دو گونه زیستن که یکی در کلام امام راحل اسلام آمریکایی لقب گرفت و دیگری اسلام ناب در بیان سیدالشهدا نیز ظهور داشت. حسین آمد تا رسم قیام را بیاموزد و درس زیستن را تعلیم کند. محیای حسین این گونه بود:«ألا تَرونَ اَنَّ الحقَ لایُعمَلُ به وَ اَنَّ الباطلَ لایتنهی عَنه؟» حسین می‏فرمود:«انی لا اری الموت الا السعاده و لا حَیاتَ مع الظالمین الا بَرَما.» حسین عافیت‏طلب نبود.

***

هستی صیحه زد؛ آن گاه که ذوالجناح بی‏راکب شد. غبارها هنوز بلند بود و زینب نگران بر فراز طل. زمین و زمان به خود می‏پیچید از آنچه در شرف وقوع بود. بزرگترین مصیبت عالم رقم می‏خورد. در این میانه حسین آرام و بی‏رمق لب به مناجات گشود:«الهی...!» عالم همه گوش بود تا ببیند حسین چه می گوید. «الهی! رضاً برضائک. صبراً علی بلائک و تسلیماً لامرک. لا معبود سواک. یا غیاث المستغیثین.» و این همان ترجمان دیگری از بیان زینب بود؛ آن گاه که لب به سخن گشود و در محاجّه گفت: «ما رأیت الا جمیلا»

شب هاي جمعه در كربلا

 

شب هاي جمعه در كربلا تفاوت هاي بسياري با ديگر شهر ها در دنيا دارد اينجا عشق حاكم و بندگان اسير عشقند. ... 
 

شب هاي جمعه كه پاي در محوطه داخلي و بين الحرمين مي گذاري همه را در تكاپويي عاشقانه مي يابي يكي نذري ادا مي كند و ديگري از 700 كيلومتر آنسوتر به عشق امام حسين(ع)  و برادر بزرگوارش خود را اين مكان مقدس رسانده است .

روزهاي پنج شنبه  بين الحرمين مملو از افرادي است كه هر كدام با اداي نذر خود سعي در عشق ورزي به امام حسين (ع)هستند .

اين روزها به مناسبت ماه ربيع الاول و جشن ولايت پیامبر اعظم (ص) و امام صادق (ع) ، شاهد شور و حال خاصي در كربلا هستيم و مشتاقان زيادي از سراسر كشور عراق خود را به كربلا رسانده اند .

عشق به امام حسين(ع) و برادرش در نزد اين مردمان به حدي است كه از سه شنبه شب تا شب جمعه خيل عاشقان حرمين شريفين را به سمت كربلا گسيل كرده و شب را در بين الحرمين و اطراف حرم حضرت ابوالفضل سپري مي كنند .

نذر آب در اطراف حرم امام حسين از ديگر برنامه هاي روزهاي پنج شنبه در كربلا به شمار مي رود كه هررهگذري را بر سلام بر حسين(ع) وا مي دارد .

نمازهاي مغرب و عشاء شب هاي جمعه در حرم امام حسين با تمامي نمازهاي جماعت تفاوت دارد جمعيت به گونه اي به سمت حرم سرازير مي شود كه گاه براي اقامه نماز در صحن و خيابانهاي اطراف صحن مبارك امام حسين (ع) تردد مشكل مي شود .

روزهاي پنج شنبه شهر كربلا مملو از دلهاي شكسته عاشق است كه پروانه وار به گرد حرمين شيفين مي گردند و درخواست عنايت دارند.

زيارت امام حسين عليه السلام در اوقات شريفه ، روز مباهله ، روز نزول "هل أتي"، روز ولادت شريف آن حضرت و شبهاي جمعه طبق رواياتي كه از آنها مستفاد ‏شده است كه حق تعالي در هر شب جمعه نظر مكرمتي بر آن حضرت فرمايد و جميع پيغمبران و اوصياي ايشان را به زيارت او بفرستد .

در همين مورد "ابن قولويه" از حضرت "صادق عليه السلام "روايت كرده كه  هركه زيارت كند قبر امام حسين عليه السلام را در هر جمعه آمرزيده شود البته و از دنيا بيرون نرود با حال حسرت از دنيا و مسكنش در بهشت با امام حسين عليه السلام باشد.

در كتاب ناسخ التواريخ نيزنقل شده است چهار هزار ملكي كه روز عاشورا براي ياري امام حسين (ع) حاضر شدند و امام حسين (ع) اجازه نداد تا وقت ظهور حضرت ولي عصر (عج) براي زائران حرم طلب استغفار مي كنند .

همچنين در اين كتاب نقل شده است اين ملائك ثواب زيارتي كه براي امام حسين (ع) وجود دارد براي زائران ثبت مي كنند.

همچنين در كيفيت زيارت حرم مطهر در شب هاي جمعه به نقل از كتاب "كامل الزياره " آمده است كه امام صادق (ع) در اين باره فرمود: آنهايي كه براي زوار امام حسين (ع) دعا مي كنند بيشتر از آنهايي هستند كه در زمين هستند .

اين حضرت مي فرمايد: هيچ غمناكي حضرت را زيارت نمي كند مگر خداوند غم و حاجتش  را برآورده كند.
 

ادب یاران حسین(ع) در برابر امام

آنچه را در رابطه با ادب یاران حضرت سیدالشهداء علیه السلام در سطور ذیل ذكر مى‎شود از امام عابدان، مولاى عاشقان، زینت عبادت كنندگان حضرت سجّاد علیه السلام روایت شده است .

روز تاسوعا به پایان رسید و شب شد. شب عاشورا بر جهان دامن گسترد و این مرغك سیاه، سرزمین كربلا را زیر بال‎هاى پهناور در خود جاى داد .

حضرت حسین علیه السلام بخشى از شب را با یاران گذراند، و بخشى را به عبادت، و قسمتى را به آماده شدن براى رزم بامداد .

در آغاز شب در جمع یاران به سخن پرداخت. نخست حمد و ثناى خدا را به جاى آورد، و ذات احدیّت را در تنگى و سختى درود گفت:

اَثْنى عَلَى اللهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ وَ اَحْمَدُهُ عَلَى السَّراءِ وَالضَّراءِ .

چنان چه در آسایش و خوشى سپاس مى‎گفت، به نعمت‎هایى چند از نعمت‎هاى الهى اشاره كرد، نعمت‎هایى كه ویژه خود او بود و نعمت‎هایى كه دگران با وى شریك بودند‎، باز هم خدا را سپاس گفت و خواست كه او و یارانش را در زمره سپاسگزاران قرار دهد .

نخست به نعمت رهبرى و امامت اشاره كرد، كه خداوند خاندانش را بدان موهبت عظمى سرافراز ساخت. نعمت دوّم زادگى پیامبر بود كه وجودش از آن نور پاك ریشه گرفته است .

نعمت دیگر دانش و دانستن قرآن و كتاب خداى بود . فقاهت در دین و پى بردن به حقیقت احكام و قوانین اسلام، نعمت دیگرى بود كه به آن اشاره كرد، و خداى را دگر باره در برابر نعمت‎هاى گوش و چشم و دل سپاس گزارد، آنگاه با یاران به سخن پرداخت و چنین گفت:

من یارانى با وفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم، و اهل‎بیتى را بهتر و حقّ شناس‎تر و برتر از اهل‎بیت خود نمى‎شناسم،

خدا به همگى پاداشى نیكو عطا فرماید .

روشن است كه ما را با این مردم روزى خواهد بود! و چه روزى؟ روزى سیاه و خونین، من بیعت خود را از شما برداشتم و حقّى بر گردن شما ندارم. شما همگى آزاد هستید، مى‎خواهید بروید یا بمانید اینك شب فرا رسیده، و تاریكى جهان را فرا گرفته، مى‎توانید از این تاریكى استفاده كرده و خود را از دید دشمن نهان داشته به هر سو كه مى‎خواهید بروید، و هر كدام از شما دست یك تن از اهل‎بیت مرا گرفته ببرید، و در بیابان‎ها و شهرها پراكنده شوید، تا وقتى كه خدا فرجى كند. این مردم با من كار دارند و بس، اگر بر من دست یافتند دیگرى را فراموش كرده به او كارى نخواهند داشت .

كلام حضرت كه به پایان رسید حضرت عبّاس بن على (علیهماالسلام) آن علمدار جوانمرد از جاى برخاست و چنین پاسخ داد:

چرا برویم؟ آیا برویم كه پس از تو زنده بمانیم؟! خدا چنین روزى را نیاورد .

خویشان دیگر نیز با عباس هم‎سخن شدند و گفته او را گفتند. حسین (علیه السلام)به عمو زادگانش  ـ زادگان عقیل ـ روى كرده و گفت:

شماها شهید داده‎اید، بس است، شهادت مسلم براى شما كافى است اذن مى‎دهم كه همگى بروید و اینجا نمانید .

پاسخ عقیلیان این بود:

به خدا سوگند نخواهیم رفت، بلكه جان و مال و خاندانمان را در راه تو فدا خواهیم كرد، در پیشگاه تو نبرد كرده و با تو كشته خواهیم شد، خدا ماندن پس از تو را زشت گردانیده است .

سخن از بنى‎هاشم گذشت و نوبت پاسخ به یاران رسید .

نخست مسلم بن عوسجه از جاى برخاست و گفت:

آیا از یارى تو دست برداریم و عذرى در پیشگاه خدا نداشته باشیم؟! به خدا قسم از دامان تو دست برنمى‎دارم، تا با نیزه‎ام سینه‎هاى این مردم را سوراخ كنم . از دامانت دست نمى‎كشم تا شمشیر در دست دارم و قدرت نبرد در خود ببینم . اگر سلاحى در دست نداشته باشم با سنگ خواهم جنگید. از دامان تو دست برنمى‎دارم تا خدا بداند كه پس از پیامبرش عترتش را تنها و بى یار و یاور نگذاشته‎ایم . اگر بدانم كشته مى‎شوم سپس زنده مى‎شوم، دوباره كشته مى‎شوم و سوزانده مى‎شوم و خاكسترم را بر باد مى‎دهند و هفتاد بار با من چنین كنند، از یارى تو دست برنمى‎دارم تا در راه تو جان دهم، در حالى كه به جز یك مرگ بیش نیست و پس از مرگ، بهشت خداى، بهشتى كه پایان ندارد .

آنگاه زهیر از جاى برخاست و گفت:

اگر مى‎دانستم كه هزار بار مرا مى‎كشند و زنده مى‎كنند و بدین وسیله مى‎توانم مرگ را از تو و جوانانت دور كنم آماده هستم كه هزار بار كشته شوم .

 

دیگر یاران متّفق القول گفتند:

به خدا قسم كه از تو جدا نخواهیم شد، جان‎هاى ما همگى فداى تو باد، از تو با دست و سر دفاع مى‎كنیم وقتى كه كشته شدیم كارى نكرده‎ایم و بر تو منّتى نداریم فقط انجام وظیفه بوده است .

به ابن بشیر حضرمى خبر دادند: پسرت در مرزى اسیر شده .

گفت: مى‎دانم و پاى خدا حسابش مى‎كنم و جان خود را نیز نمى‎خواهم كه پسرم اسیر باشد و من زنده بمانم .

امام حسین (علیه السلام) فرمود: خدا تو را رحمت كند، برو براى نجات پسرت كوشش كن . بیعتم را از تو برداشتم .

ابن بشیر گفت: درندگان مرا بدرند، و زنده زنده بخورند اگر از تو جدا بشوم .

آنگاه حسین همگى یاران را مخاطب قرار داده گفت:

من فردا كشته خواهم شد و شما همگى كشته خواهید شد و یك تن از شما زنده نخواهد ماند. یاران گفتند: حمد خداى را كه چنین منّتى بر ما نهاد كه حضرتت را یارى كرده، و به شرف شهادت با تو نائل شویم، اى فرزند رسول خدا! دریغ مدار كه در بهشت با تو باشیم و در درجه تو بسر بریم .

امام حسین (علیه السلام) گفت: خدا به همه شما پاداشى بزرگ عطا كند .

قاسم جوان نورس، برادرزاده حسین از عمو پرسید: آیا من هم فردا كشته خواهم شد؟

حسین پرسید: پسرم كشته شدن نزد تو چگونه است؟

پاسخ داد: از عسل شیرین‎تر .

امام حسین (علیه السلام) گفت: آرى، تو هم كشته خواهى شد، كودك شیرخوار من عبدالله(علی اصغر) نیز كشته خواهد شد .

قاسم گفت: شیرخوار ! شیرخوار هم كشته خواهد شد؟! مگر این مردم به زنان و كودكان نیز حمله مى‎كنند و از آن‎ها دست بردار نیستند؟!

این بود ادب یاران حضرت حسین (علیه السلام) و سلامت و صفاى روح آنان كه تحت هیچ شرایطى حاضر به جدا شدن از حقّ نبودند. گرچه حضرت حسین (علیه السلام) به آنان فرمود: من بیعتم را از شما برداشتم و حقّم را بر شما حلال كردم مى‎خواهید بروید آزادید. ولى آن قوم با عزّت و آن آسمانیان با كرامت، عاشقانه در كنار حضرت حسین (علیه السلام) ماندند و عاشقانه به شرف شهادت در ركاب او نائل آمدند.

بیاییم در حالات و افعال و اخلاق، و معاشرت و برخورد با دین و آیین و برخورد با عمر و وقت، و خلاصه در همه امور، به خصوص نسبت به حقّ و قرآن و پیامبر و امامان معصوم همچون اصحاب حضرت حسین (علیه السلام) ادب را رعایت كنیم، تا گوهر سعادت دنیا و آخرت را در این معامله نصیب خود كنیم؛ معامله‎اى كه در آن تا ابد اقاله‎اى وجود نداشته باشد .

برگرفته از کتاب با كاروان نور به نویسندگی استاد حسین انصاریان


 

پخش زنده کربلا

پررنگ‏تر از خون، حديثى در عاشورا نوشته نشده است كه دل‏هاى كربلايى آن را بخوانند.

برای دیدن کربلا به صورت انلاین کلیک کنید

زیارت اربعین

اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَ حَبیبِهِ؛

سلام بر ولى خدا و دوست او

اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَ نَجیبِهِ ؛

سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او

اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ

سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیده‌اش

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ

سلام بر حسین مظلوم و شهید

اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْكُرُباتِ وَ قَتیلِ الْعَبَراتِ

سلام بر آن بزرگوارى كه به گرفتاری‌ها اسیر بود و كشته اشكِ روان گردید

اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِیُّكَ وَابْنُ وَلِیِّكَ وَ صَفِیُّكَ وَابْنُ صَفِیِّكَ الْفاَّئِزُ

خدایا من به راستى گواهى دهم كه آن حضرت ولىّ (و نماینده) تو و فرزند ولىّ تو بود و برگزیده‌ات و فرزند برگزیده‌ات بود كه كامیاب شد

بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ بِطیبِ الْوِلادَةِ

به بزرگداشت تو، گرامیش كردى به وسیله شهادت و مخصوصش داشتى به سعادت و برگزیدى او را به پاكزادى

وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَ قآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذآئِداً مِنْ الْذادَةِ

و قرارش دادى یكى از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یكى از كسانى كه از حق دفاع كردند

وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاَْنْبِیاَّءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الاَْوْصِیاَّءِ

و میراث‌هاى پیمبران را به او دادى و از اوصیائى كه حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادى

فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فیكَ

او نیز در دعوت مردم جاى عذر و بهانه‌اى (براى كسى) نگذارد و بی‌دریغ خیرخواهى كرد و جان خود را در راه تو داد

لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَ باعَ حَظَّهُ بِالاَْرْذَلِ الاَْدْنى؛

تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانى و سرگردانى (در وادى) گمراهى و چنان شد كه همدست شدند بر علیه آن حضرت كسانى كه دنیا فریبشان داد.

وَ شَرى آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاَْوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدّى فى هَواهُ

و فروختند بهره (كامل و سعادت خود را) به بهاى پست ناچیزى و بداد آخرتش را در مقابل بهائى اندك و بى مقدار و بزرگى كردند و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون كردند،

وَاَسْخَطَكَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّكَ

و تو و پیامبرت را به خشم آوردند

وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الاَْوْزارِ

و پیروى كردند از میان بندگانت آنانى را كه اهل دو دستگى و نفاق بودند و كسانى را كه بارهاى سنگین گناه به دوش مى‌كشیدند

الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِكَ فى طاعَتِكَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ

و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (كه چنان دید) با شكیبائى و پاداش جوئى با آنها جهاد كرد تا خونش در راه پیروى تو ریخت و حریم مقدسش شكسته شد

اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً

خدایا آنان را لعنت كن به لعنتى وبال دار و عذابشان كن به عذابى دردناك

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَابْنَ سَیِّدِ الاَْوْصِیاَّءِ

سلام بر تو اى فرزند رسول خدا، سلام بر تو اى فرزند آقاى اوصیاء

اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَ مَضَیْتَ

گواهى دهم كه به راستى تو امانتدار خدا و فرزند امانت‌‌دار اویى سعادتمند زیستى و ستوده از دنیا رفتى

حَمیداً وَ مُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَكَ

و گمگشته و ستمدیده و شهید درگذشتى و نیز گواهى دهم كه خدا به راستى وفا كند بدان وعده‌اى كه به تو داده،

وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ

و به هلاكت رساند هر كه را كه دست از یاریت برداشت و عذاب كند كسى كه تو را كشت و گواهی دهم كه تو به خوبى وفا كردى به عهد خدا،

وَ جاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیكَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَكَ،

و جهاد كردى در راه او تا مرگت فرا رسید خدا لعنت كند كسى كه تو را كشت

وَ لَعَنَ اللهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِیَتْ بِهِ

و خدا لعنت كند كسى كه به تو ستم كرد و خدا لعنت كند مردمى كه شنیدند جریان كشتن و ستم تو را و بدان راضى بودند،

اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُكَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ.

خدایا من تو را گواه مى‌گیرم كه من دوست دارم هر كه او را دوست دارد و دشمنم با هر كه او را دشمن دارد پدرم و مادرم به فدایت اى فرزند رسول خدا.

اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فىِ الاَْصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاَْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ،

گواهى دهم كه تو به راستى نورى بودى در پشت پدرانى بلند مرتبه و رحم‌هایى پاكیزه

لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها،

كه آلوده‌ات نكرد اوضاع زمان جاهلیت به آلودگی‌هایش و در برت نكرد از لباس‌هاى چركینش

وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ وَ اَرْكانِ الْمُسْلِمینَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ،

و گواهى دهم كه به راستى تو از پایه‌هاى دین و ستون‌هاى محكم مسلمانان و پناهگاه مردمان با ایمان هستی

وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّكِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ،

و گواهى دهم كه تو به راستى پیشواى نیكوكار با تقوا و پسندیده و پاكیزه و راهنماى راه یافته‌اى

وَ اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوى وَ اَعْلامُ الْهُدى

و گواهى دهم كه همانا امامان از فرزندانت روح و حقیقت تقوا و نشانه‌هاى هدایت

وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا وَ اَشْهَدُ اَنّى بِكُمْ مُؤْمِنٌ

و رشته‌هاى محكم (حق و فضیلت) و حجت‌هایى بر مردم دنیا هستند و گواهى دهم كه من به شما ایمان دارم

وَ بِاِیابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَ خَواتیمِ عَمَلى وَ قَلْبى لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ،

و به بازگشتتان یقین دارم با قوانین دینم و عواقب كردارم و دلم تسلیم دل شما است

وَ اَمْرى لاَِمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتى لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ،

و كارم پیرو كار شما است و یاریم برایتان آماده است تا آن كه خدا در ظهورتان اجازه دهد

فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لامَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْكُمْ وَ على اَرْواحِكُمْ،

پس با شمایم نه با دشمنان شما، درودهاى خدا بر شما و بر روان‌هاى شما

وَ اَجْسادِكُمْ وَ شاهِدِكُمْ وَ غاَّئِبِكُمْ وَ ظاهِرِكُمْ وَ باطِنِكُمْ.

و پیكرهایتان و حاضرتان و غائبتان و آشكارتان و نهانتان.

آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.

آمین اى پروردگار جهانیان.

گزارش تصویری بدرقه ضريح قتلگاه امام حسين (ع) در شهر رشت


پ.ن : اين ضريح مطهر داراي دو قسمت بوده که ضريح كوچك قتلگاه امام حسين (ع) با طولي به اندازه 160، عرض 224 و ضخامت 18 سانتي‌متر پس از رسيدن به كربلاي معلي در ضريح مطهر باب‌الرأس صحن بارگاه ملكوتي اباعبدالله‌الحسين (ع) نصب مي‌شود و پنجره بزرگ اين ضريح مقدس با طولي به ابعاد 300، عرض 227 و ضخامتي 15 سانتي‌متر ساخته شده كه در محل باب‌القبله ايوان بارگاه سيد‌الشهدا(ع) نصب مي‌شود. ...

اين ضريح، روز 22 بهمن در ضلع شرقي گودال قتلگاه نصب خواهد شد.
هنرمندان اصفهاني، در ساخت ضريح بزرگ قتلگاه امام حسين(ع)، از فلزاتي نظير طلا، نقره، مس و برنج استفاده كرده اند.
همچنين آبكاري طلاي ضريح به روش الكترونيك و قلمزني آن به شكل برجسته ‌كاري انجام شده و داراي خطوطي با مضامين مرتبط با آن حضرت از جمله سيدالشهداء(ع)، يا ثارالله (ع)، باب الحوائج (ع) و سفينة النجاه است.
اين ضريح مطهر كه در كارگاه آفرينش‌هاي هنري ستاد بازسازي عتبات عاليات استان اصفهان ساخته شده است، داراي دو قسمت بوده و ضريح كوچك قتلگاه امام حسين (ع) با طولي به اندازه 160، عرض 224 و ضخامت 18 سانتي‌متر پس از رسيدن به كربلاي معلي در ضريح مطهر باب‌الرأس صحن بارگاه ملكوتي اباعبدالله‌الحسين (ع) نصب مي‌شود و پنجره بزرگ اين ضريح مقدس با طولي به ابعاد 300، عرض 227 و ضخامتي 15 سانتي‌متر ساخته شده كه در محل باب‌القبله ايوان بارگاه سيد‌الشهدا(ع) نصب مي‌شود.
اين ضريح طي هفت ماه و نيم تلاش هنرمندان قلمزن و مينا كار ساخته شده و در ساخت آن از 500 كيلوگرم طلا و 325 كيلوگرم نقره استفاده شده است.

تصاویری از کربلای معلی (2)

کربلا حرم حق است و هیچ کس  را جز یاران سیدالشهدا (ع) در ان راهی نیست .....

       

   

   

    

تصاویری از کربلای معلی

کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران سیدالشهدا (ع) در ان راهی نیست....

      

     

    

    

   

   

نظر علما در مورد شفاعت امام حسین(علیه‎السلام)

استاد شهید مرتضى مطهرى مى‎نویسد:
«... بسیارى از عوام مردم... مى‎پندارند كه پیغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و امیرالمومنین(علیه السلام) و حضرت زهرا(سلام الله علیها) و ائمه اطهار خصوصا امام حسین(علیه‎السلام) متنفذهایى هستند كه در دستگاه خدا اعمال نفوذ مى‎كنند، اراده خدا را تغییر مى‎دهند و قانون را [نعوذبالله] نقض مى‎كنند...»(1) ایشان در ادامه مى‎افزاید: «اگر كسى گمان كند كه تحصیل رضا و خشنودى خداى متعال راهى دارد و تحصیل رضا و خشنودى فرضا امام حسین(علیه‎السلام) راهى دیگر دارد و هر یك از این دو جداگانه ممكن است سعادت انسان را تامین كنند دچار ضلالت بزرگى شده است، در این پندار غلط چنین گفته مى‎شود كه خدا با چیزهایى راضى مى‎شود و امام حسین(علیه‎السلام) با چیزهاى دیگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، راستى، درستى و ... و با ترك گناهان راضى مى‎گردد ولى[نعوذبالله] امام حسین(علیه‎السلام) با این كارها كارى ندارد رضاى او در این است كه مثلا براى فرزند جوانش على اكبر گریه و یا لااقل تباكى كنیم، حساب امام حسین از حساب خدا جداست به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته مى شود كه تحصیل رضاى خدا دشوار است زیرا باید كارهاى زیادى را انجام داد تا او راضى گردد ولى تحصیل خشنودى امام حسین(علیه‎السلام) سهل است فقط گریه و سینه زدن و زمانى كه خشنودى امام حسین(علیه‎السلام) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت مى‎كند و كارها را درست مى‎كند... و گناهان هر چه باشد با یك فوت از بین مى رود این چنین تصویرى از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلكه شرك در ربوبیت است و به ساحت پاك امام حسین (علیه‎السلام) كه بزرگترین افتخارش عبودیت خداست نیز اهانت است...»(2)

به عقیده ایشان امام حسین شفیع كسانى است كه از مكتب او هدایت یافته اند او شفیع كسانى نیست كه مكتبش را وسیله گمراهى ساخته اند.(3)

درست است كه حضرت امام حسین(علیه‎السلام) كشتى نجات امت اسلامى است اما نه براى كسانى كه چون پسر نوح یك عمر نافرمانى كرده و تنها با اسم شیعه حسینى انتظار رهایى و شفاعت دارند.
آن چشمى كه براى اباعبدالله نگرید و آن دلى كه از سوز این حماسه شكوهمند نشكند چشم و دل انسانى نیست و این گریه‎ها و سوگواریهاست كه پیوند عاطفى جامعه را با ماجراى جاویدان كربلا مستحكم نموده و جویبارهاى باصفاى معنویت را به سوى دشتهاى تشنه معرفت جارى مى نماید و روح سلحشورى و استوارى را در بین شیعیان تقویت مى كند اما این مطلب با آن جداست كه این فروغ معنوى شهید شد تا مردم دور هم نشسته گریه كنند و با این كار از معاصى خویش نجات یابند, آخر این كه با سیاق آیات قرآن و مكتب رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) سازگارى ندارد و این درست نیست كه جد امام حسین (علیه‎السلام) براى تزكیه و تهذیب بیاید و العیاذبالله حضرت امام حسین(علیه‎السلام) كشته شود تا منفذى براى نجات گناهكاران پدید آید.

شیخ طوسى مى‎گوید:

"خدایا، امام حسین(علیه‎السلام) خون خود را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانى و گمراهى برهاند كسانى به عناد با او برخاستند كه دنیا آنها را فریب داده بود و متاع بى انتهاى آخرت را با متاع فناپذیر این جهان با بهایى اندك عوض كردند آنها كبر پیشه ساختند و در هوسهاى خود غرق شدند و به دنائت رسیدند و تو و رسولت را به غضب درآوردند و از منافقین و مكاران تبعیت نمودند آنهایى كه مستحق عذاب و آتش غضب تو مى باشند)). (4)

چقدر تاسف انگیز است كه بگوییم امامى كه در لحظات حساس جنگ نماز خوف خواند از افرادى حمایت مى كند كه حتى در شرایط عادى به نماز وقعى نمى نهند به خاطر این كه به جاى نماز برایش عزادارى كرده اند و به اطمینان شفاعت او پایه و ستون دین را ترك نموده و یا آن را كم اهمیت جلوه داده اند.


واى به حال مسلمانى كه حقوق اسلامى را رعایت نكند و واجبات دینى و دستورات قرآنى را انجام ندهد و یا خداى نكرده به ارتكاب امور حرام آلوده گردد و آنگاه دلش به این خوش باشد كه من پیرو اباعبدالله (علیه‎السلام) هستم، این شخص چگونه مریدى است كه نه از كارهاى امام حسین(علیه‎السلام) خوشش مى‎آید و نه حضرت امام حسین(علیه‎السلام) از اعمال او راضى است, به قول مرحوم دكتر آیتى:
"بسیارى از مردم مرید امام حسین(علیه‎السلام) شده‎اند و از این جهت است كه او را نشناخته‎اند و تصور كرده‎اند كه مى‎شود با یك سلام و تعارف امام را طرفدار خود ساخت، اگر كسى معناى پیامبرى و امامت را نیك بشناسد به اینگونه اشتباهات گرفتار نمى شود و براى پیغمبر و امام در مقابل دستگاه خدا حسابى باز نمى كند و مى داند كه بزرگى پیغمبر و امام بر پایه بندگى خدا استوار است و جز از راه بندگى پروردگار نمى توان از پیغمبر و امام بهره مند شد."(5)

شهید بزرگوار سید عبدالكریم هاشمى نژاد مى‎نویسد:
«... گاهى هم هدف بزرگ و جهانى حسین بن على(علیه‎السلام) را از نهضت تا آنجا دچار تحریف و دگرگونى مى سازند كه آن سلاله نبوت و یاران او را كه برگزیدگان خدا بودند فدایى امت گنهكار! معرفى مى‎نمایند... آیا این كشنده نیست؟ حادثه خونین نینوا و هدف آسمانى و انسانى سالار شهیدان كه با دست حكومت یزید بن معاویه دچار تحریف نگردیده به وسیله جمعى از دوستان نادان آن حضرت اینگونه دچار دگرگونى و تحریف گردد آیا این گنهكاران آن قدر عزیزند كه عزیزترین انسان‎هاى امت باید فداى آنها گردد. اشتباه نشود ما عظمت معنوى حسین(علیه‎السلام) و قرب و منزلت خاصى كه آن بزرگوار در پیشگاه آفریدگار بزرگ جهان دارد و مقام شفاعت عظمایى كه خداوند به آن حضرت در قیامت عنایت فرموده انكار نمى كنیم اما مى‎گوییم این كه ما هدف مقدس سلاله نبوت را تنها در این خلاصه كنیم كه آن حضرت در قیامت از گناهكاران امت شفاعت نماید بسیار جفا و جاهلانه است...»(6)

 
- مرتضى مطهرى, عدل الهى, ص265.

2- همان, ص266 ـ 267.

3- همان, ص271.

4- شیخ طوسى, مصباح المتهجدین (چاپ سنگى) ص552.

5- ابراهیم آیتى, بررسى تاریخ عاشورا, ص125 ـ 126.

6- عبدالكریم هاشمى نژاد, درسى كه حسین به انسانها آموخت, ص393 ـ 397.

قرآن از نگاه امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه‏السلام مراتب و معارف قرآن کریم را این‏گونه بیان می‏فرماید:

کتاب الله عزوجل علی أربعة أشیاء: علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق. فالعبارة للعوم و الاشارة للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقایق للأنبیاء. [1] .

کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات و رمزها (اشاره‏ها) و لطایف و حقایق. عبارات آن برای توده‏ی مردم است. اشاره و رموزات، از آن خواص و بندگان ویژه است. لطایف آن برای اولیا است و حقایق آن نیز برای پیامبران و انبیاء است.

در این حدیث، امام حسین علیه‏السلام ضمن بیان این که قرآن، دارای معارف عمیقی است، بهره‏مندی از آن را برای همگان میسر می‏داند. مقصود از عبارات»، شناخت مفاهیم در حد ترجمه و دانستن معانی لغات است که توده‏های مردم در آن سهم دارند. مقصود از «اشارات قرآن» فهم قرآن است، در حد تفسیر آن است که در حوزه‏ی صلاحیت متخصصان قرآن و مجتهدان تفسیر است که به ابزار تفسیر مجهزند. منظور از «لطایف قرآن»، نکات و برداشت‏هایی است که از حد فهم بیش‏تر علمای تفسیر، فراتر بوده، شرط ولایت الهی را طلب می‏کند، آنان که دل به خدا سپرده‏اند و خدا سرپرستی آنان را بر عهده گرفته است و از یاران و حواریون خاص پیشوایان معصومند، به حوزه‏ی لطایف قرآن راه یافته، از آن بهره‏مند می‏شوند. مقصود از «حقایق قرآن»، ذات قدسی و مکنون ملکوتی قرآن است که اتصال و تماس با آن، معصوم را می‏سزد و دست دیگران، از آن حوزه، کوتاه است: «لا یمسه الا المطهرون». [2,3] .

 

پی نوشت ها:

1-بحار الاانوار، ج89، ص20

2-واقعه/79

3- پرسمان قرآنی امام حسین علیه السلام، موسی سلیمانی

گزیده ای از اخلاق و رفتار امام حسین علیه السلام

با نگاهى اجمالى به 56 سال زندگى سراسر خداخواهى و خداجويى حسين (ع ), درمي يابيم كه هماره وقت او به پاكدامنى و بندگى و نشر رسالت احمدى و مفاهيم عميقى والاتراز درك و ديد ما گذشته است .اكنون مرورى كوتاه به زواياى زندگانى آن عزيز, كه پيش روى ما است :
جنابش به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسيارى داشت . گاهى در شبانه روز صدها ركعت نماز مي گزاشت . (1) و حتى در آخرين شب زندگى دست از نياز و دعا برنداشت , و خوانده ايم كه از دشمنان مهلت خواست تا بتواند با خداى خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: خدا مي داند كه من نماز و تلاوت قرآن و دعاى زياد و استغفار را دوست دارم . (2)
حضرتش بارها پياده به خانه كعبه شتافت و مراسم حج را برگزار كرد. (3) ابن اثير در كتاب اسد الغابة مي نويسد: كان الحسين رضى الله عنه فاضلا كثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال الخير جميعها. (4) حسين (ع ) بسيار روزه مي گرفت و نماز ميگزارد و به حج ميرفت و صدقه ميداد و همه كارهاى پسنديده را انجام ميداد.
شخصيت حسين بن على (ع ) آن چنان بلند و دور از دسترس و پرشكوه بود كه وقتى با برادرش امام مجتبى (ع ) پياده به كعبه مي رفتند, همه بزرگان و شخصيت هاى اسلامى به احترامشان از مركب پياده شده , همراه آنان راه مي پيمودند. (5)
احترامى كه جامعه براى حسين (ع ) قائل بود, بدان جهت بود كه او با مردم زندگى ميكرد - از مردم و معاشرتشان كناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود, چونان ديگران از مواهب و مصائب يك اجتماع برخوردار بود, و بالاتر از همه ايمان بي تزلزل او به خداوند, او را غمخوار و ياور مردم ساخته بود. و گرنه , او نه كاخ هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ, و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند,...
اين روايت يك نمونه از اخلاق اجتماعى اوست , بخوانيم : روزى از محلى عبور مي فرمود, عده اى از فقرا بر عباهاى پهن شده شان نشسته بودند ونان پاره هاى خشكى مي خوردند, امام حسين (ع ) مي گذشت كه تعارفش كردند و او هم پذيرفت , نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : ان الله لا يحب المتكبرين , (6) خداوند متكبران را دوست نميدارد. سپس فرمود: من دعوت شما را اجابت كردم , شما هم دعوت مرا اجابت كنيد. آنها هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند.حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان بياورند, (7) و بدين ترتيب پذيرايى گرمى از آنان به عمل آمد, و نيز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خويش به جامعه آموخت .
شعيب بن عبدالرحمن خزاعى مي گويد: چون حسين بن على (ع ) به شهادت رسيد, بر پشت مباركش آثار پينه مشاهده كردند, علتش را از امام زين العابدين (ع ) پرسيدند, فرمود اين پينه ها اثر كيسه هاى غذايى است كه پدرم شب ها به دوش مي كشيد و به خانه زن هاى شوهرمرده و كودكان يتيم و فقرا مي رسانيد.(8)
شدت علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستمديدگان مي توان در داستان ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام دريافت , كه اجمال و فشرده اش را در اين جا متذكر ميشويم : يزيد به زمان ولايتعهدى , با اين كه همه نوع وسايل شهوت رانى و كام جويى و كامروايى از قبيل پول , مقام , كنيزان رقاصه و... در اختيار داشت , چشم ناپاك و هرزه اش را به بانوى شوهردار عفيفى دوخته بود. پدرش معاويه به جاى اين كه در برابر اين رفتار زشت و ننگين عكس العمل كوبنده اى نشان دهد, با حيله گرى و دروغ پردازى و فريبكارى , مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاكدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش يزيد بكشاند.حسين بن على(ع) از قضيه باخبر شد, در برابر اين تصميم زشت ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يكى از قوانين اسلام , زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدى و تجاوز يزيد را از خانواده مسلمان و پاكيزه اى قطع نمود و با اين كار همت و غيرت الهي اش را نمايان و علاقه مندى خودرا به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز داشت , و اين رفتار داستانى شد كه درمفاخر آل على (ع ) و دنائت و ستمگرى بنى اميه , براى هميشه در تاريخ به يادگار ماند. (9)
علائلى در كتاب سمو المعنى مي نويسد: ما در تاريخ انسان به مردان بزرگى برخورد مي كنيم كه هر كدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خويش را جهانگير ساخته اند, يكى در شجاعت , ديگرى در زهد, آن ديگرى در سخاوت , و... اما شكوه و بزرگى امام حسين (ع ) حجم عظيمى است كه ابعاد بي نهايتش هر يك مشخص كننده يك عظمت فراز تاريخ است , گويا او جامع همه والايي ها و فرازمندي ها است . (10)
آرى , مردى كه وارث بي كرانگى نبوت محمدى است , مردى كه وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع ) است و وارث جلال و درخشندگى فضيلت مادرى چون حضرت فاطمه (س ) است , چگونه نمونه برتر و والاى عظمت انسان و نشانه آشكار فضيلت هاى خدايى نباشد. درود ما بر او باد كه بايد او را سمبل اعمال و كردارمان قرار دهيم .امام حسين (ع ) و حكايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد كردارش نه تنها نمونه يك بزرگمرد تاريخ را براى ما مجسم مي سازد, بلكه او با همه خويشتن , آيينه تمام نماى فضيلت ها, بزرگمنشي ها, فداكاري ها, جانبازي ها, خداخواهي ها وخداجويي هامي باشد. او به تنهايى مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشريت راضامن گردد. بودن و رفتنش , معنويت و فضيلت هاى انسان را ارجمند نمود.
---------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
(1) عقد الفريد, ج 3, ص 143.
(2) ارشاد مفيد, ص 214.
(3) مناقب ابن شهرآشوب , ج 3, ص 224 - اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(4) اسد الغابة , ج 2, ص 20.
(5) ذكرى الحسين , ج 1, ص 152, به نقل از رياض الجنان , چاپ بمبئى , ص 241 -انساب الاشراف .
(6) سوره نحل , آيه 22.
(7) تفسير عياشى , ج 2, ص 257.
(8) مناقب , ج 2, ص 222.
(9) الامامة والسياسة , ج 1, ص 253 به بعد.
(10) از كتاب سمو المعنى , ص 104 به بعد, نقل به معنى شده است

امام حسين(ع) از ديدگاه اهل سنت

در تحقيق حاضر شخصيت و جايگاه اباعبدالله الحسين (ع) در منابع و كتب اهل سنت مورد بررسي و كنكاش قرار گرفته و به گوشه هايي از فضايل و مناقب آن حضرت اشاره شده است بطوري كه هر خواننده به اين حقيقت واقف مي شود كه شخصيت و سيره امام حسين (ع) نه تنها براي شيعيان بلكه براي اهل سنت نيز مقدس و محبوب است بنا بر اين آن حضرت به رغم تلاش هاي تفرقه افكنانه دشمنان اسلام مي تواند محور مشترك وحدت، تاليف قلوب و همدلي ميان مسلمانان بشمار رود. اينك با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤ ولادت امام حسين (ع)
حسين بن علي(ع) در مدينه منوره در سال چهارم هجري در روز سه شنبه، سوم ماه شعبان يا پنجشنبه پنجم همان ماه متولد شد بعضي از مورخان تولد آن حضرت را روز آخر ربيع الاول سال سوم هجري دانسته و بعضي ديگر گفته اند در پنجم جمادي الاول سال سوم يا چهارم هجرت به دنيا آمده است بنابراين درباره تولد آن حضرت چند قول وجود دارد، ولي قول مشهور اين است كه ايشان در روز سوم شعبان سال چهارم هجرت به دنيا آمده است.
هنگامي كه آن حضرت متولد شد او را نزد جد بزرگوارش رسول خدا(ص) آوردند آن حضرت با ديدن او سخت مسرور شد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و روز هفتم تولدش گوسفندي براي او عقيقه كرد و به مادرش فرمود: «سرش را بتراشيد و به وزن موهايش نقره صدقه دهيد.»
آن حضرت شش سال و چند ماه با جد بزرگوارش رسول خدا(ص) و پس از آن بيست و نه سال و يازده ماه با پدرش اميرالمؤمنين(ع) و پس از آن حدود ده سال با برادرش امام حسن(ع) و حدود ده سال پس از شهادت امام حسن(ع) زندگي كرد مدتي كه آن حضرت پس از امام حسن(ع) زندگي كرده است، مدت امامت او محسوب مي شود.
كنيه امام حسين(ع) «ابوعبدالله» بود لقب هاي فراواني به آن حضرت داده اند و از جمله پس از شهادت، ايشان را «سيدالشهدا» خواندند چنان كه مي دانيم تا پيش از آن لقب سيدالشهدا بر حمزه، عموي پيامبر اطلاق مي شد و پس از شهادت سبط گرامي رسول الله، امام حسين(ع) را به اين لقب خواندند.
¤ نامگذاري توسط پيامبر(ص)
در روايات آمده است كه نامگذاري آن حضرت و برادر بزرگوارش به حسين و حسن از سوي شخص پيامبر اكرم صورت گرفته است و تصريح شده است كه اين نامگذاري به دستور خداوند متعال بوده است.
از علي بن ابيطالب نقل كرده اند كه فرمود: آن گاه كه حسن به دنيا آمد نام عمويم «حمزه» را براو نهادم و آن گاه كه حسين متولد شد نام عموي ديگرم «جعفر» را بر او گذاشتم روزي رسول خدا(ص) مرا فراخواند و فرمود: من مامور شده ام كه نام آن دو را تغيير دهم از اين پس آنان را حسن و حسين بخوانيد.
در روايات ديگر آمده است كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: حسن و حسين را به نام فرزندان هارون ناميدم او فرزندانش را «شبر» و «شبير» ناميد و من فرزندانم را به همان نام (به لفظ عربي) حسن و حسين ناميدم.
¤ خبر از شهادت در هنگام تولد
اسما بنت عميس مي گويد: وقتي امام حسين(ع) متولد شد رسول خدا(ص) آمد و فرمود: اسما! پسرم را بياور من كودك را در پارچه سفيدي پيچيدم و به حضرت دادم.
حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، بعد در حالي كه او را در دامن خود گذاشته بود، گريست.
گفتم: پدر و مادرم فدايت چرا گريه مي كني؟
فرمود: براي اين پسرم
گفتم: او در همين ساعت متولد شده و تو برايش گريه مي كني؟
فرمود: آري اي اسما! گروه سركشي او را مي كشند، خدا شفاعتم را نصيبشان نكند.
بعد فرمود: اين خبر را به فاطمه نرسان كه تازه فرزندش به دنيا آمده.
روزي ام الفضل همسر عباس عموي پيامبر، خدمت آن حضرت رسيد و گفت: «يا رسول الله(ص) من امشب خواب بدي ديدم، ديدم گويا قطعه اي از بدن مبارك شما جدا شده در دامن من افتاد.
فرمود: خير است، فاطمه پسري مي آورد كه تو او را پرورش خواهي داد. خدمت پيامبر رسيدم و كودك را در دامنش نهادم و چند لحظه از آن حضرت چشم برداشتم، وقتي دوباره نگاهش كردم، ديدم اشك از چشمانش سرازير است.
گفتم: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله چرا گريه مي كني؟
فرمود: هم اكنون جبرئيل آمد و به من خبر داد كه امت من اين پسرم را مي كشند.»
هنگامي كه اميرالمؤمنين(ع) به طرف صفين مي رفت در راه از كربلا گذشت در آن جا توقفي كرد و چنان گريست كه زمين را از اشك خيس كرد آنگاه فرمود: «روزي خدمت رسول خدا رسيدم ديدم حضرت گريه مي كند، گفتم: پدر و مادرم فدايت يا رسول الله(ص) چرا گريه مي كني؟
فرمود: هم اكنون جبرئيل اين جا بود، او به من خبر داد كه پسرم حسين در كنار شط فرات در زميني به نام كربلا كشته خواهد شد و مشتي از خاك آنجا را برايم آورد تا ببويم و من نتوانستم از گريه خودداري كنم.
و همان جا بود كه اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اين جاست اقامتگاه و بارانداز ايشان، اين جاست كه خونشان را مي ريزند، گروهي از آل محمد در اين صحرا كشته مي شوند كه زمين و آسمان به حالشان گريه خواهد كرد.
¤ شباهت با رسول خدا(ص)
در اخبار فراوان آمده است كه آن حضرت شبيه ترين فرد به رسول الله(ص) بود. اصحاب پيامبر بارها اين نكته را در مورد سيرت و صورت امام حسين(ع) بيان كرده اند مخصوصا يادآور شده اند كه قامت ايشان بسيار شبيه به پيامبر بود، به طوري كه هر كس قامت آن حضرت را مشاهده مي كرد به ياد رسول خدا مي افتاد.
عاصم بن كليب از پدرش نقل كرده است كه شبي رسول خدا را در خواب ديدم و خواب خود را براي ابن عباس نقل كردم تا ببينم كه آيا خواب من درست بوده است يا خير او گفت: آيا هنگامي كه پيامبر را ديدي به ياد حسين بن علي نيفتادي؟
گفتم؛ آري! به خدا قسم هنگامي كه رسول خدا قدم برمي داشت و راه مي رفت، كاملا به حسين بن علي شباهت داشت.
ابن عباس گفت: ما همواره او را به پيامبر شبيه مي دانستيم.
انس بن مالك مي گويد: نزد عبيدالله بن زياد بودم كه سر حسين بن علي را در يك تشت به مجلس آوردند ابن زياد با چوبي به بيني و صورت آن حضرت اشاره كرد و گفت: من چهره اي به اين نيكويي نديده ام.
گفتم: اي ابن زياد! مگر نمي داني كه حسين بن علي شبيه ترين مردم به رسول خدا بود.
علاقه رسول خدا(ص) به امام حسين(ع)
يكي از زيباترين و برجسته ترين نكات زندگي امام حسين، توجه شديد و علاقه بي نظير پيامبر اكرم(ص) به ايشان و برادر بزرگوارش امام حسن(ع) است اين نكته آن چنان آشكار بود كه صفحات زيادي از كتب تاريخ و حديث اهل سنت را به خود اختصاص داده است در اين جا گوشه اي اندك از اين مطالب را يادآور مي شويم.
دوستي با حسين
رسول گرامي اسلام(ص) با گروهي از اصحاب به ميهماني مي رفت در راه امام حسين(ع) را ديد كه در كوچه بازي مي كند، پيش رفت تا او را بگيرد، ولي او كودكانه گريخت و هر چه حضرت به دنبال او رفت، او به سوي ديگري جست و آن حضرت همچنان خنده كنان او را دنبال مي كرد تا او را گرفت آن گاه دستي بر پس گردن و دستي در زير چانه او گرفته دهان بر دهانش گذاشت و او را بوسيد.
و بعد فرمود:حسين از من است و من از حسينم، خدا دوست بدارد كسي را كه حسين را دوست دارد.
زيد بن حارثه نقل مي كند: مي خواستم براي انجام كاري خدمت رسول خدا(ص) برسم شبانه به منزل آن حضرت رفتم و درب خانه را كوبيدم پيامبر در حالي كه چيزي در زير عباي خود داشت، بيرون آمد پس از آن كه كارم تمام شد، پرسيدم: اي رسول خدا! چه همراه داري؟
عباي خويش را به كنار زد و حسن و حسين را كه در برگرفته بود به من نشان داد و فرمود: اينان فرزندان من و فرزندان دختر من هستند آن گاه رو به آسمان كرد وفرمود: «اللهم انك تعلم اني احبهما فاحبهما و احب من يحبهما.»
خدايا! تو مي داني كه من اين دو را دوست دارم، پس آنها را دوست بدار و دوست بدار هر كس آن دو را دوست بدارد.
سلمان فارسي نيز از پيامبر اكرم در خصوص امام حسن و امام حسين روايت كرده است كه فرمود: «من احبهما احببته و من احببته احبه الله و من احبه الله ادخله جنات النعيم و من ابغضهما اوبغي عليهما ابغضته و من ابغضته ابغضه الله و من ابغضه الله ادخله نار جهنم و له عذاب مقيم.»
هر كس فرزندانم حسن و حسين را دوست بدارد من او را دوست دارم و هر كس من او را دوست بدارم خداوند او را دوست دارد و هر كس خدا او را دوست بدارد به بهشت هاي پر از نعمت وارد خواهد شد اما هر كس آن دو را دشمن بدارد و بر آنها ستم روادارد من او را دشمن خواهم داشت و هر كس من او را دشمن دارم خداوند او را دشمن دارد و به آتش جهنم درافكند و در عذاب پايدار بماند.
اين علاقه و عنايت ويژه پيامبر اكرم (ص) به امام حسين (ع) و اهل بيت (ع) را صرفا نمي توان به يك رابطه عاطفي و علاقه خويشاوندي حمل كرد بلكه مضامين رواياتي كه در كتب فراوان اهل سنت نقل شده است، نشان مي دهد كه رسول خدا (ص) با اطلاع و آگاهي از مسير آينده جامعه اسلامي، مي خواستند بدين وسيله راه حق و باطل را به روشني از يكديگر تفكيك و متمايز سازند. در واقع پيامبر اكرم (ص) با اين سخنان گويا همه دشمني ها و كينه توزي هايي راكه در آينده بر ضد خاندان نبوت انجام خواهد شد، براي حق پويان و حقيقت طلبان پيش گويي مي كردند شايد از اين روست كه در روايات ديگر، رسول خدا از جنگ و پيكار با اهل بيت ياد كرده است و جنگ با ايشان را همچون جنگ با خودش دانسته است.
دانشمندان برجسته اهل سنت از زيدبن ارقم و ابوهريره و ديگران روايت كرده اند كه پيامبر در هنگام فوت، آن گاه كه در بستر بيماري افتاده بود، رو به علي و فاطمه و حسن و حسين كرد و فرمود: «انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم» من با هر كس كه با شما بجنگد در جنگ خواهم بود و با هر كس با شما دوستي كند دوست خواهم بود.
اين عبارت بارها و بارها از سوي پيامبر اكرم (ص) در شان اهل بيت گراميش صادر شده است از جمله نقل كرده اند كه آن حضرت بارها رو به خانه علي و فاطمه و حسن و حسين مي ايستاد و مي فرمود: «انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم» مي جنگم با هر كس كه شما با او بجنگيد و دوستي مي كنم با هر كس كه شما با او دوستي كنيد.
براء بن عازب روايت كرده است كه رسول اكرم (ص) در مورد امام حسين (ع) فرمود: «هذا مني و انامنه و هو محرم عليه ما يحرم علي.»
حسين از من است و من از حسينم و هرچه بر من حرام است برحسين نيز حرام است.
¤ علاقه جبرييل به حسين(ع)
در روايات آمده است روزي حسن و حسين، در كودكي، پيش روي پيامبر (ص) با يكديگر كشتي مي گرفتند و پيامبر دايما حسن را تشويق مي كرد فاطمه رو به پدر كرد و عرض كرد: اي رسول خدا! شما حسن را كه برادر بزرگتر است در مقابل حسين كه كوچكتر است تشويق مي كنيد؟
پيامبر فرمود: زيرا جبرييل شاهد اين ماجرا بود و حسين را تشويق مي كرد و من حسن را.
¤ مهرورزي پيامبر به حسين(ع)
مهر و محبت پيامبر به امام حسين و برادر بزرگوارش امام حسن زبانزد عام و خاص بوده است. گذشته از گفتاري كه نقل شد از رفتار حضرت با ايشان حكايات فراواني نقل كرده اند كه اين نكته به خوبي معلوم مي شود.
نقل شده است كه گاه در هنگام نماز جماعت، حسن و حسين كه كودكاني خردسال بودند نزد جد بزرگوارشان مي رفتند و در سجده بر دوش آن حضرت سوار مي شدند. برخي از اصحاب پيش دستي مي كردند تا كودكان را از رسول خدا دور كنند ولي آن حضرت اشاره مي فرمودند كه آنها را به حال خود واگذاريد سپس به آرامي دست آنها را مي گرفتند و پايين مي آوردند و بر زانوان خويش مي نشاندند.
روزي پيامبر، سجده نماز را بر خلاف معمول طولاني كرد نماز كه تمام شد نمازگزاران عرض كردند: امروز سجده را طولاني تر به جاي آورديد، آيا وحي نازل شده و دستوري رسيده است.»
فرمود: خير فرزندم حسين بر شانه ام سوار بود خواستم صبر كنم تا او كار خويش را انجام دهد و لذتش را از بين نبرده باشم.
عمربن خطاب نقل مي كند كه روزي رسول خدا را ديدم كه حسن و حسين را بر شانه هاي خويش سوار كرده بود رو به آن دو كردم و گفتم: چه اسب خوبي داريد!! پيامبر (ص) فرمود: و اينها چه سواركاران خوبي هستند!
ابي بريده نقل مي كند كه روزي رسول خدا (ص) در مسجد براي ما خطبه مي خواند كه ناگهان حسن و حسين به مجلس وارد شدند و پيراهن قرمز رنگ به تن داشتند به طوري كه در هنگام راه يافتن بر زمين مي كشيد پيامبر از منبر پايين آمدند و آن دو را بغل كردند و جلوي خويش نشاندند سپس فرمودند: خدا و رسولش راست گفتند كه انما اموالكم و اولادكم فتنه اين دو فرزندم كه چنين راه مي روند آن چنان مشعوف شدم كه نتوانسته به سخنانم ادامه دهم.
گريه امام حسين (ع)
پيامبر اكرم (ص) از درخانه فاطمه (س) مي گذشت صداي گريه امام حسين (ع) را شنيد فرمود: دخترم! فرزندم حسين را ساكت كن مگر نمي داني كه صداي گريه اين كودك مرا آزار مي دهد.
حسين بهترين است
حذيفه يمان مي گويد: روزي پيامبر اكرم (ص) وارد مسجد شد امام حسين (ع) را روي دوش گرفته با دست هاي مباركش پاهاي او را به سينه فشرد و فرمود: اي مردم مي دانم درباره چه موضوعي اختلاف داريد (منظورش بهترين هاي بعد از خودش بود) اين حسين بن علي(ع) كسي است كه بهترين جده (مادربزرگ) را دارد جدش محمد، رسول خدا(ص)، سالار پيامبران و جده اش خديجه دختر خويلد اولين زني است كه به خدا و رسولش ايمان آورد. اين حسين بن علي بهترين پدر و مادر را دارد پدرش علي بن ابيطالب برادر، وزير و پسر عموي رسول خدا و اولين مردي است كه به خدا و رسولش ايمان آورد و مادرش فاطمه دختر محمد بانوي زنان جهان است. اين حسين بن علي بهترين عمو و عمه را دارد عمويش جعفربن ابيطالب است كه خدايش با دو بال زينت داده تا در بهشت به هر جا كه خواهد پرواز كند و عمه اش، ام هاني دختر ابيطالب است. اين حسين بن علي (ع) بهترين دايي و خاله را دارد دايي اش قاسم پسر رسول خدا و خاله اش زينب دختر رسول خداست. آن گاه كودك را از شانه خود بر زمين نهاد تا در پيش رويش به بازي بپردازد و فرمود: مردم اين حسين جد و جده اش در بهشت اند، دايي و خاله اش در بهشت اند و خودش و برادرش نيز در بهشت اند.
¤ فضايل و مناقب حسين (ع)
در فضايل امام حسين(ع) آن قدر گفته اند كه همه آنها در يك يا چند دفتر نمي گنجد از اين رو در اينجا همچون مباحث گذشته به نمونه هايي چند اكتفا مي كنيم لازم به يادآوري است كه در ذيل هر يك از عناوين زيرگاه تا ده ها روايت از اهل سنت نقل شده است.
1- سرور جوانان بهشت
امام علي(ع) از رسول خدا(ص) روايت كرده است كه فرمود: الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه حسن و حسين آقاي جوانان اهل بهشت هستند.
ابن عباس نيز از آن حضرت نقل كرده است: الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه من احبهما فقداحبني و من ابغضهما فقد ابغضني.
همين روايات را عمربن خطاب و فرزندش عبدالله بن عمر نيز از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده اند.
از حذيفه بن يمان، صحابي معروف پيامبر نقل شده است كه شبي خدمت رسول خدا(ص) رسيدم و نماز مغرب را با ايشان خواندم حضرت برخاست و دائما نماز مي خواند تا هنگام نماز عشا رسيد نماز عشا را نيز با آن حضرت خواندم و منتظر ماندم پيامبر از مسجد خارج شد تا به خانه خويش رود پشت سر او راه افتادم گويا با كسي سخن مي گفت كه من دقيقا ندانستم كه چه مي فرمايد ناگهان رو به عقب كرد و فرمود: كيستي؟
گفتم: حذيفه
گفت: فهميدي چه كسي با من بود؟
گفتم: خير
گفت: جبرييل امين بود كه سلام خداي را به من رساند و مرا بشارت داد كه فاطمه بانوي زنان بهشت و حسن و حسين آقاي جوانان بهشتي هستند.
عرض كردم: اي رسول خدا! براي من و مادرم استغفار كن.
فرمود: خداوند تو و مادرت را ببخشايد.
جابربن عبدالله انصاري از رسول خدا روايت كرده است كه روزي در مسجد در كنار آن حضرت با اصحاب بزرگوارش نشسته بوديم، حسين(ع) وارد مسجد شد پيامبر رو به ما كرد و فرمود: من اراد ان ينظرالي سيدشباب اهل الجنه فلينظر الي الحسين بن علي هركس مي خواهد به آقاي جوانان بهشت نگاه كند به چهره فرزندم حسين بنگرد.
2-حسين، بابي از بهشت
رسول گرامي اسلام فرمود: به وسيله من آگاه شديد، با علي راه يافتيد و هدايت شديد، نيكي ها به واسطه حسن به شما عطا شد ولي سعادت و شقاوت شما با حسين است آگاه باشيد كه حسين يكي از درهاي بهشت است هركس با او دشمني كند، خدا بوي بهشت را بر او حرام مي كند.
3-حسين و آيه تطهير
ام سلمه زن باوفاي رسول خدا(ص) نقل مي كند كه روزي فاطمه(س) غذايي براي پدر بزرگوارش آورد. آن روز پيامبر در خانه من بود رسول الله نسبت به دخترش احترام كرد و افزود: برو و پسر عمويم علي و فرزندانم حسن و حسين را نيز دعوت كند تا با هم غذا بخوريم پس از مدتي فاطمه و علي در حالي كه دستان حسن و حسين را در دست داشتند بر پيامبر وارد شدند همان دم جبرييل بر پيامبر نازل شد و آيه شريفه تطهير را نازل فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (احزاب/33)
خداوند اراده كرده است تا هرگونه زشتي و پليدي را از شما اهل بيت دور گرداند و شما را پاك و پاكيزه گرداند.
حضرت رو به من ]ام سلمه[ كرد و فرمود: كساي خيبري را كه عبايي بزرگ بود بياور. علي(ع) را در طرف راست و زهرا را در طرف چپ و حسن و حسين را برپاي مباركش نشاند و كسا را بر آنها انداخت. با دست چپ عبا را سخت بر هم پيچيد و دست راست را به طرف آسمان بلند كرد و سه بار فرمود:
اللهم هؤلا اهل بيتي و حامتي، اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم و عدو لمن عاداكم.
خداوندا! اينان اهل بيت و خاندان من هستند]چنان كه وعده فرمودي[ پليدي را از ايشان دور دار و آنان را پاك و معصوم دار من مي جنگم با كسي كه شما]اهل بيت[ با او بجنگيد و آشتي مي كنم با كسي كه شما آشتي كنيد و دشمن كسي هستم كه با شما دشمني كند.
از اين روايت كه در منابع حديث از طرق مختلف نقل شده است و مورد اتفاق شيعه و سني است به دست مي آيد كه امام حسين(ع) يكي از مصاديق آيه تطهير است. از روايات و قراين بسيار مي توان ثابت كرد كه در زمان نزول آيه تطهير جز همين پنج تن كس ديگري مشمول آيه تطهير نبوده است و از همين روي ايشان را «اصحاب كسا» و امام حسين(ع) را خامس اصحاب كسا، يعني پنجمين شخصيت اصحاب كسا نام نهاده اند.
احمد حنبل و ترمذي، دو تن از محدثان بزرگ اهل سنت در كتب (مسند) و (سنن) خود نقل كرده اند كه تا شش ماه پس از نزول آيه تطهير پيامبراكرم (ص) هر روز هنگامي كه براي نماز صبح به مسجد مي رفتند در جلوي خانه علي و فاطمه مي ايستادند و بلند مي فرمودند: الصلوه يا اهل بيت محمد انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.
¤ حسين و آيه مباهله
در بين دانشمندان اسلامي از شيعه و سني اتفاق نظر است كه پيامبر در هنگام مباهله با عالمان مسيحي نجران تنها علي، فاطمه، حسن و حسين را به همراه برد و آنان را مصداق (ابنائنا) و (نسائنا) و (انفسنا) در آيه شريفه قرار داد اين مطلب آن چنان مشهور و مسلم است كه عالم بزرگ اهل سنت حاكم نيشابوري در كتاب (معرفه علوم الحديث) خود اين جريان را از مصاديق روايات متواتر مي شمارد.
¤ وارث علم پيامبر
عكرمه شاگرد برجسته ابن عباس نقل مي كند كه روزي ابن عباس در مسجد براي مردم حديث مي گفت كه نافع بن ارزق برخاست و گفت: اي ابن عباس! از احكام مورچه و پشه براي مردم فتوا مي دهي؟
اگر علمي داري خدايي را كه مي پرستي براي من توصيف كن ابن عباس سر بزير انداخت. حسين بن علي در گوشه مسجد نشسته بود، روبه نافع كرد و فرمود: اي نافع به سوي من بيا تا پاسخت را بازگويم.
نافع گفت: من از تو پرسيدم؟
ابن عباس گفت: يا ابن الازرق! انه من اهل بيت النبوه و هم ورثه العلم.
نافع به سوي امام رفت و حضرت پاسخ او را ارايه فرمود.
نافع گفت: اي حسين! سخنانت نيكو و پرمايه است.
فرمود: شنيده ام كه تو پدرم و برادرم و مرا به كفر متهم كرده اي؟
گفت: قسم به خدا با آنچه از شما شنيدم بي ترديد شما سرچشمه نوراني اسلام و ستارگان احكام خدا هستيد (لقد كنتم منارالاسلام و نجوم الاحكام)
امام فرمود: يك سؤال از تو مي پرسم.
گفت: بپرس يابن رسول الله
فرمود: آيه (فاما الجدار فكان لغلامين يتيمين في المدينه) (كهف/81) را خوانده اي؟
اي نافع! چه كسي آن گنج گران بها را براي آن دو يتيم در زير ديوار پنهان كرده بود تا به آنان ارث رسد.
گفت: پدر يتيمان
فرمود: راستي پدر آنها بهتر و دلسوزتر براي فرزندانش بود يا رسول خدا؟
آيا مي توان باور كرد كه پيامبر علم گرام بهاي خويش را براي فرزندانش به وديعت نگذاشته باشد و ما را از آن محروم كرده باشد؟
¤ريحانه پيامبر
جابربن عبدالله انصاري مي گويد: روزي نزد رسول خدا نشسته بوديم كه علي بن ابيطالب(ع) وارد شد حضرت روبه علي كرد و فرمود:
سلام عليك ابالريحانتين اوصيك بريحانتي من الدنيا خيراً فعن قليل ينهدركناك والله عزوجل خليفتي عليك.
سلام بر تو اي پدر دو ريحانه]حسن و حسين[ تو را به اين دو ريحانه زيبايم از دنيا سفارش به نيكويي مي كنم كه بزودي دو ركن تو فرو ريزند.
جابر مي گويد: هنگامي كه پيامبر رحلت كرد علي(ع) فرمود: اين يكي از دو ركني بود كه رسول خدا گفت و هنگامي كه فاطمه وفات كرد فرمود: اين هم ركن دومي بود كه رسول خدا گفت.
در همين راستا روايتي از عبدالله بن عمربن خطاب نقل شده است كه مربوط به امام پس از واقعه عاشورا است. ابن نعيم نقل مي كند كه نزد عبدالله بن عمر نشسته بوديم مردي پيش آمد و از حكم خون پشه سؤال كرد كه اگر در لباس نمازگزار باشد نمازش صحيح است يا خير؟
عبدالله پرسيد: از كجا مي آيي و اهل كدام منطقه اي؟
گفت: اهل عراق هستم.
عبدالله گفت: اين مرد را بنگريد كه از خون پشه مي پرسد، حال آن كه اينان پسر رسول خدا را كشتند و سكوت كردند. از رسول خدا(ص) شنيدم كه مي فرمود: حسن و حسين دو ريحانه من در اين دنيا هستند.
¤ سخاوت و تواضع
روزي امام حسين(ع) چند كودك را ديد كه تكه ناني را با هم مي خوردند. از حضرت خواستند از نان آنها بخورد حضرت دعوت ايشان را پذيرفت و از تكه نانشان خورد آنگاه آنان را با خود به منزل آورد غذا داد و لباس نو پوشاند و فرمود: اينان از من سخاوتمندترند زيرا تمام آنچه را داشتند بخشيدند و من فقط مقداري از آنچه داشتم به آنها بخشيدم.
¤ جود و شجاعت
زينب دختر ابورافع نقل مي كند كه فاطمه(س) پس از آن كه پدربزرگوار خويش را از دست داد سخت دلگير شد و دائماً گريه و ناله مي كرد. روزي دست حسن و حسين را گرفت و به نزديك قبر پدر آمد و سخت گريست و شكوه كرد. در بين شكوايه هاي خويش عرض كرد: يا رسول الله! آيا چيزي را براي اين دو فرزند به ارث مي گذاري؟
صداي رسول خدا آمد كه فرمود: اماالحسن فله هيبتي و سؤددي و اماالحسين فله جرأتي و جودي (اما براي حسن هيبت و آقايي را به ارث مي گذارم و اما براي حسين جرأت و جودم را به وديعت مي نهم)
فاطمه زهرا عرض كرد: راضي و خشنود شدم اي رسول خدا.
¤ حج امام حسين(ع)
امام حسين(ص) در طول عمر شريف خود بيست و پنج بار پياده به حج مشرف شد درحالي كه همراه او اسب هاي اصيل را بدون سوار مي بردند.
آن حضرت درحاليكه از امكانات كافي برخوردار بود و مي توانست از وسايل موجود آن زمان در حد بسيار بالايي بهره مند شود ولي به خاطر اظهار بندگي كامل و خضوع و خشوعي كه در پياده رفتن وجود دارد راه خانه خدا را پياده مي پيمود.
اما اينكه در همان حال اسب هاي سواري را بدون سوار همراه خود مي برد شايد به دو دليل زير بود: يكي آن كه هنگام بازگشت از آنها استفاده كنند و ديگر آنكه حركت با خدم و خشم بيشتر بر بندگي و اطاعت محض دلالت دارد.
امام حسين(ع) را ديدند كه در مسجد مدينه صورت بر خاك نهاده مي گويد: الهي اگر به خاطر گناهانم بازخواستم كني به كرمت توسل مي جويم و اگر با خطاكاران جمع كني به آنها خواهم گفت ترا دوست دارم آقاي من اطاعت من براي تو نفعي ندارد و معصيتم زياني به تو نمي رساند پس اگر آنچه را نفعي برايت ندارم به جا نياورم بر من ببخش و اگر آنچه كه را ضرري به تو نمي زند مرتكب شدم در گذر كه تو ارحم الراحميني.


منابع اين مقاله
- تاريخ دمشق، ابن عساكر، ترجمه الامام حسين(ع)
- صحيح بخاري، ترجمه امام حسين
- مقتل خوارزمي و فرائد السمطين
- طبقات ابن سعد، ترجمه امام حسين، مؤسسه آل البيت
- تاريخ ابن عساكر، ترجمه امام حسين(ع)
- تاريخ دمشق، ابن عساكر، ترجمه امام حسين
- سنن ترمذي و اسدالغابه و مستدرك، حاكم نيشابوري
- كنزالعمال
- تاريخ دمشق،ابن عساكر
- تفسير جامع البيان
- حليه الاولياء ابونعيم اصفهاني
& مركز پژوهش هاي صدا و سيما

شاخه هاي علوم پزشكي در دعاي عرفه ي امام حسين (ع)

دعاي عرفه 
مرحوم محدث قمي در مفاتيح آورده است كه بشر و بشير فرزندان غالب اسدي نقل كرده اند در آخرين ساعات روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسين (ع) بوديم. آن حضرت با جمعي از خاندان، فرزندان و شيعيان از چادر بيرون آمدند و با نهايت خضوع و خشوع در طرف چپ كوه ايستادند. روي مبارك خود را به طرف كعبه گردانيدند؛ دستها را تا مقابل صورت بالا بردند و اين دعا را خواندند. (1: 29).
 
دعاي عرفه و شاخه هاي علوم پزشكي
          نگارنده ضمن قرائت دعاي عرفه و دقت در واژه شناسي[3] فرازهاي آن، انواع تخصص هاي جديد علوم پزشكي را استخراج نمود كه از حيث تاريخ علوم پزشكي، تقسيمات و شاخه هاي علوم پزشكي حائز اهميت و بسيار جالب توجه است.
حضرت سيدالشهدا (ع) در فرازهايي از دعاي شريف عرفه به پيشگاه باريتعالي عرضه مي دارد كه:
"... ان لوحاولت و اجتهدت مدي الاعصار و الاحقاب لو عمرتها ان اودي شكر واحده من انعمك ما استطعت ذلك...
‌]آري‌، اي خداي مهربانم[ اگر با اين همه نعمت هاي آشكار و پنهان تو بخواهم و بكوشم و در تمامي قرون و اعصار در آنها زندگي نمايم و بخواهم كه شكر يكي از نعمت هايت را به جاي آورم ناتوان خواهم بود..." (1: 48).
اينك به واژه ها يا فرازهايي از اين دعاي با عظمت اشاره مي نمايم كه در آنها شاخه ها و تقسيمات علوم پزشكي (در زمان حدود 13 قرن پيش) متجلي است:
ثم ما صرفت و درات عني اللهم من الضر و الضراء اكثر مما ظهر لي من العافيه والسراء و انا اشهد يا الهي بحقيقه ايماني و عقد عزمات يقيني و خالص صريح توحيدي و باطن مكنون ضميري و علايق مجاري نور بصري و اسارير صفحه جبيني و خرق مسارب نفسي و خذاريف مارن عرنيني و مسارب صماخ سمعي و ما ضمت و اطبقت عليه شفتاي و حركات لفظ لساني و معرز حنك فمي و فكي و منابت اضراسي و مساع مطعمي و مشربي و حماله ام راسي و بلوع فارغ حبايل عنقي و ما اشتمل عليه تامور صدري و حمايل حبل و تيني و نياط حجاب قلبي و افلاذ حواشي كبدي و ما حوته شراسيف اضلاعي و حقاق مفاصلي و قبض عواملي و اطراف اناملي و لحمي و دمي و شعري و بشري و عصبي و قصبي و عظامي و مخي و عروقي و جميع جوارحي و ما انستج علي ذلك ايام رضاعي و ما اقلت الارض مني و نومي و يقظتي و سكوني و حركات ركوعي و سجودي ان لو حاولت و اجتهدت مدي الاعصار و الاحقاب لو عمرتها ان اودي شكر واحده من انعمك ما استطعت ذلك. (1: 46 – 47)
  شاخه هاي علوم پزشكي در دعاي عرفه ي امام حسين (ع)

چكيده
 
يكي از مهمترين اهداف رشته كتابداري و اطلاع رساني طبقه بندي و سازماندهي علوم و دانش ها است. نگارنده با امعان نظر در فرازهايي از دعاي شريف عرفه امام حسين (ع) متعلق به قرن 1 ق. به اكثر تقسيم بندي و شاخه هاي اصلي كنوني علوم پزشكي دست يافت. عبارات بخش مورد نظر مستقيماً مرتبط با اين تخصص ها يا گروه بندي ها است و موضوعاتي چون: آناتومي انسان، دستگاه گوارش، دستگاه عصبي، پوست، دندانپزشكي، گوش و حلق و بيني، چشم پزشكي، دستگاه تنفسي، قلب و عروق، خون، ارتوپدي، مغز و اعصاب و... را در بر دارد.
 
كليد واژه ها
دعاي عرفه، امام حسين (ع)، تاريخ علوم پزشكي، پزشكي، موضوعات وابسته پزشكي، تقسيمات علوم پزشكي، كتابداري پزشكي.
 
مقدمه
يكي از تعاريف سنتي كتابداري عبارتست از "كاربرد دانش كتابها و كاربرد اصول، فنون و نظريه هاي مشخص در ايجاد، نگاهداري و سازمان دهي و استفاده از مجموعه كتابها و ديگر مواد موجود در كتابخانه و همچنين گسترش خدمات كتابخانه..." (2: 342).
          در تعريفي ديگر اينگونه بيان شده كه كتابداري دانش و تبحري است كه مربوط به ادارة كتابخانه ها، مجموعه آنها، اقتصاد كتاب و كتابشناسي است. (2: 343).
          با توسعه و پيشرفت روزافزون علوم در تمامي شاخه ها و كاركردهاي نوين علم كتابداري و اطلاع رساني
مي توان اذعان داشت كتابداري امروزه علاوه بر داشتن معاني فوق علمي است كه از شناخت اجمالي دانش (طبقه بندي) و روابط طولي و عرضي اصطلاحات تخصصي آن با هدف دستيابي سريع و آسان به اطلاعات بحث مي كند. به بياني ديگر هدف اين علم، تبيين حد و مرز علوم، ايجاد روابط ميان آنها، سازماندهي و مديريت اطلاعات و مرتفع ساختن نيازهاي كاربران از طريق بازيابي جامع و مانع اطلاعات و اطلاع رساني به ايشان است.
 
پيدايش علوم پزشكي
          يكي از علل اصلي پيدايش علوم نياز بشر به تسخير طبيعت، حل معضلات مبتلا به و بازشناسي روابط موجود ميان پديده ها بوده است و در همين راستا بعنوان مثال مي توان به پيدايش علم پزشكي اشاره نمود. سبب اصلي ايجاد، رشد و توسعه دانش پزشكي وجود آلام و امراض از ابتداي خلقت بشر بوده است. در واقع چاره انديشي انسان و لزوم مقابله، درمان يا كاهش اين دردها موجد علم طب و گسترش آن شد.
          در اين راستا شناخت بيماريها و ارگانيسم بدن نيز از ديرباز مورد توجه قرار گرفت. بعدها بشر در دانش پزشكي به چنان پيشرفت شگرفي دست يافت كه از حالت شناخت كلي و عمومي اعضا به سمت و سوي تخصص هاي ويژه پيش رفت كه از جمله مي توان به موارد ذيل اشاره نمود:
چشم پزشكي 2. دندان پزشكي 3. قلب و عروق 4. خون 5. ارتوپدي 6. بيمارهاي مفصلي 7. گوش و حلق و بيني 8. گوارش 9. پوست 10. آناتومي / علم تشريح و...
 رده بندي علوم پزشكي (ان. ال. ام.)[2]
     به سبب گستردگي و توسعه علوم پزشكي و نياز به سازماندهي منابع حوزه علوم پزشكي اين رده بندي توسط كتابخانه ملي پزشكي آمريكا در دهه 1940 صورت پذيرفت كه كتابخانه هاي فعال در زمينه علوم پزشكي از آن استفاده نمودند. در اين رده بندي به جاي ردة R در رده بندي كنگره، از حرف W استفاده شده و تقسيمات فرعي ذيل آن قرار گرفته اند.
در اينجا به برخي از اين تقسيمات فرعي اشاره مي نمايم:
     سيستم گوارش WI؛     سيستم عصبي WL؛                         بيماريهاي پوست WR
     دندانپزشكي WU؛        بيماريهاي گوش و حلق و بيني WV؛        چشم پزشكي WW        
     تاريخ پزشكي WZ؛       سيستم قلبي عروقي WG؛                  سيستم هاي خوني و لنفاوي WH
     سيستم تنفسي WF؛   سيستم عضلاني WE
 
توجه به مسائل پزشكي در اسلام
          در قرآن كريم، احاديث و روايات منقول از حضرات معصومين (عليهم السلام) به نمونه هايي فراوان از عنايت دين مبين اسلام به موضوعات گوناگون علوم پزشكي برمي خوريم. از سفارشات بهداشتي، پزشكي و توجه به سلامتي گرفته تا بحث تغذيه و جز آن در اينجا به نمونه هايي چند اشاره مي شود:
1. و اذا مرضت فهو يشفين (قرآن، شعرا: 80).
و چون بيمار شوم او (خداوند) شفايم مي دهد.
2. و ابري ء الاكمه والابرص و احي الموتي باذن الله (قرآن، آل عمران: 49).
به اذن خدا، نابيناي مادرزاد و پيس را بهبود مي بخشم.
3. و اوحي الي النحل ان اتخذي من الجبال بيوتاً و من الشجر و مما يعرشون ثم كلي من كل الثمرات فاسلكي سبل ربك ذللاً يخرج من بطونها شراب مختلف الوانها فيه شفاء للناس ان في ذلك لايه لقوم يتفكرون (قرآن، نحل: 68 – 69).
و خداوند به زنبور عسل وحي كرد كه در كوهها و درختان و بلنديها منزل بگيريد سپس از ميوه هاي شيرين و شهد گلهاي خوشبو بخوريد و راه پروردگار خود را بپوئيد آنگاه از درون آنها شربتي شيرين به رنگهاي گوناگون بيرون مي آيد كه شفاي مردمان در آن است. مسلماً در اين آيت و نشانه اي است براي گروهي كه تفكر مي كنند.
4. پيامبر اكرم (ص) فرمودند: العلم علمان، علم الاديان و علم الابدان.
دانش بر دو گونه است: دانش دينها و دانش بدنها (3: ج 1، 32).
5. حضرت علي (ع):
ان من البلاء الفاقه و اشد من ذلك مرض البدن و اشد من ذلك مرض القلب و ان من النعم سعه المال و افضل من ذلك صحه البدن و افضل من ذلك تقوي القلوب (3: ج 1، ص 134).
يكي از گرفتاريها تنگدستي است. سخت تر از آن بيماري است و سخت تر از آن هم بيماري دل. يكي از نعمتها توانمندي مالي است و برتر از آن، تندرستي و سلامتي است و بهتر از آن نيز تقواي دلها است.
6. امام باقر (ع):
... و اعلم انه لا علم كطلب السلامه و لاسلامه كسلامه القلب (3: ج 1، 32).
بدان كه نه هيچ دانشي چون طلب سلامتي است و نه هيچ سلامتي اي چون سلامت قلب.
7. امام صادق (ع):
ما استشفي للناس بمثل العسل (3: ج 2، 398).
مردم به چيزي مانند عسل شفا نمي يابند.
 
دعاي عرفه
          مرحوم محدث قمي در مفاتيح آورده است كه بشر و بشير فرزندان غالب اسدي نقل كرده اند در آخرين ساعات روز عرفه در عرفات در خدمت امام حسين (ع) بوديم. آن حضرت با جمعي از خاندان، فرزندان و شيعيان از چادر بيرون آمدند و با نهايت خضوع و خشوع در طرف چپ كوه ايستادند. روي مبارك خود را به طرف كعبه گردانيدند؛ دستها را تا مقابل صورت بالا بردند و اين دعا را خواندند. (1: 29).
 
دعاي عرفه و شاخه هاي علوم پزشكي
          نگارنده ضمن قرائت دعاي عرفه و دقت در واژه شناسي[3] فرازهاي آن، انواع تخصص هاي جديد علوم پزشكي را استخراج نمود كه از حيث تاريخ علوم پزشكي، تقسيمات و شاخه هاي علوم پزشكي حائز اهميت و بسيار جالب توجه است.
حضرت سيدالشهدا (ع) در فرازهايي از دعاي شريف عرفه به پيشگاه باريتعالي عرضه مي دارد كه:
"... ان لوحاولت و اجتهدت مدي الاعصار و الاحقاب لو عمرتها ان اودي شكر واحده من انعمك ما استطعت ذلك...
‌]آري‌، اي خداي مهربانم[ اگر با اين همه نعمت هاي آشكار و پنهان تو بخواهم و بكوشم و در تمامي قرون و اعصار در آنها زندگي نمايم و بخواهم كه شكر يكي از نعمت هايت را به جاي آورم ناتوان خواهم بود..." (1: 48).
اينك به واژه ها يا فرازهايي از اين دعاي با عظمت اشاره مي نمايم كه در آنها شاخه ها و تقسيمات علوم پزشكي (در زمان حدود 13 قرن پيش) متجلي است:
ثم ما صرفت و درات عني اللهم من الضر و الضراء اكثر مما ظهر لي من العافيه والسراء و انا اشهد يا الهي بحقيقه ايماني و عقد عزمات يقيني و خالص صريح توحيدي و باطن مكنون ضميري و علايق مجاري نور بصري و اسارير صفحه جبيني و خرق مسارب نفسي و خذاريف مارن عرنيني و مسارب صماخ سمعي و ما ضمت و اطبقت عليه شفتاي و حركات لفظ لساني و معرز حنك فمي و فكي و منابت اضراسي و مساع مطعمي و مشربي و حماله ام راسي و بلوع فارغ حبايل عنقي و ما اشتمل عليه تامور صدري و حمايل حبل و تيني و نياط حجاب قلبي و افلاذ حواشي كبدي و ما حوته شراسيف اضلاعي و حقاق مفاصلي و قبض عواملي و اطراف اناملي و لحمي و دمي و شعري و بشري و عصبي و قصبي و عظامي و مخي و عروقي و جميع جوارحي و ما انستج علي ذلك ايام رضاعي و ما اقلت الارض مني و نومي و يقظتي و سكوني و حركات ركوعي و سجودي ان لو حاولت و اجتهدت مدي الاعصار و الاحقاب لو عمرتها ان اودي شكر واحده من انعمك ما استطعت ذلك. (1: 46 – 47)


فرازهاي پزشكي دعاي عرفه به تفكيك واژه ها و عبارات
رديف واژه / فراز / عبارت عربي ترجمه فارسي تخصص / شاخه معادل انگليسي
1 علايق مجاري نور بصري رشته هاي مجاري نور چشمم چشم پزشكي   Ophthalmology   
2 اسارير صحفه جبيني خطوط نقش پيشاني ام پوست  Dermatology     
3 خرق مسارب نفسي شكاف راه هاي تنفسم پوست  Dermatology      
4 خذاريف مارن عرنيني نرمه تيغه بيني ام گوش و حلق و بيني     ENT (ear nose and throat)       
5 مسارب مساخ سمعي راه هاي امواج صدها به پرده صماخ گوشم گوش و حلق و بيني  ENT (ear nose and throat)        
6 ما ضمت و اطبقت عليه شفتاي آنچه كه لبهايم آنها را در بر گرفته و هنگام روي هم نهاده شدن ميان خود دارد دندان پزشكي  Dentistry           
7 حركات لفظ لساني حركات تلفظ و اداي زبانم گوش و حلق و بيني
زبانشناسي[4]  ENT                  
8 معزز حنك فمي و فكي محل پيوستن فك بالا و پائينم گوش و حلق و بيني  ENT                 
9 منابت اضراسي رستنگاه دندانهايم دندان پزشكي  Dentistry           
10 مساع مطعمي و مشربي   عامل چشيدن خوراكي ها و آشاميدنيهايم گوش و حلق و بيني  ENT                  
11 حماله ام راسي استخوان حافظ مغز سرم  مغز و اعصاب   Neurology                  
12 بلوغ فارغ حبايل عنقي لوله فرو دادن غذا در گردنم دستگاه گوارش  Gastroenterology 
13 ما اشتمل عليه تامور صدري با آنچه كه درون سينه ام در بر گرفته است قفسه سينه Internal medicine 
14 حمايل حبل وتيني بند رگ گردنم نخاع قلب و عروق Cardiology         
15 نياط حجاب قلبي آويزه پرده قلبم قلب و عروق Cardiology         
رديف واژه / فراز / عبارت عربي ترجمه فارسي تخصص / شاخه معادل انگليسي
16 افلاذ حواشي كبدي قطعه هاي اطراف كبدم دستگاه گوارش Gastroenterology     
17 ماحوته شراسيف اضلاعي آنچه كه خميدگي دنده هايم در بر گرفته  طب داخلي Internal medicine     
18 حقاق مفاصلي گودي بندهاي مفاصلم ارتوپدي  Orthopedics                  
19 قبض عواملي و اطراف اناملي قبض عوامل فعال درونم طب داخلي Internal medicine     
20 و لحمي و دمي و گوشت و خونم خون  Hematology      
21 شعري و بشري مو و پوستم پوست Dermatology
22 عصبي اعصابم مغز و اعصاب Neurology
23 عظامي استخوانهايم ارتوپدي Orthopedics
24 مخي مغزم مغز و اعصاب Neurology
25 عروقي رگ هايم قلب و عروق Cardiology
26 جميع جوارحي همه اعضايم آناتومي / علم تشريح Anatomy

 
ترجمه كامل عبارات پزشكي دعاي شريف عرفه:
بار الها، وانگهي آن ضررها و زيانها را كه از من برگردانيدي، بيش از آن عافيت و نعمت هايي است كه به من عنايت فرمودي و اي خداي من، با حقيقت ايمانم گواهي مي دهم و با عهد استوار و محكم قاطعيت هاي يقيني كه دارم و با خلوص توحيد صريحي كه در دلم موجود است و با اعماق پنهاني درونم و رشته هاي مجاري نور چشمم و خطوط نقش پيشانيم و با شكاف راه هاي تنفسم و نرمه تيغة بيني ام و طرق امواج صداها به صماخ و استخوان گوشم و با آنچه كه لب هايم آن را در بر، و در هنگام روي هم نهاده شدن ميان خود دارد. و با حركات لفظي زبانم و محل پيوست فك بالا و فك پايينم و رستنگاه دندانهايم و عامل چشيدن
خوراكي ها و آشاميدني هايم، با عامل حمل ]فعاليت يا استخوان[ حافظ مغز سرم و لولة فرو دادن غذا و آشاميدني در درون چنبره گردنم و با آنچه كه درون سينه ام در بر گرفته است و حمائل ]بند[ رگ گردنم و آويزة پرده قلبم و با قطعه هاي اطراف كبدم و آنچه كه خميدگي دنده هايم در بر گرفته و گودي بندهاي مفصل ها و قبض عوامل فعال درونم و بند انگشتانم و گوشت و خون و مو و ظاهر پوست و اعصاب و ني و استخوانها و مغز و رگها و همة اعضايم و با آنچه كه در دوران شيرخوارگي در بدنم بافته شده است و با آنچه كه زمين از من بر خود حمل نموده است و با خواب و بيداري و سكون و حركات و ]ركوع و سجود[، آري، اي خداي مهربانم، اگر با اين همه نعمتهاي آشكار و پنهان تو بخواهم و بكوشم، و در تمامي قرون و اعصار در آنها زندگي نمايم و بخواهم كه شكر يكي از نعمت هايت را بجاي بياورم ناتوان خواهم بود. (1: 47 – 48).
آري كسي كه از نعمت عظماي هستي و عافيت برخوردار است با اين جملات باهر النور امام حسين (ع) آشنايي و معرفت بسيار نزديكي دارد و همو مي تواند بفهمد و بگويد كه:


هنگام تنگدستي در عيش كوش و مستي                          كاين كيمياي هستي قارون كند گدا را
 


مآخذ:
1. جعفري، محمدتقي. نيايش امام حسين (ع) در صحراي عرفات. تهران: موسسه نشر كرامت، 1378.
2. سلطاني، پوري. راستين، فروردين، دانشنامه كتابداري و اطلاع رساني. تهران: فرهنگ معاصر، 1379.
3. محمدي ري شهري، محمد. دانش نامه احاديث پزشكي. ترجمه حسين صابر. قم: دارالحديث، 1385.
 
 

عاشورا در نگاه امام خمینی (ره)

عاشورا و كربلا در نگاه امام جایگاه ویژه ای دارد و امام نظر گاه بلندی به عاشورا افـكنـده و آن رادست مایه سترگي براي آفریـنـش انقلاب اسلامی یافته و از آن الهام گرفته است. امام خمینی(ره) قیام خود را برگرفته از قیام سیدالشهدا معرفی و به آن افتخار می كند و یادآور می‌شـود كه ما بـایستی درس‌های شجاعـت، شهـادت، عدالـت، عدالـت خـواهی، مبارزه با ظـلم و دفاع از مكتب را فراگیریم. و با استدلال به شیوه و سیره زندگی امام حسین(ع) منطق راحـت طلبـان بـی درد سازشگران دنـیاطلب و تماشاچیان توجیه گر را مردود می‌شمارد.
این مسئله به آن جـهت اسـت كه خط سرخ شیعه كه هـمان اسلام ناب محمدی است در كربلا برجسته تر می‌شود. در پرتو نهضت عـاشورا، آزادی خواهـی، ذلت ستیـزی و شهادت طلبی كه لازمه مـبـارزه با دستگاه جور است پررنـگ تر می‌شود. لـذا پژوهشگـران و مورخان، قیام امام(ره) را دارای ویژگی‌هایی كه نـه تنها در قرن‌های معاصر بلكه در طول تاریخ نظیرندارد، می‌شمارند. بی شك یكی از آن ویژگی‌ها، پیوندی است كه بین انقلاب امام خمینی(ره)و انقلاب امام حسین در سال61هجری وجود دارد. 
امام خمینی (ره) که تربیت یافته مکتب حسینی بود مردم را متحول ساخت و آنان را در مبارزه و قیام، رهرو سالار شهیدان نمود، افق‌های جدیدی که او با استفاده از نهضت حسینی بر روی اندیشمندان گشود، همه نادیده و ناگشوده بود، فلسفه‌هایی که او از اقامه شعائر حسینی به شیعیان یاد داد به سوگواری‌ها، معنا و مفهوم دیگری بخشید. معظم له درباره اهداف نهضت حسینی می‌فرماید:
سید الشهداء سلام الله علیه که همه عمرش و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومتها در دنیا ایجاد کردند، تمام عمرش را صرف این کرد و تمام زندگیش را صرف این کرد که این حکومت، حکومت جور بسته بشود و از بین برود؛ معروف در کار باشد، منکرات از بین بروند... [پیام امام خمینی ره به مناسبت سال نو، 30/12/1366، صحیفه نور، ج 20، ص 190، به نقل از کتاب ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی ره، ص 216]

سید الشهداء سلام الله علیه از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود فرمودند که می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد، انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است، اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سید الشهداء هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود... [پیام امام خمینی ره به مناسبت روز پاسدار،30/12/1366، صحیفه نور، ج 7، ص 236، به نقل از کتاب ایثار وشهادت در مکتب امام خمینی ره، ص 214]

سیدالشهداء سلام الله علیه تمام حیثیت خودش، جان خودش را و بچه هایش را، همه چیز را [ فدا کرد] در صورتی که می دانست قضیه این طور می شود، کسی که فرمایشات ایشان را از وقتی که از مدینه بیرون آمدند و به مکه آمدند و از مکه آمدند بیرون حرفهای ایشان را می شنود همه را، می بیند که ایشان متوجه بوده است که چه دارد می کند، این جور نبود که آمده است ببیند که بلکه آمده بود حکومت هم می خواست بگیرد، اصلا برای این معنا آمده بود و این یک فخری است و آنهایی که خیال می کنند که حضرت سید الشهداء برای حکومت نیامده خیر؛ اینها برای حکومت آمدند، برای این که باید حکومت دست مثل سید الشهداء باشد، مثل کسانی که شیعه سید الشهداء هستند باشد... [پیام امام خمینی ره به مناسبت سال نو، 30/12/1366، صحیفه نور، ج 20، ص 190، به نقل از کتاب ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی ره، ص 216]

وقتی که حضرت سید الشهداء سلام الله علیه آمد مکه و ازمکه بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگی بود که در یک وقتی که همه مردم دارند به مکه می روند، ایشان از مکه خارج بشود. این یک حرکت سیاسی بود تمام حرکاتش، حرکات سیاسی بود، اسلامی – سیاسی بود که بنی امیه رااز بین برد و اگر این حرکت نبود، اسلام پایمال شده بود... [بیانات امام خمینی ره درجمع اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران، 13/7/1362، صحیفه نور، ج 18، ص 140، به نقل از کتاب ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی ره، ص 226] آن حضرت در فکر اسلام و مسلمین بود، به خاطر اینکه اسلام در آینده و در نتیجه جهاد و فداکاری او در میان انسانها نشر پیدا کند و نظام سیاسی و نظام اجتماعی آن درجامعه ما برقرار شود مخالفت نمود مبارزه کرد و فداکاری کرد. [ولایت فقیه، ص 161، به نقل از کتاب ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی ره، ص 216]

شخصیت امام حسین(ع) از نگاه امام خمینی (ره)
۱- قیام برای خدا: سید الشهداء با چند نفر از اصـحاب قیام كردند، چون قیام لله بود اساس سلطنت آن خبیث را درهم شكستند.
2- مسؤلیت پذیری: در بحث مسؤلیت پذیری از همه انبیاء و اولیاء بارزتر و معروف تر سیدالشهـدا است.
اگر وضع تفكر امام حسین(ع) مثل بعضی از مقدسین جامعه خودش بودكربلایی پیش نمی‌آمد، یـك راحت طلبی بود و كـناره گیری از جـامعه، لكن وضـع تفكر امام حسین(ع)طور دیگری بود.
۳- شهادت طلبی: هر چه روز عاشورا و شهادت به امام حسین(ع)نزدیك تر می‌شد، افروخته تر می‌شد. جوانان او برسر این كه شهیـد شونـد، مسابقه می‌دادند. همه می‌دانستنـد كه بعد از چند ساعت دیگر شهیدند.
۴- صبر و استقامت: روز عاشورا و شب یازدهم مصائب و مخایفی اتفاق افتاد كه تحمل این همه سختی و رنج و مشقت را كسي جز حضرت زینب(س) نداشت.
۵- تجلیات عرفانی وجود مقـدس امـام حسین(ع): ما كه تابع امام حسین(ع)هستیـم بـایـد بـه تفكر در مسائل عرفانی و ملكوتی امـام حسیـن(ع) بـپردازیـم و ببینیم ایشان چه وصفی در زندگی داشت. قـیـامـش، انگیزه‌اش نهی از منكر بود كه منكری باید از بین برود. مناجات شعبان، دعای عرفه امام حسین و...

فلسفه ی نهضت عاشورا
اگر بخواهیم در رابطه با فلسفه نهضت امام حسین(ع) صحبت نماییم باید به یك متفكر و اسلام شنـاس ژرف اندیش بپردازیم كه بهتر از امام راحل پیدا نمـی‌شود. امام راحل اهداف مختلفی را برای قیام امام حسین(ع)بیان كرد كه اولاً همه اینها در طول یكدیگرند و نه تنها با هم مناقاتی ندارند بلكه مكمل هم هستند.
۱- بازگرداندن جامعه به سنت وسیره پیامبر: به دلـیل انحراف جامعه اسلامی از سنت و سیره نبوی در دوره حاكمیت یزید امام حسین(ع)تلاش اصلی و محوری خود را بازگرداندن جامعه به سنت و سیره نبوی معـرفی می‌نماید. 
امام حسین(ع) درخطبه ای می‌فرماید كه پیامبر اكرم فرموده است: كسی كه ببیند یك سلطان جائری حلال می‌شمرد حرمـات الله را و مـع ذالك سـاكت شد و تغییر نداد باقول خودش بـا عمل خودش ایـن انجـرفی كه سلطـان جائر پيدا كرده حتم اسـت بر خداي تبارك و تعالي كه جاي او را هم همان جاي سلطان جائر در آخرت قرار بدهد.
۲- حفظ و احیای شریعت: در طول هدف پیشین احـیای شریعت اسلامی از دستبرد و تطاول معاندان از جمله هدف‌هـای والای حسینی است. خطری كه كه معاویه و یزید برای اسلام داشتند منصب خلافـت نبود این كمترین خطر بود ولی خطر اصلی این بود كه می‌خواستند:
الف) اسلام را به صورت سلطنت در بیاورند.
ب) می‌خواستند معنویت رابه صورت طاغوت درآورند
ج)اسلام را منقلب كنند و به یك رژیم كاملاً طاغوتی درآورند.
د) اسلام را وارونه كردند، این خطر بزرگی بود كه امام حسین(ع) با قـيامش و نـثـار خـونـش آن را رفـع كرد. سیدالشهدا در این راه جان خـود را فدا كرد.
۳- اقامه عدل و معروف و رفع مـنكر: از هـمان روزاول فـرمودند:
می‌بینید كه به معروف عمل نمي‌شود و به منكر عمل می‌شود. او انگیزه اش این بود كه معروف را اقامه كند و منكر را از بـین ببرد. انحراف همه از مـنكرات است و جز خط مستقیـم توحید هر چه هسـت منكر است و باید از بین برود.
۴- تشكیل حكومت اسلامی: آنها كه خیال می‌كـنند كـه سیدالشهدا برای حكومت نیامده بود و خود اینها برای حكومت آمدند سخت در اشتباهند. برای اینكه حكومت باید در دست كسي مثل سیدالشهدا باشد زیرا اصل قیام انبیاء از اول تا آخر این بوده است.
۵- شهادت: خون شهید رسواگر ظالم و نشانه نزدیك تر شـدن پیروزی مكتب است هر شهیدی كه می‌داد، ابتهاج حسین زیادتر می‌شد چرا چون به هدف و یك قدم به پیروزی نـزدیـك تر می‌شد.
۶- انجام اصلاحات بنیادی: بنی امیه چه كسانی هستند شجره ملعونه، ناگزیر اسلام آوردند،با درون كفر و ظاهر اسلام، مصـداق بارز نفاق هستند. سوء استفاده بعد از رحلت پیامبر كه شامل موارد ذیل است.
الف) سلطه خود را بر دنیای شرق تا غرب بگسترانند
ب) سیره نبی مكرم را مبـنی بر مـال و ثـروت و... دانستند.

دستاوردهای قیام عاشورا
۱- حفاظت از اندیشه های اسلامی:
پیغمبر(ص) فرمود: انا من حسین؛ یعنی دیانت را او نگه می‌دارد و ایـن فداكاری و دیانت اسلام را نگه داشته است و ما باید این را نگه داریـم باید رمز بقای مذهب و ممالك اسلامـی مـمالك شیعی را بدانیم چه بوده و آن را حفظ كنیم.
۲- عاشورا نماد غلبه حق بر باطل: امام حسین(ع) و یارانش كشته شـده‌اند اما پیروزی نهـایی از آن آنـهاست چـون مكتب‌شـان شكـست نخورد. یزیـد و یـارانـش در مـزبـله تـاریـخ دفـن شدند تا ابد. و این است پیروزی خـون بر شمشیر و حق بر باطل. 

دروس عاشورا
۱- رابطه دین و سیاست و لزوم بر خورداری از بینش سیاسی
۲- لزوم فداكاری در راه احیای شریعت
۳- درس جاودانگی در پرتو شهادت
۴- تحمل رنج ها و مشقت ها
۵- درس شجاعت
۶- ادای تكلیف در هر صورت
۷- چگونگی مبارزه، انقلاب وتسلیم نشدن 

احیای دین امروزه چگونه محقق می‌شود
امام خمینی می‌فرماید: احیای دین در این عصر بدون احیـای عاشورا ممكن نیست چون تـنها راهكار بـرای احیای دین انقلاب بوده و تنها راه به حـركت در آوردن چرخ عظیم انقلاب احـیای عاشورا حسینی است.

اهداف نهضت امام حسين (ع) از نگاه رهبر معظم انقلاب

اهداف نهضت و قيام امام حسين (ع)

در مقام تبليغ و واقع‌‍‌‍ ، حركت امام حسين(ع) براى اقامه‏ى حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلب‏الاصلاح فى امّة جدّى اريد ان امر بالمعروف وانهى عن‏المنكر ...». در زيارت اربعين كه يكى از بهترين زيارات است، مى‏خوانيم: «و منح‏النّصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من‏الجهالة و حيرةالضّلاله». آن حضرت در بين راه، حديث معروفى را كه از پيامبر(ص) نقل كرده‏اند، بيان مى‏فرمايند: «ايهاالنّاس انّ رسول‏اللَّه صلّى‏اللَّه عليه و اله و سلّم قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم‏اللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‏اللَّه صلّى‏اللَّه عليه و اله و سلم يعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا على‏اللَّه ان يدخله مدخله».
تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نيز گفتارى كه درباره‏ى آن بزرگوار از معصومين رسيده است، اين مطلب را روشن مى‏كند كه غرض، اقامه‏ى حق و عدل و دين خدا و ايجاد حاكميت شريعت و برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان بوده است. غرض، ادامه‏ى راه پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران بوده است كه: «يا وارث ادم صفوةاللَّه يا وارث نوح نبىّ‏اللَّه ...» و معلوم است كه پيامبران هم براى چه آمدند: «ليقوم‏النّاس بالقسط». اقامه‏ى قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامى.

آنچه كه نهضت ما را جهت مى‏داد و امروز هم بايد بدهد، دقيقاً همان چيزى است كه حسين‏بن على(عليه‏السّلام) در راه آن قيام كرد. ما امروز، براى شهداى خود كه در جبهه‏هاى گوناگون و در راه اين نظام و حفظ آن، به شهادت مى‏رسند، با معرفت عزادارى مى‏كنيم. آن شهيد و جوانى كه يا در جنگ تحميلى و يا در برخورد با انواع و اقسام دشمنان و منافقان و كفار به شهادت رسيده، هيچ شبهه‏يى براى مردم ما وجود ندارد كه اين شهيد، شهيد راه همين نظام است و براى نگهداشتن و محكم كردن ستونهاى همين نظام و انقلاب، به شهادت رسيده است؛ در حالى كه وضع شهداى امروز، با شهداى كربلا كه در تنهايى و غربت كامل قيام كردند و هيچ‏كس آنها را به پيمودن اين راه تشويق نكرد، بلكه همه‏ى مردم و بزرگان وجوه اسلام، آنها را منع مى‏كردند، متفاوت است. در عين حال، ايمان و عشقشان آن‏چنان لبريز بود كه رفتند و غريبانه و مظلومانه و تنها به شهادت رسيدند. وضع شهداى كربلا، با شهدايى كه تمام دستگاههاى تبليغى و مشوقهاى جامعه به آنها مى‏گويد برويد و آنها هم مى‏روند و به شهادت مى‏رسند، فرق دارد. البته اين شهيد، شهيد والامقامى است؛ اما او چيز ديگرى است.

از همه‏ى برادران و خواهران تشكر مى‏كنم و به همه‏ى شما، مخصوصاً به خانواده‏هاى معظم شهدا و جوانان و نوجوانانى كه يادگار عزيزترين و فداكارترين عناصر جامعه و كشور ما هستند، و همچنين به جانبازان عزيز و خانواده‏هاى آنها و به همه‏ى قشرهايى كه در قبال مسايل كشور و انقلاب احساس مسؤوليت مى‏كنند، خوش‏آمد مى‏گويم.
در اين جلسه، تقريباً همه يا اغلب شما، جوانان پُرشور و اميدهاى امروز و آينده‏ى كشور و انقلاب هستيد؛ داراى احساسات و صاحب نقش و سهمى در آينده و حال كشوريد و در ميانتان كسانى هستند كه مى‏توانند براى كشور و ملت خود، چهره‏ى آبرومند و مايه‏ى آبرويى باشند. خوب است كه در اين جلسه، از پرتو نهضت حسينى و فداكارى حضرت ابى‏عبداللَّه(عليه‏الصّلاةوالسّلام) سخنى مطرح شود و ما اين درس را از آن حضرت بگيريم؛ مخصوصاً كه اين ايام، ايام آخر ماه صفر است و اين دو ماهى كه ماجراى عاشورا در آن تكرار مى‏شود، رو به پايان است.
در زيارتى از زيارتهاى امام حسين(عليه‏السّلام) كه در روز اربعين خوانده مى‏شود، جمله‏يى بسيار پُرمعنا وجود دارد و آن، اين است: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من‏الجهالة». فلسفه‏ى فداكارى حسين‏بن‏على(عليه‏السّلام) در اين جمله گنجانده شده است. زاير به خداى متعال عرض مى‏كند كه اين بنده‏ى تو - اين حسين تو - خون خود را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «وحيرةالضّلالة»؛ مردم را از سرگردانى و حيرتى كه در گمراهى است، نجات بدهد. ببينيد، اين جمله چه‏قدر پُرمغز و داراى چه مفهوم مترقى و پيشرفته‏يى است.


سخنرانى در ديدار با جمعي از ايثارگران ، فرهنگيان و ورزشكاران 21/6/1369
بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنهكارى و بى‏تقوايى خود را در عرصه حكومتدارى نشان داده است. گناهانى كه از سوى حاكمان و زمامداران و مسلّطانِ بر سرنوشت مردم سرزده است، با گناهان بسيار بزرگِ افراد معمولى و عادّى قابل مقايسه نيست. در اين عرصه، بشر كمتر از خرد و اخلاق و حكمت بهره برده است. در اين عرصه، منطق خيلى كمتر از عرصه‏هاى ديگر زندگى بشرى حاكم بوده است. كسانى كه خسارت اين بى‏خردى و بى‏منطقى و فساد و گناه‏آلودگى را پرداخته‏اند، آحاد افراد بشر - گاهى مردم يك جامعه و گاهى مردم جوامع متعدّد - بودند. اين حكومتها در آغاز به شكل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحوّل جوامع بشرى، به صورت استبداد جمعى و سازمان‏يافته درآمدند. لذا مهمترين كار انبياى عظام الهى مقابله با طواغيت و كسانى است كه نعمتهاى خدا را ضايع كردند: «و اذا تولّى سعى فى الأرض ليفسد فيها و يهلك الحرث و النسل». آيه قرآن، از اين حكومتهاى فاسد، با اين تعبيرات تكان‏دهنده ياد مى‏كند؛ سعى كردند تا فساد را جهانگير كنند. «ألم ترى الى الّذين بدّلوا نعمة اللَّه كفراً و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم يصلونها و بئس القرار»؛ نعمتهاى الهى و انسانى و طبيعى را به كفران تبديل كردند و انسانها را كه بايد از اين نعم برخوردار مى‏شدند، در جهنّم سوزانى كه از كفران خود به وجود آوردند، سوزاندند و كباب كردند. انبياء در مقابل اينها صف‏آرايى كردند. اگر انبياء با طواغيت عالم و طغيانگران تاريخ برخورد نداشتند، احتياج به جنگ و جدل نبود. اين كه قرآن مى‏گويد: «و كأيّن من نبىّ قاتل معه ربيّون كثير»، چه بسيار پيامبرانى كه همراه با مؤمنان خداپرست، به قتال و جنگ دست زدند؛ اين جنگ با چه كسانى بود؟ طرف جنگ انبياء، همين حكومتهاى فاسد، قدرتهاى ويرانگر و طغيانگر تاريخ بودند كه بشريت را بدبخت و نابود كردند.

انبياء نجات‏دهندگان انسانند؛ لذا در قرآن، يك هدف بزرگ نبوتها و رسالتها، اقامه عدل معرفى شده است: «لقد ارسلنا رسلنا بالبيّنات و أنزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم النّاس بالقسط». اصلاً انزال كتابهاى الهى و ارسال رسل براى اين بوده است كه قسط و عدل در ميان جوامع حاكم شود؛ يعنى نمادهاى ظلم و زورگويى و فساد از ميان برخيزد. حركت امام حسين عليه‏السّلام، چنين حركتى بود. فرمود: «انّما خرجت لطلب الأصلاح فى امّة جدّى». همچنين فرمود: «من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله او تاركا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسول‏اللَّه فعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان ثمّ لم يغيّر عليه بقول و لا فعل كان حقا على اللَّه أن يدخله مدخله»؛ يعنى اگر كسى كانون فساد و ظلم را ببيند و بى‏تفاوت بنشيند، در نزد خداى متعال با او هم‏سرنوشت است. فرمود: من براى گردنكشى و تفرعن حركت نكردم. دعوت مردم عراق از امام حسين عليه‏السّلام براى اين بود كه برود و حكومت كند؛ امام هم به همين دعوت پاسخ دادند. يعنى چنين نيست كه امام حسين عليه‏السّلام به فكر حكومت نبود، امام حسين عليه‏السّلام به فكر سركوب كردن قدرتهاى طاغوتى بود؛ چه با گرفتن حكومت و چه با شهادت و دادن خون.

امام حسين عليه‏السّلام مى‏دانست كه اگر اين حركت را نكند، اين امضاى او، اين سكوت او، اين سكون او، چه بر سر اسلام خواهد آورد. وقتى قدرتى همه امكانات جوامع و يا يك جامعه را در اختيار دارد و راه طغيان پيش مى‏گيرد و جلو مى‏رود، اگر مردان و داعيه‏داران حق در مقابل او اظهار وجود نكنند و حركت او را تخطئه نكنند، با اين عمل، كار او را امضا كرده‏اند؛ يعنى ظلم به امضاى اهل حق مى‏رسد، بدون اين‏كه خودشان خواسته باشند. اين گناهى بود كه آن روز بزرگان و آقازادگان بنى‏هاشم و فرزندان سردمداران بزرگ صدر اسلام مرتكب شدند. امام حسين عليه‏السّلام اين را برنمى‏تافت؛ لذا قيام كرد.

نقل شده است بعد از آن‏كه امام سجاد عليه‏السّلام پس از حادثه عاشورا به مدينه برگشت - شايد از آن وقتى كه اين كاروان از مدينه بيرون رفت و دوباره برگشت ده، يازده ماه فاصله شده بود - يك نفر خدمت ايشان آمدو عرض كرد: يابن‏رسول‏اللَّه! ديديد رفتيد، چه شد! راست هم مى‏گفت؛ اين كاروان در حالى رفته بود كه حسين‏بن‏على عليه‏السّلام، خورشيد درخشان اهل‏بيت، فرزند پيغمبر و عزيزِ دل رسول‏اللَّه، در رأس و ميان آنها بود؛ دختر اميرالمؤمنين با عزت و سرافرازى رفته بود؛ فرزندان اميرالمؤمنين - عباس و ديگران - فرزندان امام حسين، فرزندان امام حسن، جوانان برجسته و زبده و نامدار بنى‏هاشم، همه با اين كاروان رفته بودند؛ حالا اين كاروان برگشته و فقط يك مرد - امام سجّاد (عليه‏السّلام) - در اين كاروان هست؛ زنها اسارت كشيده، رنج و داغ ديده‏اند؛ امام حسين نبود، على‏اكبر نبود، حتى كودك شيرخوار در ميان اين كاروان نبود. امام سجّاد عليه‏السّلام در جواب آن شخص فرمود: فكر كن اگر نمى‏رفتيم، چه مى‏شد! بله، اگر نمى‏رفتند، جسمها زنده مى‏ماند، اما حقيقت نابود مى‏شد؛ روح ذوب مى‏شد؛ وجدانها پايمال مى‏شد؛ خرد و منطق در طول تاريخ محكوم مى‏شد و حتى نام اسلام هم نمى‏ماند.


در ديدار مسؤولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى 27/12/1380‏


--------------------------------------------------------------------------------

«عزّت و افتخار حسينى» چگونه عزّتى است؟ اين افتخار، افتخار به چيست؟ آن كسى كه حركت حسين‏بن‏على عليه‏السّلام را بشناسد، مى‏داند كه اين عزّت، چگونه عزّتى است. از سه بُعد و با سه ديدگاه، اين نهضت عظيم حسينى را كه در تاريخ اين‏طور ماندگار شده است، مى‏شود نگاه كرد. در هر سه بُعد، آنچه كه بيش از همه چشم را خيره مى‏كند، احساس عزّت و سربلندى و افتخار است.
يك بُعد، مبارزه حق در مقابل باطلِ مقتدر است كه امام حسين عليه‏السّلام و حركت انقلابى و اصلاحىِ او چنين كرد. يك بُعد ديگر، تجسّم معنويت و اخلاق در نهضت حسين‏بن‏على است. در اين نهضت عرصه مبارزه‏اى وجود دارد كه غير از جنبه اجتماعى و سياسى و حركت انقلابى و مبارزه علنىِ حق و باطل است و آن، نفس و باطن انسانهاست. آن‏جايى كه ضعفها، طمعها، حقارتها، شهوتها و هواهاى نفسانى در وجود انسان، او را از برداشتن گامهاى بلند باز مى‏دارد، يك صحنه جنگ است؛ آن هم جنگى بسيار دشوارتر. آن‏جايى كه مردان و زنان مؤمن و فداكار پشت سر حسين‏بن‏على عليه‏السّلام راه مى‏افتند؛ دنيا و مافيها، لذّتها و زيباييهاى دنيا، در مقابلِ احساس وظيفه از چشم آنها مى‏افتد؛ انسانهايى كه معنويتِ مجسّم و متبلور در باطنشان، بر جنود شيطانى - همان جنود عقل و جنود جهلى كه در روايات ما هست - غلبه پيدا كرد و به عنوان يك عدّه انسان نمونه، والا و بزرگ، در تاريخ ماندگار شدند. بُعد سوم كه بيشتر در بين مردم رايج است، فجايع، مصيبتها، غصّه‏ها، غمها و خونِ‏دلهاى عاشوراست؛ ليكن در همين صحنه سوم، باز هم عزّت و افتخار هست. كسانى كه اهل نظر و فكر و تأمّلند، بايد هر سه بُعد را دنبال كنند.
در آن بُعدِ اوّل كه امام حسين عليه‏السّلام يك حركت انقلابى به راه انداخت، مظهر عزّت و افتخار بود. نقطه مقابلِ حسين‏بن‏على چه كسى بود؟ آن حكومت ظالمِ فاسدِ بدكاره‏اى بود كه «يعمل فى عباداللَّه بالاثم و العدوان». نمودار اصلى اين بود كه در جامعه‏اى كه زير قدرت او بود، با بندگان خدا و انسانها با ستم، عدوان، غرور، تكبّر، خودخواهى و خودپرستى رفتار مى‏كرد؛ اين خصوصيت عمده آن حكومت بود. چيزى كه برايشان مطرح نبود، معنويت و رعايت حقوق انسانها بود. حكومت اسلامى را به همان حكومت طاغوتى كه قبل از اسلام و در دورانهاى مختلف در دنيا وجود داشته است، تبديل كرده بودند. در صورتى كه بارزترين خصيصه نظام اسلامى، حكومت است؛ برجسته‏ترين بخشهاى آن جامعه ايده‏آلى كه اسلام مى‏خواهد ترتيب دهد، شكل و نوع حكومت و رفتار حاكم است.
به تعبير بزرگان آن روز، امامت را به سلطنت تبديل كرده بودند. امامت يعنى پيشوايىِ قافله دين و دنيا. در قافله‏اى كه همه به يك سمت و هدف والا در حركتند، يك نفر بقيه را راهنمايى مى‏كند و اگر كسى گم شود، دست او را مى‏گيرد و برمى‏گرداند؛ اگر كسى خسته شود، او را به ادامه راه تشويق مى‏كند؛ اگر كسى پايش مجروح شود، پاى او را مى‏بندد و كمك معنوى و مادّى به همه مى‏رساند. اين در اصطلاح اسلامى اسمش امام - امام هدايت - است و سلطنت نقطه مقابل اين است. سلطنتِ به معناى پادشاهىِ موروثى، فقط يك نوعِ از سلطنت است. لذا بعضى سلاطين در دنيا هستند كه اسمشان سلطان نيست، اما باطنشان تسلّط و زورگويى بر انسانهاست. هر كس و در هر دوره‏اى از تاريخ - اسم او هرچه مى‏خواهد باشد - وقتى به ملت خود يا به ملتهاى ديگر زور بگويد، اين سلطنت است. اين‏كه رئيس جمهور يك دولتى - كه در همه زمانها، دولتهاى مستكبر بوده‏اند و امروز مظهر آن، امريكاست - به خود حق بدهد كه بدون هيچ استحقاق اخلاقى، علمى و حقوقى، منافع خود و كمپانيهاى پشتيبان خود را بر منافع ميليونها انسان ترجيح دهد و براى ملتهاى دنيا تكليف معيّن كند، اين سلطنت است؛ حالا اسمش سلطان باشد يا نباشد!
در دوران امام حسين عليه‏السّلام امامت اسلامى را به چنين چيزى تبديل كرده بودند: «يعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان». امام حسين عليه‏السّلام در مقابل چنين وضعيتى مبارزه مى‏كرد. مبارزه او بيان كردن، روشنگرى، هدايت و مشخّص كردن مرز بين حقّ و باطل - چه در زمان يزيد و چه قبل از او - بود. منتها آنچه در زمان يزيد پيش آمد و اضافه شد، اين بود كه آن پيشواى ظلم و گمراهى و ضلالت، توقّع داشت كه اين امام هدايت پاى حكومت او را امضاء كند؛ «بيعت» يعنى اين. مى‏خواست امام حسين عليه‏السّلام را مجبور كند به جاى اين‏كه مردم را ارشاد و هدايت فرمايد و گمراهى آن حكومت ظالم را براى آنان تشريح نمايد، بيايد حكومت آن ظالم را امضا و تأييد هم بكند! قيام امام حسين عليه‏السّلام از اين‏جا شروع شد. اگر چنين توقّع بى‏جا و ابلهانه‏اى از سوى حكومت يزيد نمى‏شد، ممكن بود امام حسين همچون زمان معاويه و ائمّه بزرگوارِ بعد از خود، پرچم هدايت را برمى‏افراشت؛ مردم را ارشاد و هدايت مى‏كرد و حقايق را مى‏گفت. منتها او بر اثر جهالت و تكبّر و دورى از همه فضايل و معنويات انسانى يك قدم بالاتر گذاشت و توقع كرد كه امام حسين عليه‏السّلام پاى اين سيه‏نامه تبديل امامت اسلامى به سلطنت طاغوتى را امضاء كند؛ يعنى بيعت كند. امام حسين فرمود «مثلى لا يبايع مثله»؛ حسين چنين امضايى نمى‏كند. امام حسين عليه‏السّلام بايد تا ابد به عنوان پرچم حق باقى بماند؛ پرچم حق نمى‏تواند در صف باطل قرار گيرد و رنگ باطل بپذيرد. اين بود كه امام حسين عليه‏السّلام فرمود: «هيهات منّا الذّلّة». حركت امام حسين، حركت عزّت بود؛ يعنى عزّت حق، عزّت دين، عزّت امامت و عزّت آن راهى كه پيغمبر ارائه كرده بود. امام حسين عليه‏السّلام مظهر عزّت بود و چون ايستاد، پس مايه فخر و مباهات هم بود. اين عزّت و افتخار حسينى است. يك وقت كسى حرفى را مى‏زند، حرف را زده و مقصود را گفته است، اما پاى آن حرف نمى‏ايستد و عقب‏نشينى مى‏كند؛ اين ديگر نمى‏تواند افتخار كند. افتخار متعلّق به آن انسان، ملت و جماعتى است كه پاى حرفشان بايستند و نگذارند پرچمى را كه آنها بلند كرده‏اند، توفانها از بين ببرد و بخواباند. امام حسين عليه‏السّلام اين پرچم را محكم نگه داشت و تا پاى شهادتِ عزيزان و اسارتِ حرم شريفش ايستاد. عزّت و افتخار در بُعد يك حركت انقلابى اين است.
در بُعد تبلور معنويت هم همين‏طور است. بارها اين را گفته‏ام كه خيليها به امام حسين عليه‏السّلام مراجعه و او را بر اين ايستادگى ملامت مى‏كردند. آنها مردمان بد و يا كوچكى هم نبودند؛ بعضى جزو بزرگان اسلام بودند؛ اما بد مى‏فهميدند و ضعفهاى بشرى بر آنها غالب شده بود. لذا مى‏خواستند حسين‏بن‏على را هم مغلوب همان ضعفها كنند؛ اما امام حسين عليه‏السّلام صبر كرد و مغلوب نشد و يكايك كسانى كه با امام حسين بودند، در اين مبارزه معنوى و درونى پيروز شدند. آن مادرى كه جوان خود را با افتخار و خشنودى به طرف اين ميدان فرستاد؛ آن جوانى كه از لذّات ظاهرى زندگى گذشت و خود را تسليم ميدان جهاد و مبارزه كرد؛ پيرمردانى مثل «حبيب‏بن‏مظاهر» و «مسلم‏بن‏عوسجه» كه از راحتى دوران پيرمردى و بستر گرم و نرم خانه خودشان گذشتند و سختى را تحمّل كردند؛ آن سردار شجاعى كه در ميان دشمنان جايگاهى داشت - «حُرّبن‏يزيد رياحى» - و از آن جايگاه صرفنظر كرد و به حسين‏بن‏على پيوست، همه در اين مبارزه باطنى و معنوى پيروز شدند.
آن روز كسانى كه در مبارزه معنوى بين فضايل و رذايل اخلاقى پيروز شدند و در صف‏آرايى ميان جنود عقل و جنود جهل توانستند جنود عقل را بر جنود جهل غلبه دهند، عدّه اندكى بيش نبودند؛ اما پايدارى و اصرار آنها بر استقامت در آن ميدان شرف، موجب شد كه در طول تاريخ، هزاران هزار انسان آن درس را فراگرفتند و همان راه را رفتند. اگر آنها در وجود خودشان فضيلت را بر رذيلت پيروز نمى‏كردند، درخت فضيلت در تاريخ خشك مى‏شد؛ اما آن درخت را آبيارى كردند و شما در زمان خودتان خيليها را ديديد كه در درون خود فضيلت را بر رذيلت پيروز و هواهاى نفسانى را مقهور احساسات و بينش و تفكّر صحيح دينى و عقلانى كردند. همين پادگان دوكوهه و پادگانهاى ديگر و ميدانهاى جنگ و سرتاسر كشور، شاهد دهها و صدها هزار نفر از آنها بوده است. امروز هم ديگران از شما ياد گرفته‏اند؛ امروز در سرتاسر دنياى اسلام آن كسانى كه حاضرند در درون خود و در صف‏آرايى حقّ و باطل، حق را بر باطل پيروز كنند و غلبه دهند، كم نيستند. پايدارى شما - چه در دوران دفاع مقدّس و چه در بقيه آزمايشهاى بزرگ اين كشور - اين فضيلتها را در زمانه ما ثبت كرد. زمانه ما زمانه ارتباطات نزديك است؛ اما اين ارتباطات نزديك هميشه به سود شيطان و شيطنتها نيست؛ به سود معنويتها و اصالتها هم هست. مردم دنيا خيلى چيزها را از شما ياد گرفته‏اند. همين مادرى كه در فلسطين جوان خودش را مى‏بوسد و به طرف ميدان جنگ مى‏فرستد، يك نمونه است. فلسطين سالهاى متمادى، زن و مرد و پير و جوان داشت؛ اما براثر ضعفها و به دليل آن‏كه در ميدان صف‏آرايى معنوى، جنود عقل نمى‏توانست بر جنود جهل پيروز شود، فلسطين دچار ذلّت شد و اين وضعيت برايش پيش آمد و دشمنان بر آن مسلّط شدند. اما امروز وضعيت فلسطين، به گونه ديگرى است؛ امروز فلسطين به‏پا خاسته است؛ امروز ملت فلسطين - زن و مرد - در صف‏آرايى معنوى در درون خود توانسته است جانب معنويت را غلبه دهد و پيروز كند؛ و اين ملت پيروز خواهد شد.
در آن صحنه سوم هم كه صحنه فاجعه‏آفرينيهاى عاشوراست، آن‏جا هم باز نشانه‏هاى عزّت مشاهده مى‏شود؛ آن‏جا هم سربلندى و افتخار است. اگر چه مصيبت و شهادت است؛ اگرچه شهادت هر يك از جوانان بنى‏هاشم، كودكان، طفلان كوچك و اصحاب كهنسال در اطراف حضرت ابى‏عبداللَّه‏الحسين عليه‏السّلام يك مصيبت و داغ بزرگ است؛ اما هركدام حامل يك جوهره عزّت و افتخار هم هست.
اين‏جا جمعى كه شما اجتماع كرده‏ايد، اغلب جوانيد. در اين پادگان دوكوهه هم دهها و صدها هزار جوان آمدند و رفتند. مظهر جوانِ فداكار در كربلا كيست؟ على‏اكبر، فرزند امام حسين عليه‏السّلام؛ جوانى كه در بين جوانان بنى هاشم برجسته و نمونه بود؛ جوانى كه زيباييهاى ظاهرى و باطنى را باهم داشت؛ جوانى كه معرفتِ به حقّ امامت و ولايت حسين‏بن‏على عليه‏السّلام را با شجاعت و فداكارى و آمادگى براى مقابله با شقاوت دشمن همراه داشت و نيرو و نشاط و جوانى خود را براى هدف و آرمان والاى خود صرف كرد. اين خيلى ارزش دارد. اين جوان فوق‏العاده و برجسته به ميدانِ دشمن رفت و در مقابل چشم پدر و چشمان زنانى كه نگران حال او بودند، جسد به خون آغشته‏اش به خيمه‏ها برگشت. اين چنين مصيبت و عزايى چيز كوچكى نيست؛ اما همين حركت او به سمت ميدان و آماده شدن براى مبارزه، براى يك مسلمان، تجسم عزّت، بزرگوارى، افتخار و مباهات است. اين است كه خداوند مى‏فرمايد: «و للَّه العزّة و لرسوله و للمؤمنين». حسين‏بن‏على عليه‏السّلام نيز به نوبه خود با فرستادن اين جوان به ميدان جنگ، عزّت معنوى را نشان داد؛ يعنى پرچم سربلندى و حاكميت اسلام را كه روشن‏كننده مرز بين امامتِ اسلامى و سلطنتِ طاغوتى است محكم نگه مى‏دارد، ولو به قيمت جان جوان عزيزش باشد.
شنيده‏ايد - در اين روزها، بارها هم تكرار شده است - كه هر كدام از اصحاب و ياران امام حسين عليه‏السّلام براى رفتن به ميدان جنگ و مبارزه كردن اجازه مى‏خواستند، امام به سرعت اجازه نمى‏داد. بعضيها را ممانعت مى‏كرد؛ به بعضى مى‏گفت كه اصلاً از كربلا برگرديد و برويد. او با جوانان بنى‏هاشم و اصحاب خود، چنين رفتار مى‏كرد. اما على‏اكبر - جوان محبوب و فرزند عزيزش - كه اجازه ميدان خواست، امام يك لحظه هم درنگ نكرد و به او اجازه داد. اين‏جا مى‏شود معرفت پسر و عظمت مقام پدر را فهميد.
تا وقتى اصحاب بودند، مى‏گفتند جانمان را قربان شما مى‏كنيم و اجازه نمى‏دادند كسى از بنى‏هاشم - فرزندان اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم‏السّلام - به ميدان جنگ بروند. مى‏گفتند اوّل ما مى‏رويم و كشته مى‏شويم، اگر بعد از كشته شدن ما خواستيد، آن وقت به ميدان برويد. وقتى كه نوبت به جانبازى و شهادت بنى‏هاشم رسيد، اوّل كسى كه درخواست اجازه براى ميدان مى‏كند، همين جوان مسؤوليت‏شناس است؛ او على‏اكبر، پسر آقا و پسر امام و از همه به امام نزديكتر است، پس براى فداكارى از همه شايسته‏تر است. اين هم يك مظهر امامت اسلامى است؛ اين‏جا جايى نيست كه دنيا، منافع مادّى، سود اقتصادى و شهوات نفسانى تقسيم كنند؛ اين‏جا مجاهدت و سختى است؛ اوّل كسى كه داوطلب مى‏شود على‏بن‏الحسين، على‏اكبر است. اين، معرفتِ اين جوان را مى‏نماياند و امام حسين هم عظمت روحى‏اش را در مقابل اين كار نشان مى‏دهد و به مجرّد اين‏كه او درخواست مى‏كند، امام حسين عليه‏السّلام هم اجازه مى‏دهد كه به ميدان برود.
اينها براى ما درس است؛ همان درسهاى ماندگار تاريخ، همان چيزهايى كه امروز و فردا، بشريت به آنها نيازمند است. تا وقتى كه خودخواهيهاى انسان بر او حاكم است، هرچه قدرتِ اجراييش بالاتر باشد، خطرناكتر است؛ تا وقتى كه هواهاى نفسانى بر انسان غالب است و تا وقتى انسان همه چيز را براى خود مى‏خواهد، هرچه قدرتش بيشتر است، خطرناكتر و سبعتر و درنده‏تر است. نمونه‏هايش را در دنيا مى‏بينيد. هنر اسلام همين است كه به كسانى اجازه مى‏دهد از نردبان قدرت بالا روند كه توانسته باشند لااقل در بعضى از اين مراحل امتحان داده و قبول شده باشند. شرطى كه اسلام براى مسؤوليتها مى‏گذارد، خارج شدن از بسيارى از اين هواها و هوسهاست. ما مسؤولان بايستى بيش از همه مراقب خود باشيم؛ بيش از همه دست، زبان، فكر، چشم و عمل خود را كنترل كنيم؛ بيش از همه تقوا در ما لازم است. وقتى بى‏تقوايى بر انسانى حاكم شد، هرچه قدرت او بيشتر باشد، خطرش براى بشريت بيشتر است. وقتى اختيارِ فشردن تكمه بمب اتم در دست شخصى باشد كه نه جان انسانها و نه حقوق ملتها برايش مهم است و نه اجتناب از شهوات نفسانى براى او يك امتياز و ارزش محسوب مى‏شود، براى بشريت خطرناك است. اين كسانى كه امروز در دنيا از نيروى اتم و سلاحهاى مرگبار برخوردارند، بايد بر نفس و احساسات خود غلبه داشته و مسلّط باشند كه متأسفانه اين‏طور نيست. اسلام اين مسائل را تبليغ مى‏كند و علّت دشمنى قدرتمندان با اسلام هم همين است.


در جمع اقشار مختلف مردم در پادگان دوكوهه 9/1/1381

آزادي‌ از ديدگاه‌ امام‌ حسين‌(ع)

خداوند انسان‌ را موجودي‌ مختار و آزاد آفريده‌ است‌ و هرگز پذيرش‌ حكومت‌ غيرالهي‌ و غير ديني‌ را اجازه‌ نداده‌ است‌، زيرا حاكميت‌ غير الهي‌ موجب‌ سلب‌ آزادي‌ ومسئوليت‌ مي‌شود. (لاتكن‌ عبد غيرك‌ وقد جعلك‌ الله‌ حرا؛ بنده‌ ديگران‌ مباش‌ چرا كه‌خداوند تو را آزاد آفريده‌).

اين‌ آزادي‌ در همة‌ ساختارهاي‌ سياسي‌ و فرهنگي‌ و اقتصادي‌ تجلي‌ مي‌يابد.مظهر آزادگي‌ و حريت‌ امام‌ حسين‌(ع) مي‌باشد. امام‌ از آزادي‌ تعريف‌ خاصي‌ را ارائه‌نكرده‌اند وليكن‌ شاخص‌هايي‌ كه‌ ايشان‌ براي‌ آزادي‌ تدوين‌ نموده‌اند جامع‌ترين‌ وگوياترين‌ شاخص‌هاست‌ كه‌ براساس‌ آنها مي‌توان‌ مفهوم‌ آزادي‌ و آزادگي‌ را درك‌ نمود:

 

1ـ آزادي‌ به‌ معناي‌ نفي‌ سازش‌ با ظلم‌

فلسفة‌ نهضت‌ عاشورا با نفي‌ حكومت‌ جور و ستم‌ گره‌ خورده‌. امام‌ حسين‌ هر زمان‌كه‌ فرصت‌ مي‌يافت‌ مردم‌ را به‌ حكومت‌ جبار و ظالم‌ بني‌اميه‌ آگاه‌ مي‌نمود و آزادگي‌ انسان‌را در پناه‌ عدالت‌ و حكومت‌ عادل‌ مي‌دانست‌. امام‌ حسين‌ در پاسخ‌ به‌ «عمر أطرف‌» كه‌ اورا دعوت‌ به‌ صلح‌ و سازش‌ با طغيانگر وقت‌ يزيد مي‌نمود چنين‌ فرمود: «جد بزرگوارم‌رسول‌ خدا(ص) به‌ كشته‌ شدنم‌ خبر داده‌، به‌ خدا قسم‌ هرگز از خويشتن‌ پستي‌ و ذلت‌ نشان‌نمي‌دهم‌».

در مدينه‌ پس‌ از گفت‌ و گوي‌ طولاني‌ با برادر خود محمد حنفيه‌ فرمود:

«برادرم‌، اگر بر روي‌ زمين‌ هيچ‌ پناهگاه‌ و اميدي‌ برايم‌ نباشد باز هم‌ هرگز با يزيدبيعت‌ نمي‌كنم‌».

امام‌ در پاسخ‌ قيس‌ ابن‌ اشعث‌ كه‌ او را دعوت‌ به‌ بيعت‌ با يزيد مي‌كرد چنين‌مي‌فرمايد: «نه‌، هرگز، قسم‌ به‌ خداوند متعال‌ دستم‌ را همانند فرد ذليل‌ به‌ دست‌ آنان‌نخواهم‌ داد و همانند بردگان‌ راه‌ فرار پيش‌ نمي‌گيرم‌. پناه‌ و ملجأ من‌ تنها خداوند متعال‌مي‌باشد».

امام‌ حسين‌(ع) نه‌ تنها زندگي‌ تحت‌ لواي‌ حكومت‌ ظالم‌ را روا نمي‌دارد، بلكه‌ درچنين‌ نظامي‌ براي‌ مؤمنان‌ آرزوي‌ مرگ‌ مي‌كند، ايشان‌ مي‌فرمايد:

«مي‌بينيد حوادث‌ روزگار بر ما وارد شده‌ است‌، چهرة‌ دنيا دگرگون‌ گشته‌ و رو به‌زشتي‌ نهاده‌ است‌ و نيكي‌ها و فضائل‌ روز به‌ روز از دنيا رخت‌ برمي‌بندد و از خوبي‌ها جز ته‌ماندة‌ اندكي‌ باقي‌ نمانده‌ است‌. چراگاه‌ زندگي‌ همچون‌ مرتعي‌ وحشت‌ انگيز شده‌ است‌،مگر نمي‌بينيد كه‌ به‌ حق‌ رفتار نمي‌شود و از باطل‌ جلوگيري‌ به‌ عمل‌ نمي‌آيد. با چنين‌اوضاع‌ و در چنين‌ شرايطي‌ افراد با ايمان‌ بايد كه‌ بر راه‌ حق‌ بوده‌ رغبت‌ به‌ ملاقات‌ پروردگارخويشتن‌ داشته‌ باشند».

 

2ـ آزادي‌ به‌ معناي‌ نفي‌ ذلّت‌

مهمترين‌ شعار آزاديخواهي‌ نهضت‌ عاشورا نفي‌ ذلت‌ بوده‌. انسان‌ آزاد هرگز زير بارذلت‌ نمي‌رود، امام‌ حسين‌(ع) مي‌فرمايد: «هيهات‌ منا الذلّه‌» (هرگز زير بار ذلت‌نمي‌رويم‌).

آزاديخواهي‌ با ذلت‌ متضاد يكديگر هستند و قبول‌ يكي‌ نفي‌ ديگري‌ را به‌ همراه‌دارد. اگر انسان‌ ذلت‌ را از خود دور كند به‌ سوي‌ آزادي‌ و آزاديخواهي‌ حركت‌ مي‌كند. امام‌ دركلمات‌ قصار مي‌فرمايد: مرگ‌ با عزت‌ بهتر است‌ از زندگي‌ با ذلت‌.

زندگي‌ تحت‌ لواي‌ ستمگران‌ و ظالمين‌ عين‌ ذلت‌ مي‌باشد و در اين‌ حالت‌، مرگ‌سرخ‌ رسيدن‌ به‌ سعادت‌ است‌، ايشان‌ مي‌فرمايند: «اني‌ لا اري‌ الموت‌ الا سعادة‌، والحياة‌مع‌ الظالمين‌ الا برما؛ مرگ‌ را چيزي‌ جز سعادت‌ نمي‌بينم‌ و زندگي‌ با ستمكاران‌ را جز رنج‌و ملال‌ نمي‌دانم‌.»

3ـ آزادي‌ به‌ معناي‌ عزّت‌

معناي‌ لغوي‌ عزت‌ عبارت‌ است‌ از دوست‌ داشتن‌ و نيرومندي‌، توانايي‌ و شريف‌ وبزرگوار كه‌ يكي‌ از اسامي‌ خداوند متعال‌ است‌.

از نظر اصطلاحي‌، اين‌ واژه‌ به‌ كساني‌ اطلاق‌ مي‌شود كه‌ داراي‌ ويژگي‌هاي‌ روحي‌خاص‌ و بلندي‌ هستند. كساني‌ كه‌ از حيثيت‌ و آبروي‌ بلندي‌ نزد ديگران‌ برخوردار هستنددست‌ تكدي‌ و التماس‌ و خواهش‌ نزد هركس‌ و ناكس‌ دراز نمي‌كنند. عزيز،خوانده‌مي‌شوند. عزيز ناميده‌ شدن‌ خداوند براي‌ بي‌نيازي‌ و غناي‌ حضرتش‌ از خلق‌ واحتياج‌ موجودات‌ و ممكنات‌ به‌ ذات‌ لايزالش‌ مي‌باشد.

در روايات‌ اسلامي‌، عزت‌ كه‌ مترادف‌ افتخار و سربلندي‌ و عظمت‌ و مجد آدمي‌است‌ به‌ شدت‌ مورد اهتمام‌ و تأكيد قرار گرفته‌ است‌ و معصومين‌: آن‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ويژگي‌ مثبت‌ و قابل‌ تقدير از ما خواسته‌اند. امام‌ علي‌(ع) در موارد زيادي‌ به‌ عزت‌ نفس‌ وگرامي‌ داشتن‌ گوهر وجود انساني‌ و پرهيز از مذلت‌ و خواركردن‌ وجود سفارش‌ كرده‌اند وچنين‌ مي‌فرمايند:

«به‌ جز از خداي‌ سبحان‌ چيزي‌ نخواهيد، زيرا اگر به‌ شما بدهد شما را گرامي‌داشته‌ و اگر ندهد ذخيرة‌ آخرت‌تان‌ خواهد كرد».

از نظر امام‌ حسين‌(ع) انسان‌ آزاد، كسي‌ است‌ كه‌ زندگي‌ او همواره‌ با عزت‌ باشد.برهمين‌ اساس‌، محور تلاش‌ جوانمردانه‌ خود و اصحابش‌ در كربلا را بر نيل‌ به‌ عزت‌ و تن‌ندادن‌ به‌ ذلت‌ قرار مي‌دهد، زيرا آن‌ حضرت‌ مي‌داند آن‌كه‌ عزيز است‌ استوار و شكست‌ناپذير است‌، آن‌كه‌ ترس‌ از رفتن‌ و ميل‌ به‌ ماندن‌ ندارد سربلند است‌. در واقع‌ نهضت‌ِحسيني‌، سرمشق‌ِ روشني‌ است‌ براي‌ همة‌ آناني‌ كه‌ درس‌ عزت‌ و آزادي‌ و سربلندي‌مي‌جويند.

رابطة‌ بين‌ عزت‌ و آزادي‌ يك‌ رابطه‌ دو طرفه‌ مي‌باشد، به‌ بيان‌ ديگر از نظر امام‌حسين‌(ع) انسان‌ آزاد زندگي‌ با عزت‌ و شرافتمندانه‌ دارد و فردي‌ كه‌ با عزت‌ زندگي‌ مي‌كندمسير تكامل‌ و پيشرفت‌ را طي‌ مي‌نمايد.

4ـ آزادي‌ به‌ معناي‌ نفي‌ دنيا طلبي‌

براساس‌ انديشه‌هاي‌ امام‌ حسين‌(ع) يكي‌ ديگر از شاخص‌هاي‌ آزادي‌ عدم‌ِ توجه‌به‌ متعلقات‌ و آرزوهاي‌ دنيوي‌ است‌، آن‌ حضرت‌ مي‌فرمايند:

«مردم‌ بردة‌ دنيايند و از دين‌ تنها اسمي‌ بر سر زبان‌ها دارند و تا هنگامي‌كه‌ زندگي‌خوشي‌ داشته‌ باشند به‌ گرد دين‌ مي‌گردند اما اگر با پيش‌آمد ناگواري‌ امتحان‌ شونددينداران‌ رو به‌ اقليت‌ خواهند رفت‌».

انساني‌ كه‌ خود را برده‌ و بندة‌ دنيا مي‌كند در حقيقت‌ آزاد نيست‌، بلكه‌ به‌ نوعي‌طوق‌ بندگي‌ را به‌ گردن‌ خود آويخته‌، امام‌ حسين‌(ع) با آن‌ بينش‌ عميق‌ كه‌ برخاسته‌ ازروح‌ بلند و فداكار اوست‌ به‌ اين‌ مهم‌ اشاره‌ مي‌كند، مي‌فرمايند:

«بندگان‌ خدا، از خدا بترسيد و از دنيا حذر نماييد. اگر بنا بود كه‌ اين‌ دنيا براي‌ كسي‌باقي‌ بماند، و يا كسي‌ براي‌ اين‌ دنيا باقي‌ بماند پيامبران‌ الهي‌ براي‌ بقاء سزاوارتر از همه‌بودند ولي‌ خداوند دنيا را بمنظور امتحان‌ آفريده‌ است‌، و ساكنان‌ آنرا نيز براي‌ فنا خلق‌فرموده‌ است‌ پس‌ از دنيا توشه‌ برگيريد كه‌ بهترين‌ توشه‌ها تقوا است‌ و از خدا بترسيد تارستگار شويد»

توجه‌ به‌ دنيا و دنيا طلبي‌ انسان‌ را خوار و زبون‌ مي‌كند، برهمين‌ اساس‌ اوليا ومؤمنان‌ آزادترين‌ افراد بشر مي‌باشند، امام‌ در اين‌ باره‌ مي‌فرمايند:

«آنچه‌ كه‌ در روي‌ كرة‌ زمين‌ بر آن‌ آفتاب‌ مي‌تابد از شرق‌ تا غرب‌، از دريا تا صحرا،از كوه‌ تا جلگه‌، همه‌ و همه‌ در نظر فردي‌ كه‌ از اولياي‌ خداست‌ و اهل‌معرفت‌ خدا مي‌باشدهمچون‌ سايه‌اي‌ زودگذر و بي‌ ارزش‌ است‌ كه‌ صلاحيت‌ دلبستگي‌ ندارد. آيا آزاد مردي‌نيست‌ كه‌ همت‌ كند و اين‌ ته‌ ماندة‌ بي‌ ارزش‌ دنيا را براي‌ اهل‌ خود واگذارد، خود را به‌ اين‌دنياي‌ پست‌ نفروشيد. آگاه‌ باشيد كه‌ چيزي‌ جز بهشت‌ نمي‌تواند بهاي‌ شما باشد و هركس‌دل‌ به‌ دنيا ببندد و در پيشگاه‌ الهي‌ به‌ همين‌ دنيا راضي‌ گردد به‌ چيزي‌ پست‌ راضي‌گشته‌است‌».

 

نتيجه‌

با بررسي‌ و تحقيق‌ در انديشه‌هاي‌ امام‌ حسين‌(ع) پيرامون‌ آزادي‌ مي‌توان‌ چنين‌برداشت‌ كرد كه‌ اگرچه‌ امام‌ از آزادي‌ تعريف‌ خاصي‌ را ارائه‌ نكرده‌ وليكن‌ مؤلفه‌هايي‌ را كه‌براي‌ رسيدن‌ به‌ يك‌ آزادي‌ واقعي‌ يعني‌ حريت‌ نياز است‌ به‌ خوبي‌ و جامع‌ تدوين‌ كرده‌اند.

ايشان‌ نه‌ تنها مؤلفه‌هاي‌ آزادي‌ را بيان‌ فرمودند، بلكه‌ به‌ صورت‌ عملي‌ از ابتداي‌حركت‌ به‌ سمت‌ كربلا و تا شهادت‌، نمونه‌ عيني‌ يك‌ انسان‌ آزاديخواه‌ را نشان‌ دادند.

منابع‌:

1ـ دولت‌ و جامعه‌ در ايران‌، محمد علي‌ همايون‌، كاتوزيان‌، ترجمه‌ افشار (نشر مركز)ص‌69

2ـ روح‌ القوانين‌، منتسكيو، ص‌ 57.

3ـ مراحل‌ اساس‌ جامعه‌ شناسي‌، ديمون‌ آرون‌، ترجمه‌ باقر برهام‌ ص‌ 39.

4ـ مباني‌ جامعه‌ شناسي‌ سياسي‌، محمد آراسته‌ خو، (نشر گزينش‌) ص‌ 193.

5ـ ليبراليسم‌ و محافظه‌ كاري‌، حسين‌ بشيريه‌ (تهران‌، نشر ني‌) ص‌ 105.

6ـ صحيفه‌ نور، ج‌ 9، ص‌ 88.

7ـ امام‌ خميني‌ و جنبش‌، سخنراني‌ مورخه‌ 25/2/43 ص‌ 109.

8ـ صحيفه‌ نور، ج‌ 7، ص‌ 61.

9ـ همان‌، ج‌ 2، ص‌ 56.

10ـ همان‌، ج‌ 2، ص‌ 166.

11ـ لهوف‌، ص‌ 23.

12ـ مقتل‌ خوارزمي‌، ج‌ 1، ص‌ 188.

13ـ حماسه‌ سازان‌ كربلا، ترجمه‌ عقيقي‌ بخشايشي‌، (قم‌، نويد) ص‌ 35.

14ـ بلاغة‌ الحسين‌(ع)، مصطفي‌ آل‌ اعتماد، ص‌ 158.

15ـ بحارالانوار، ج‌ 44، ص‌ 139.

16ـ فرهنگ‌ جديد عربي‌ ـ فارسي‌، ترجمه‌ محمد بندر ريگي‌، انتشارات‌ اسلامي‌.

17ـ نهج‌ البلاغه‌، نامه‌ 31.

18ـ بلاغة‌ الحسين‌(ع)، مصطفي‌ آل‌ اعتماد، ص‌ 189.

19ـ همان‌، ص‌ 309.

امام حسین(ع) و نماز

در نماز و جهاد اسرار مشترکی وجود دارد؛ از جمله: الف: جهاد وسیلة پیروزی بر دشمن بیرونی است، و نماز وسیلة پیروزی بر دشمن درونی (هوای نفس) است.
ب: جهاد نیازمند میدان نبرد و فرمانده و سرباز است، در نماز (جمعه و جماعت) هم محراب (= مکان جنگ) میدان نبرد است، امام جمعه و جماعت فرمانده است و نمازگزاران سرباز.
ج: در جهاد، با شکست دادن دشمن، غنایم بسیاری به دست می آید، در نماز هم با شکست دادن شیطان و غلبه بر هوای نفس، پاداش الهی و تقرّب به ساحت قدس پروردگار حاصل می شود.


در شرح حال امام حسین (ع) و یارانش در شب عاشورا چنین آمده است: آن شب، صدای ناله و زمزمه و نیایش حسین (ع) و یارانش تا بامداد همچون آوای زنبور عسل به گوش می رسید، گروهی در رکوع بودند و برخی سجده می کردند و دیگران ایستاده و یا نشسته به عبادت سرگرم بودند. آن شب سی و دو نفر از سربازان عمر سعد که گذرشان به خیمه های حسین علیه السّلام افتاد، تحت تأثیر این شور و حال قرار گرفتند.


یکی از درس های آموزندة نهضت سالار شهیدان، پیوند آن با عبادت و نماز است، به گونه ای که ظهر خونین عاشورا، برای همیشه، همراه با کلمة نورانی «نماز» در خاطر تاریخ مانده است و یکی از شهدای کربلا نیز در هنگامی به شهادت رسید که از امام حسین علیه السّلام محافظت می کرد تا آن اسوة نمازگزاران، نماز بخواند، این درسی است که اهمیت نماز را بیان می کند و غفلت از آن هرگز روا نیست. اکنون سطرهایی از تاریخ کربلا، از نماز ظهر عاشورا سخن می‌گوید: ابو ثمامه عمرو بن عبداﷲ صائدی» چون قتل پی در پی یاران را دید، به حسین علیه السّلام عرض کرد: یا اباعبداﷲ! فدایت شوم! این لشکر به تو نزدیک شده اند، اما تا ما کشته نشویم تو را نکشند؛ من دوست دارم و اگر خدا بخواهد نماز را که اینک وقت آن رسیده است برپای دارم و آن گاه نزد خدا روم!


حسین علیه السّلام فرمود: نماز را یادآور شدی، خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد، آری اول وقت است، از اینان بخواهید از ما دست بردارند تا نماز بخوانیم.


چون این پیام به دشمن رسید، حصین بن تمیم گفت: نماز شما قبول نیست. حبیب بن مظاهر پاسخ داد: به گمان تو نماز خاندان پیامبر قبول نیست؟ ولی نماز میخواره ای چون تو قبول است؟


امام علیه السّلام به زهیر بن قین و سعید بن عبداﷲ حنفی دستور داد، از هجوم دشمن پیشگیری کنند، سپس آن حضرت نماز ظهر را با نیمی از یارانش به پا داشت و چون در محاصرة دشمن بود نماز خوف بجا آورد.


گفته اند که سعید بن عبداﷲ حنفی، جلوی حسین علیه السّلام ایستاد و خود را هدف تیرهای دشمن قرار داد؛ او پیوسته از امام نگاهبانی می کرد به گونه ای که حسین علیه السّلام به هر سو که می گردید او پیش رویش خویشتن را سپر می ساخت، تا هنگامی که بر اثر اصابت تیرهای بسیار توانش را از دست داد و بر زمین افتاد و در این حال می گفت: پروردگارا! لعنت عاد و ثمود را بر آنها بفرست و پیامبرت را از جانب من سلام برسان و آنچه از درد و زخم را که به من رسیده است، به او ابلاغ کن، که من در یاری فرزند دختر پیامبرت تنها پاداش تو را خواهانم. سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد، در حالی که به جز زخم نیزه و شمشیر سیزده زخم تیر بر تن داشت.


امام حسین علیه السّلام در روز عاشورا، هنگام آخرین وداع با اهل بیت علیهم السّلام خطاب به خواهرش زینب علیها السّلام فرمود: خواهرم! مرا در نماز نافلة شب فراموش مکن.


منبع: کتاب هزار و یک نکته دربارة نماز، اثر حسین دیلمی، 1376، نشر نمایندگی ولی فقیه در بسیج وزارت خانه ها و ادارات، 358 صفحه.

رابطه امام حسین (ع) و انقلاب اسلامی ایران

در حالي كه بيشتر انقلاب‌هاي معاصر، سرچشمه ايدئولوژيك خود را از ناسيوناليسم، بورژوازي، كمونيسم و... مي‌گرفتند، مردم ايران به رهبري امام خميني، اسلام را به عنوان ايدئولوژي انقلابي خود برگزيدند. دليل بروز چنين رفتاري از مردم ايران بيش از هر چيز به فرهنگ سياسي ايرانيان باز مي‌گردد. باتوجه به آنكه مهم‌ترين منبع فرهنگ سياسي ايران، مباني ديني و به طور خاص مذهب شيعه است و بخش عمده‌اي از رفتار سياسي مردم نيز از اين منبع متأثر است، بنابراين حركت اسلامي مردم ايران در بهمن 57 نيز از اين منبع ناشي شده است.

از اين رو این مقاله با در نظر گرفتن انقلاب اسلامي به عنوان تبيين كننده و تطبيق دهنده‌ انديشه‌هاي اسلامي با جامعه‌ ايراني به بررسي تأثير نهضت حسيني بر انقلاب اسلامي با تأكيد بر مقوله شهادت می پردازد.

غلبه اصوليون بر اخباريون، شيعيان را به دو گروه مجتهدان و مقلدان تقسيم نمود. بنابر اعتقاد اصوليون، در عصر حضور معصومين، حاكميت و اختيارات آن توسط ائمه اعمال مي‌گردد ولي در زمان غيبت، از يك سو به دليل حكمت الهي و اقتضاي قاعده لطف كه زمين خالي از حجت نباشد و از سوي ديگر از آنجا كه حفظ نظم اسلامي بايد به دست كسي انجام شود كه آگاهي كاملي از احكام اسلام و قوانين آن داشته باشد، حق حاكميت اسلامي و ولايت تصرف در امور اجتماعي و سياسي برعهده جامع‌الشرايط گذاشته شده است.*

از اين رو با تثبيت و نهادينه شدن اجتهاد و تقليد، عملا جامعه شيعه به دو گروه اقليت مجتهد و اكثريت مقلد تقسيم گرديد و رهبري و هدايت ديني مردم و استنباط احكام اسلامي، به عنوان يكي از كارهاي ويژه مهم روحانيت درآمد. اين رويداد رابطه‌اي ناگسستني در تمام مراحل زندگي ميان مردم و روحانيت به وجود آورد كه طي آن روحانيت سعي در برقراري ارتباط با مردم و گروه‌هاي مختلف نمود.

اين ارتباط به حدي قوي شكل گرفت كه نقش روحانيت شيعه در مسایل سياسي و اجتماعي ايران در زمان‌هاي مختلف غير قابل انكار مي‌نمايد.*

بنابراين در نظام روحانيت شيعه، به واسطه وجود مسئله تقليد، نوعي رابطه معنوي ميان توده مردم و رهبران مذهبي ايجاد شده است. به طوري كه مردم تحت دستورات و نظرات رهبري قرار داشته و نوعي همنوايي ميان آنان شكل گرفته است. اين همنوايي باعث شكل‌‌گيري قيام‌ها، جنبش‌ها، نهضت‌ها و در نهايت انقلابي اسلامي شده است.

شهيد مطهري با اذعان به اين مطلب كه در طول تاريخ، روحانيون و علماي تسنن، سخنان و طرح‌هاي اصلاحي بيشتري نسبت به علماي شيعه ارایه كرده‌اند، معتقد است كه آنها نتوانسته‌اند يك حركت اصلاحي عميق بوجود بياورند. به اعتقاد شهيد مطهري علماي شيعه با اينكه كمتر در اين زمينه‌ها حرف زده‌اند در طول يكصد سال اخير حركت هايي را رهبري كرده‌اند كه نظير هيچ كدام آنها حتي در ميان اهل سنت وجود نداشته است، چه رسد به روحانيت مسيحي و امثال اينها...*

به عقيده شهيد مطهري، اين مسئله كه روحانيت شيعه در طول تاريخ منشا حركت‌هاي بزرگ شده است، دو دليل عمده دارد. دليل اول ويژگي خاص فرهنگ روحانيت شيعه است. به اين معنا كه فرهنگ شيعي يك فرهنگ زنده، حركت‌زا و انقلاب آفرين است. اين فرهنگ كه از روش و انديشه‌هاي امام علي (ع) تغذيه مي‌كند، فرهنگي است كه در تاريخ خود عاشورا، صحيفه سجاديه، دوره امامت و عصمت دويست و پنجاه ساله دارد و اين در حالي است كه هيچ يك از فرهنگ‌هاي ديگر چنين عناصر حركت‌زایي در خود ندارند. دليل دوم از نظر شهيد مطهري اين است كه روحانيت شيعه كه به دست ائمه شيعه پايه‌گذاري شده است براساس تضاد با قدرت هاي سلطه‌گر، انكار حقانيت پادشاهان و بي‌نيازي از قدرتهاي حاكم پايه‌گذاري شده است. روحانيت شيعه از نظر معنوي متكي به خدا و از نظر اجتماعي متكي به مردم است و هيچ گاه جزو دولت نبوده است. بنابراين مهمترين دليلي كه روحانيت توانسته انقلاب را رهبري كند، استقلال است و اين حقيقت كه آنها هيچگاه عضو دستگاه‌هاي دولتي وغير دولتي نبوده‌اند و از آنها ابلاغ نمي‌گرفته‌اند. *

بنابراين در مي‌يابيم كه سنت اعتراض عليه حكومت‌هاي جبار، سنت شهادت، جاودانگي روح سنت بست‌نشيني و پناه‌گيري در جوار اماكن متبركه، مرثيه‌خواني و عزاداري براي شهيدان تاريخ و ... از جمله منابع قدرت سنتي شيعيان محسوب مي‌گردند كه بدون درك آنها نمي‌توان فهم درستي از انقلاب اسلامي بدست آورد.

يكي از اين مقولات، شهادت‌طلبي است كه پيوند ناگسستني با قيام امام حسين(ع) و واقعه عاشورا دارد به طوريكه در طول تاريخ بهره‌برداري هرمنوتيكي روحانيان شيعه از قرآن، سنت و عاشورا، ظرفيت انقلابي گسترده‌اي در اختيار آنان گذاشته است.

مفاهيم شهيد و شهادت در دين اسلام از تعبير خاصي نسبت به اديان ديگر برخوردار است. شهادت، مرگي از راه كشته شدن است كه شهيد آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبير قرآن «في‌سبيل‌الله» انتخاب مي‌كند. در واقع شهدا سعادت‌منداني به شمار مي‌آيند كه عمري را در خدمت به اسلام و مسلمين گذرانده‌اند و در آخر نيز عمر فاني خود را به فيض عظيمي كه دلباختگان به لقاءالله آرزو مي‌كنند بخشيده‌اند. از اين رو ‌آنان جايگاهي والا دارند، زيرا زندگاني خويش را در راه هدفي الهي با سرافرازي به خيل شهداي راه حق پيوند زده‌اند.

در اسلام شهادت صفتي از «حيات معقول» به شمار مي‌رود و شهيد پس از پيامبر از مقام و جايگاهي برتر برخوردار است. از اين رو در قرآن مجيد، حدود ده آيه به صورت صريح درباره كساني كه در راه خدا كشته شده‌اند وجود دارد. زنده بودن شهيد، رزق شهيد، آمرزش گناهان شهيد، ضايع نشدن عمل شهيد، مسرت وخوشحالي شهيد، وارد شدن در رحمت الهي و رستگاري شهيد از جمله مسایلي است كه در اين آيات به آنها اشاره شده است.

به مصداق آيات شريفه 169 تا 175 سوره آل عمران كه مي‌فرمايد: «البته نپنداريد كه شهيدان راه خدا مرده‌‌اند بلكه زنده به حيات ابدي شدند و در نزد خدا متنعم خواهند بود. آنان به فضل و رحمتي كه از خداوند نصيبشان گرديده شادمان اند و به آن مؤمنان كه هنوز به آنها نپيوسته‌اند و در پي آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده دهند كه از مردن هيچ نترسند و از فوت متاع دنيا هيچ غم مخورند. و آنها را بشارت به نعمت و فضل خدا دهند و اينكه خداوند اجر اهل ايمان را هرگز ضايع نگرداند.» *

در دين اسلام شهيد همواره زنده است و حيات و ممات او همواره صفتي براي حيات طيبه محسوب مي‌گردد.

از اين رو روحانيون شيعه در طول تاريخ طي سخنراني‌هاي خود با تفسير روزآمد آيات و روايات، و همچنين استفاده از نمادهاي اسلامي نظير شهادت، امام حسين، كربلا، عاشورا، پيامبر، امام ، عدالت و مفاهيم مقابل آن مانند ظلم، فساد، يزيد و ... و بيان قول، فعل و تقرير معصومان، بر افكار عمومي جامعه تأثير گذاشته‌اند و فرهنگ سياسي جامعه را دچار تحول اساسي نموده و هويت‌سازي كرده‌اند.

بنابراين استفاده از عناصر شهادت‌طلبي و الگوي كربلا را مي‌توان از جمله منابع قدرت روحانيان محسوب نمود. الگويي كه در ايام محرم قوي‌ترين نيروي ملي و بسيج اجتماعي را در اختيار روحانيت قرار مي‌دهد به شكلي كه تمام ملت به سوي يك سوگواري با احساسات شديد تا آن درجه سوق داده مي‌شوند كه باور كردن آن براي كساني كه شاهد آن نبوده‌اند بسيار مشكل است.

اين امر به ويژه در دوران هايي كه مبارزه عليه عامل خارجي انجام مي‌گرفت از نتايج و اجتماع گسترده‌تري برخوردار مي‌شد. به اين صورت كه مؤلفه‌هاي مذهب شيعه و همچنين فضايي كه در جامعه ايران نسبت به مظلوميت امام حسين وجود داشت،‌ عامل تقويت كننده رفتار سياسي روحانيون مي‌گرديد. به اين ترتيب، ايدئولوژي، فرهنگي سياسي و زمينه‌هاي تاريخي ايران، شرايطي را فراهم مي‌آورد كه رهبران مذهبي و روحانيون عالي‌ رتبه بتوانند مردم را بسيج نموده و بر حوادث و رويدادهاي سياسي جامعه تأثير بگذارند.

روحانيون مي‌توانستند حادثه عاشورا را بازسازي نموده و آن را با گفتمانهاي جديدي وارد عرصه سياسي ايران نمايند. از آنجايي كه سلطه خارجي براساس شرايط غير عادلانه‌اي ايجاد مي‌شود، بنابراين مي‌توانستند همانند «يزيد» را در فرهنگ سياسي ايران تشابه‌سازي نمايند و به اين ترتيب، مردمي كه سالها در عزاي امام حسين گريه كرده‌اند و از قيام وي، درس غيرت و شهادت فرا گرفته‌اند را وارد عرصه سياسي و اجتماعي‌ می کند كه زمينه‌ساز اعتراض عليه سلطه خارجي است.

در اين ميان امام خميني با دركي كه از دين و به تبع آن فقه سياسي و مقولات فقه سياسي داشت، مسایل را به صورت متمايزي نسبت به فقهاي پيش از خود مورد توجه قرار داد. امام خميني با اعتقاد به اينكه «زندگي سيد‌الشهدا‌، زندگي حضرت صاحب سلام‌الله عليه، زندگي همه انبياء عالم، همه انبيا از اول، از آدم تا حالا همه‌شان اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مي‌خواستند درست كنند.» * مبارزه عليه رژيم پهلوي را سرمشق زندگي خود قرار دادند.

از اين رو امام خميني، تقيه، امر به معروف و نهي از منكر، جهاد و شهادت را به صورت متفاوتي با فقهاي قبلي تفسير كرد و با توجه به ربطي كه بين اين چهار مقوله برقرار کرد، هنگامي كه شهادت امام حسين و عاشورا و كربلا و عبارت «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا» را در نظر مي‌گرفت، تفسيري از قيام امام حسين به دست مي‌داد كه مي‌توانست كنش انقلابي عليه رژيم پهلوي را برانگيزاند. در واقع امام خميني بيش از هر متاله شيعه كه داراي منزلي قابل قياس با وي است، خاطره كربلا را با احساس حادي از ضرورت سياسي به كار گرفته است. *

مردمي كه در طول چهارده قرن حماسه محمد، علي، زهرا، حسين،‌زينب، سلمان، ابوذر و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه‌‌ها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از امام خميني شنيدند و علي و حسين را در چهره او ديدند.*

زيرا انديشه سياسي امام به دليل خصلت ديني و ماهيت مكتبي خود،‌ از پيوند عميق و ناگسستني با نهضت حسيني برخوردار بوده است. چرا كه از ديدگاه امام خميني اسلام تنها به عبادت و برگزاري آیين‌هاي ديني ختم نمي‌شود ، بلكه دعوت وي به آگاهي و بيداري ملل جهت فهم دين،‌برقراري ارتباط فرد با اجتماع، ‌برقراري ارتباطات فرهنگي، داشتن استقلال فكري و احساس مسئوليت نمودن در قبال مسایل مهم جهان اسلام و مسلمين، نشان از آميختگي اسلام با تمام وجوه زندگي انسان در قرائت ديني امام داشت.

در اين راستا امام خميني با ارايه تفسير جامع وهمه جانبه از تعاليم ديني، تلاش نمود بنيان فكري و ايدئولوژيكي جنبشهاي اسلامي را غنا و قدرت بخشد. از اين رو ايدئولوژي اسلامي در ايجاد و گسترش دامنه نفوذ و پيروزي انقلاب اسلامي نقش مهمي ايفا نمود. از اين رو بايد انقلاب ايران را به حساب آورد. زيرا مخالفت همه جانبه امام با رژيم شاهنشاهي و نفي سلطنت از سوي ايشان، به مفاهيم اساسي تشيع نظير امامت، شهادت، اطاعت از مرجعيت روحاني، ولايت فقيه و ...، رنگ و بوي ايدئولوژيكي داد و نقش بسيار مهمي در بنا نهادن سنگ انقلاب و پيش بردن آن به سمت پيروزي نهايي ايفا نمود.

در واقع ايدئولوژي تشيع كه يك حس پرخاشگري عليه ظلم و مبارزه در راه خدا و در نهايت شهادت‌طلبي را در پيروان خويش زنده نگاه مي‌دارد،‌ با تلاش امام خميني در رأس گروه‌هاي مذهبي بر اذهان عمومي مسلط شد و با توجه به نفود عميقي كه در سطح جامعه داشت، به وسيله شبكه بسيار وسيع روحانيت در شهرها و روستاها گسترش يافت و توانست با بسيج عمومي مردم جايگزين ايدئولوژي حاكم گردد. *

وقتي به عبارات امام درباره عاشورا رجوع مي‌كنيم، ابتكار انقلابي امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مي‌نماييم: «تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده‌اند و همه آنها اين مسئله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. سيدالشهدا روي همين ميزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد تا جامعه اصلاح بشود.»*
در واقع امام خميني با اعتقاد به اين امر كه قيام و شهادت سيد‌‌الشهدا(ع) بايد ملاك عمل اجتماعي مسلمانان قرار گيرد،‌ نهضت حسيني را مبناي حركت خويش در انقلاب اسلامي قرار داد. «آنچه كه سيدالشهدا عمل كرد و ‌آن ايده‌ اي كه او داشت و آن راهي كه او رفت و آن پيروزي كه بعد از شهادت براي او حاصل شد و براي اسلام حاصل شد، مقابله با ظالمي چون شاه بود.*

از اين رو امام در مورد رسالت ملت در مقام عاشورا مي‌گويد: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا بايد سرلوحه زندگي در هر روز و درهر سرزمين باشد. همه روز بايد ملت اين معنا را داشته باشد كه امروز عاشورا است و ما بايد مقابل ظلم بايستيم و همين جا هم كربلاست و بايد نقش كربلا را پياده كنيم. انحصار به يك زمين ندارد انحصار به يك عده و افراد نمي‌شود، همه زمين‌ها بايد اين نقش را ايفا كنند و همه روزها»*

«اين دستور آموزنده هم تكليف است و هم مژده. تكليف از آن جهت كه مستضعفان با عده‌اي قليل، عليه مستكبران با ساز و برگ مجهز و قدرت شيطاني عظيم، مأمورند چونان سرور شهيدان قيام كنند. و مژده بدين جهت كه شهيدان ما در شمار شهيدان كربلا قرار داده است.» *

امام خميني كه استقلال كشور را در عصر خود در خطر مي‌ديد، خطاب به علما و مردم مسلمان ايران اعلام نمود كه «امروز روزي نيست كه به سيره سلف صالحان بتوان رفتار كرد، با سكوت و كناره گيري همه چيز را از دست خواهيم داد.»*

بنابر همين مقولات، منابع قدرت در انديشه امام خميني به دو دسته مادي و معنوي تقسيم مي‌گردند. از اين رو امام ضمن توجه به منابع مادي قدرت (مسائل نظامي دفاعي) به عنوان عوامل تأمين كننده نظم و امنيت، بيشترين اهميت را به منابع معنوي مي‌دادند. امام قدرت حقيقي را از آن خدا و اسلام مي‌دانستند و در زمينه منابع معنوي قدرت، تأكيد زيادي بر باورهاي ذهني مردم داشتند. از اين رو امام خميني امدادهاي غيبي، ايمان مردم، وحدت و روحيه شهادت‌طلبي را از عوامل پيروزي انقلاب اسلامي مي‌دانستند و معتقد بودند «عشق به شهادت و عشق به لقاءالله، پيروزي مي‌آورد. پيروزي را شمشير نمي‌آورد، پيروزي را خون مي‌آورد.» *

اعتقاد شهيد مطهري بر اين مبنا بود كه «جهاد اسلامي، امر به معروف و نهي از منكر، وظيفه نوعي و ديني و اجر و پاداش شهيدان گرديد و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين باشند در سر مي‌پروراندند و هر صبح و شام تكرار مي‌كردند. «يا ليتني كنت معكم فافوز فوزاً عظيما»، بناگاه خود رادر صحنه‌‌اي مشاهده كردند كه گويي حسين را به عينه مي‌ديدند. مردم صحنه‌هاي كربلا، حنين، بدر، احد، تبوك، و ... را در جلوي خويش مي‌ديدند و همين باعث شد كه به پا خيزند و از سرچشمه‌هاي عشق به خدا، وضو بسازند و يك سره بانك تكبير بر هر چه ظلم و ستمگري است بزنند.»*

در شرايطي كه انديشه‌ها و رفتار امام خميني، سكوت در مقابل حكومت باطل و بي‌تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه را بر نمي‌تابيد، محمد‌رضا شاه پهلوي سعي در كنترل و يا خنثي نمودن مذهب از جهات سياسي مي‌کرد، او كه تلاش مي‌كرد با اعمال فشار بر مدارس علوم ديني آنها را بي‌روح نگه دارد،‌ علماي مذهبي، را «ارتجاع سياه» و مبارزين مسلمان را «عوامل مرتجعين سياه» لقب داد.

شاه كه در اوج قدرت‌طلبي خود از يك سو غافل از آن بودكه يك فرد شيعه مسلمان و مؤمن همه چيز را حتي مسایل و موضوعات سياسي و حكومتي را نيز در قالب مذهب و با زبان و مفاهيم مذهبي تفسير و توجيه‌ مي‌كند. * از سوي ديگر گمان مي‌كرد با تبعيد امام خميني به خارج از كشور، مبارزه‌طلبي ايشان را نيز از صحنه تحولات آتي ايران خارج كرده است.

اين در حالي بود كه امام در آثار دوران تبعيد خود بر لزوم پاي‌فشاري بر نهضت حسيني و احكام اسلامي بيش از پيش پاي مي‌فشردند: «اسلام را عرضه بداريد و درعرضه آن به مردم، نظير عاشورا به وجود بياوريد...» زيرا «محرم، ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد و راه فناي ظالم و شكستن ستمكار را به فدايي دادن و فدايي شدن دانست و اين خود سرلوحه تعليمات اسلام است براي ملت ما تا آخر دهر.» *

با توجه به آنكه حركت سيد‌الشهدا (ع) يك اقدام كاملاً سياسي بود كه حضرت خود را مكلف به آن مي‌دانست هدف نهايي و فلسفه و جودي اين قيام نيز تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي بود.

در اين راه كه حضرت (ع) كاملاً به سرنوشت حركت آگاهي داشت، مصالحه و سازش با دشمن را بر خلاف مصالح اسلام و جامعه اسلامي مي‌پنداشت. از اين رو حتي آگاهي از شهادت نيز مانعي در سر راه امام حسين و يارانش ايجاد نكرد. زيرا سيد‌الشهدا (ع) در هر حال خود را پيروز مي‌دانست، چرا كه ملاك پيروزي، انجام تكليف مبارزه با ظلم و تلاش براي برپايي حكومت عدل بود.

بدين سان بود كه امام خميني به عنوان رهبر انقلاب، درهاي جديدي را در تحليل صحيح و بهره‌بري كامل و اساسي از قيام امام حسين گشود و نهضت حسيني را سرمشق و الگوي انقلاب اسلامي قرار داد. زيرا امام خميني نيز معتقد بود كه «سيد‌الشهدا (ع) به تكليف شرعي الهي مي‌خواست عمل بكند. غلبه بكند، تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود، تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است.»*

در واقع امام خميني قيام سيد‌‌الشهدا (ع) را يك الگوي بزرگ مي‌داند كه از نقطه نظر فقهي و عمل به وظايف و تكاليف ديني، بايد سرمشق قرار گيرد. تأكيد بر قيام عاشورا و فرهنگ شهادت ‌طلبي نزد امام خميني از چنان اهميتي برخوردار بود كه ايشان حتي در وصيت‌نامه سياسي الهي خود نيز به تذكر در اين باب پرداخته‌اند: «ما مفتخريم كه ائمه معصومين ما صلوات الله و سلامه عليهم در راه تعالي دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه تشكيل حكومت عدل يكي از ابعاد آن است، در حبس و تبعيد به سر برده و عاقبت در راه براندازي حكومتهاي جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد شدند. و ما امروز مفتخريم كه مي‌خواهيم مقاصد قرآن و سنت را پياده كنيم و اقشار مختلف ملت ما در اين راه بزرگ سرنوشت‌ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزيزان خود را نثار راه خدا مي‌كنند.»*

در پايان در مي‌يابيم كه انقلاب اسلامي ايران از بسياري از جهات وامدار نهضت حسيني و مقولاتي نظير شهادت‌طلبي عاشورايي است. در واقع اسلام به عنوان ايدئولوژي انقلاب از سوي امام خميني با مفاهيم عاشورايي آميخته شد و مردمي‌ترين انقلاب قرن بيستم را رقم زد. در اين انقلاب نفي سلطه و مبارزه با بيگانگان از يك سو و شهادت‌طلبي و آزادگي به شيوه‌ي حسيني از سوي ديگر مد نظر امام خميني و مردم مسلمان ايران قرار گرفت. از اين رو نهضت حسيني به عنوان سر منشاء انقلاب، تأثير بسزايي نخست در شكل‌گيري مبارزات عليه رژيم پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي و سپس در جبهه‌هاي جنگ عليه تجاوزگران خارجي به جاي گذاشت.

پي‌نوشت ‌ها:
- امام خميني، شئون و اختيارات ولي فقيه، ترجمه ولايت فقيه از كتاب البيع، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلاميف 1369، ص 61.
- نقش بارز روحانيت در تاريخ معاصر ايران را مي‌توان در نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه، لغو قرارداد 1919، مخالفت با جمهوري‌خواهي رضا شاه، نهضت ملي شدن صنعت نفت، قيام 15 خرداد 1342، كاپيتولاسيون سال 1343، انقلاب اسلامي و .... مشاهده نمود.
- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، ص 179.
-همان، صص 184 ـ 186.
- علي‌اصغر كاظمي، بحران نوگرايي و فرهنگ سياسي در ايران معاصر، تهران، قومس، 1376، ص 128.
- قرآن مجيد، سوره آل عمران، آيات 169 ـ 171.
- صحيفه نور، ج 20، ص 191.
- حميد عنايت، تفكر نوين سياسي اسلامي، تهران،‌ سپهر، 1362، ص 271.
- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121.
-. جمعي از نويسندگان، انقلاب اسلامي و چرايي و چگونگي رخداد آن، قم، دفتر نشر معارف،‌1382، صص 140ـ 137.
- صحيفه نور، ج 15، ص 59.
- امام خميني(ره)، قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني (ره)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، بهار 1373، ص 55.
- صحيفه نور،‌ج 16، صص 69ـ 70.
- مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، 1372، صص 119ـ 121.
- ر. ك: روح‌الله خميني، نامه‌اي از امام موسوي...، ص 181.
- وصيت نامه سياسي ـ الهي امام خميني، تهران، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1379، ص 16.
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي

عزاداری دیگر کشورها

عاشورا در هند

بخش بزرگي از منطقه اوتار پرادش هند كه در قرن هجدهم و نوزدهم ميلادي استان اوده ناميده شد تحت حكومت يك سلسله شيعه ايراني اداره مي‌شد. اين سلسله، از مراسم شيعه كه مهمترين آنها مراسم محرم بود حمايت مي‌كردند. مراسم عاشورا در سراسر اين منطقه برگزار مي‌شد. و سني‌ها و حتي هندوها نيز در آن شركت مي‌كنند . روز عاشورا روز تعطيل رسمي و عمومي هند است. در هند شيعيان با اعتقاد فراوان مراسم عزاداري ماه محرم را بر پا مي‌‌ كنند. در اين مراسم به سخنراني و بيان وقايع كربلا با نثر و نظم مي‌پردازند و به دنبال آن ماتم و مراسم سينه زني اجرا مي‌شود و شبيه كوچكي از آرامگاه امام حسين( ع) كه تعزيه نام دارد و علم‌هايي كه معروف به ييرق برادر او حضرت عباس(ع)‌ است، در اماكن متبركي به نام« امام باره» نگاهداري مي‌‌شود. همه اين‌ها را طي مراسمي دسته جمعي در روز دهم محرم بيرون مي‌آورند. شور مصيبت امام حسين (ع) تأثير روحي فوق العاده‌اي برزنان باقي مي‌گذارد، بطوري كه النگوهاي بلورين خود را مي‌شكنند، سر خود را شانه نمي‌زنند جواهر بر خويشتن نمي‌آويزند و از پوشيدني‌هايي به رنگ روشن خودداري مي‌كنند اين سوگواري گاهي تا اربعين ادامه مي‌يابد. از مجالس عزا در راه‌پيمايي ماتم عزاداري با كوبيدن بر سينه‌هاي‌شان و زدن زنجيرهاي تيغ دار بر پشت و سينه‌هاي برهنه خود و فرود آوردن قمه بر سرشان و نيز عبور از روي زغال گداخته،مجالس عزا را برگزار مي‌كنند. شيعيان نيز تحت تأثير بعضي از مراسم هندوها قرارگرفته‌اند. روشن كردن عود و آويختن حلقه‌هاي گل به علم حضرت عباس (ع) ، ذوالجناح را تبرك دانستن و آتش‌سازي سنتي است. ذوالجناح در ميان شيعيان هند از اهميت خاصي برخوردار است. در روز عاشورا دسته‌هاي عزا به حركت در مي‌آيند و پس از صدمه زدن بر بدنهاي خود به محل هايي كه كربلا نامگذاري شده است مي‌روند و در آنجا شمايل را به خاك مي سپارند.


عاشورا در سنگال

نحوه‌ي برگزاري مراسم عاشورا بين فرقه‌هاي مذهبي با يكديگر تفاوت چنداني ندارند، و تا اندازه‌اي با خرافات آميخته شده‌است . آن‌ها اقدام به برگزاري سخنراني‌هايي در زمينه عاشورا مي‌كنند . مراسم عاشورا در سنگال به شكل سنتي است. براي مثال در شب عاشورا مردم سنگال غذايي به نام كوس كوس كه غذايي است عربي به همراه گوشت گاو ، صرف مي‌كنند . بعضي‌ها عقيده‌دارند كه بعد از غذا بايد بشقاب‌ها را روي سرگذاشت، سپس مراسمي مثل قاشق‌زني كه در زمان قديم در ايران مرسوم بوده‌است برپا مي‌كنند . زنان لباس مردان را مي‌پوشند و كودكان روي صورت خود پودر مي‌پاشند و در روز عاشورا كه در زبان محلي به تنخريب معروف است به رقص و آواز مي‌پردازند و از مردم كوچه و بازار تقاضاي عيدي مي‌‌كنند چون اين روز را روز اول سال و عيد مي‌نامند . مرثيه‌خواني نيز در بين فرقه‌هاي تيجانيه و قادريه تا اندازه‌اي رواج دارد و واقعه عاشورا را از طريق نوارهاي صوتي براي مردم تشريح مي‌كنند و مرثيه‌خوانان معروفي كه واقعه كربلا را به صورت نوار صوتي درآوردند مي‌توان از اين افراد نام برد. روز عاشورا در سنگال تعطيل رسمي است . در سنگال حسينيه ، هيئت و يا فاطميه وجود ندارد و مجالس سخنراني‌هاي روز عاشورا در مساجد انجام مي‌شود


عاشورا درآلباني

كشور آلباني 5/3 ميليون نفر جمعيت دارد كه 70% اين جمعيت را مسلمانان تشكيل مي‌دهند . از اين 70% مسلمان ، 45% آن بكتاش‌ها كه بر امامت اثني عشر بوده و احترام خاصي بر ائمه (ع) قائلند . مراسم دهه محرم و عاشوراي حسيني در خانقاه بكتاشيه در آلباني در جنوب شهر يتوانا انجام مي‌گيرد . در اين ايام ، پيروان آن حضرت به عزاداري و نوحه سرايي مي‌پردازند و بر سينه و سر مي‌زنند . بكتاشي‌ها در اين ده روز ، جهت احترام به امام حسين (ع) آب نمي‌آشامند . بكتاشيه‌ها در روز عاشورا دسته‌جات سينه‌زني و عزاداري ، مراسم ويژه‌اي را تدارك مي‌ببينند ، به طوري كه تلويزيون آلباني اين مراسم ويژه را پخش مي‌نمايد و قابل توجه است كه كليه‌ي مقامات عالي‌رتبه و رئيس جمهور در اين مراسم شركت مي‌نمايند .


عاشورا در چين

كشور چين ، در ماه محرم شاهد عزاداري ايرانيان مقيم اين كشور در سفارت جمهوري اسلامي ايران در پكن است. در اين مراسم كه هرساله برگزار مي شود ،عزاداران به نوحه خواني،مرثيه سرايي و سينه زني مي پردازند .



عاشورا در آلمان

هر ساله مراسم عاشورا در مركز اسلامي هامبورگ با شركت عده كثيري كه شمار‌آن‌ها دو هزار نفر مي‌رسد برگذار مي‌گردد. عده كثيري فقط به عشق امام حسين(ع) و اهل بيت ، روز تاسوعا و عاشورا در مركز اسلامي هامبورگ حاضر مي‌شوند. در روزهاي تاسوعا و عاشورا در مركز اسلامي اغلب مراسم با سخنراني و در آخر عزاداري و سينه زني برگذار مي‌گردد و كم‌تر به خرافات آميخته‌است. در اين روزها خواهران و برادران مسلمان شيعه از شهرهاي اطراف نيز تا 400 كيلومتري در اين برنامه ها شركت مي‌كنند و بعضي از آنها تا صبح در مسجد عزاداري مي‌كنند. قابل ذكر است كه در روز عاشوراي حسيني بعد از زيارت عاشورا و عزاداري، از جمعي در حدود دو هزار نفر پذيرايي به عمل مي‌آيد كه‌كليه هزينه آن را تجار پرداخت مي‌كنند در ضمن سالن مراجعات با پارچه هاي سياه و اطلاعيه مربوط مزين مي‌شود. در تمام مدت برنامه‌هاي سوگواري و قرآن به صورت نوار پخش مي‌شود.


عاشورا در انگلستان

در انگلستان حسينيه‌اي است به نام امام حسين(ع) زير نظر آقاي سيّد مكّي كه بيشتر گردآورندگان آن ايراني و عرب هستند . بسياري از برادران انگليسي مشتاق شركت و حضور در اين حسينيه هستند اما به علت عدم آشنايي با زبان عربي و فارسي ، اين كار برايشان دشوار است .


عاشورادرآذربايجان

مراسم ماه محرم در جمهوري آذربايجان، بين عزاداران از جايگاه خاصي برخوردار است. در «نهرم»، «بنني يار»، «يتوي» و ديگر روستاهاي منطقه نخجوان جمهوري آذربايجان، اين مراسم به شكل دسته جمعي برگزار مي‌شد و هميشه، توجه اهالي ديگر مناطق را به خود جلب مي‌كند. در نظر مردم، امام حسين (ع) به منزله‌ي شهيد، عضو همه خانواده‌هاست. نغمه‌ها، مراثي و قصايدي كه در شان و منزلت ايشان خوانده شده با قصايدي كه در مدح پادشاهان گفته‌اند، تفاوت بسيار دارد. اينها نشانگر احساسات دروني مردم است كه از محبت و اعتقاد به خداي بلند مرتبه، پيامبر و حضرت علي (ع) است. ماه محرم براي مردم آذربايجان آن قدر عزيز است كه صرف نظر از اين كه چه مذهبي داشته باشند، در اين ماه مراسم عقد و عروسي برگزار نمي‌گردد و ساختن خانه جديد را شروع نمي‌نمايند. تا پايان ماه محرم و اربعين حسيني، معمولا خانم ها موهايشان را رنگ نمي‌كنند و لباس هاي نو نمي‌دوزند و خانواده ها، تغيير مكان نمي‌دهند. دهه‌ي اول ماه محرم، مخصوصاً روزهاي تاسوعا و عاشورا از روزهاي مهم عزاداري براي مردم است. چه مرد و چه زن در اين روزها، لباس هاي رنگارنگ مخصوصا لباس قرمز نمي‌پوشند . خانواده هاي مذهبي كه از امكانات برخوردار هستند براي امام احسان مي‌دهند و در خانه‌ها، مراسم مرثيه‌سازي برگزار مي‌كنند. در نتيجه احترام به نيل حضرت علي(ع)‌، بدون در نظر گرفتن گذشت قرن‌ها و تغييرات اساسي در فرهنگ و تحصيلات مردم هنوز هم استفاده از اسامي نظير علي، حسن، علي اكبر، علمدار عباس، علي عباس، ذوا لفقار، فاطمه، زينب، زهرا و سكينه، براي كودكان متولد شده در ماه محرم ادامه دارد. قابل ذكر است كه مراسم ماه محرم در نخجوان از محدوده‌ي يك رسم شيعه خارج شده و به يك مراسم عمومي اسلامي تبديل شده‌است.


عاشورا در ايتاليا

آيين سوگواري محرم حسيني در محل مدرسه ي ايرانيان در شهر رُم و با حضور تعدادي از شيعيان ديگر برگزار مي گردد.در اين مراسم،مداحي و مرثيه خواني و آيين سينه زني برگزار مي شود.


عاشورا در كانادا

مراسم مختلف مذهبي مربوط به محرم در كانادا و در شهرهاي مختلف هر ساله در روزهاي دهه‌ي آغازين ماه محرم و سوگواري حضرت سيدالشهداء (ع) برگزار مي‌گردد. هر گروه شيعه براساس آداب و سنن مرسوم مناسبت‌هاي مذهبي در كشور خويش به برگزاري مراسم مذهبي در كانادا نيز مبادرت مي‌ورزند . البته شكل كلي و عمومي مراسمي كه به شيوه‌ي مشترك ميان شيعيان با مليت‌هاي مختلف انجام مي‌گردد با توجه به مقتضيات محيط، برخي ويژگي‌هاي خود را نيز دارند . برجسته‌ترين ويژگي مراسم عزاداري مشترك در ميان جامعه‌ي شيعيان كانادا برگزاري مجالس سخنراني است. محتواي اين سخنراني‌ها سعي بر اين دارد كه در اين محافل بيشتر به وجه تاريخي و علمي مسئله عاشورا و درس‌هاي تاريخي آن پرداخته‌شود . مراسم عاشورا در كانادا شيوه‌ي مرسوم عزاداري شيعيان يعني سينه‌زني و نوحه‌خواني نيز انجام مي‌گيرد. البته اغلب اين مراسم سوگواري در مكان‌هاي سرپوشيده و مراكز تجمع شيعيان مانند حسينيه‌هاي مختلف برگزار مي‌شود . در پايان مراسم نيز پرچمي را به ياد امام حسين (ع) در برابر شهرداري تورنتو به اهتزاز در مي‌آورند . يكي ديگر از ابتكارات اين كشور تهيه و نصب پوسترهايي در معرفي امام حسين (ع) و قيام عاشورا در وسايط نقليه‌ي عمومي شهر تورنتو است .

غروب غمگين

كاروان محزون نور، در غروب غمگين با پاهاي تاول بسته آهسته راه مي‌پيمايد. آسمان تيره است و با چشمان اندوه بار اين كاروان خسته را نظاره مي‌كند، خورشيد تيره غم‌نامة يك زن قهرمان را مويه كنان مرور مي‌كند، زمين سخت آشفته و اوضاع به‌هم ريخته است، هر يك از فرشتگان چندين نيستان ناله دارند زيرا يگانه حجت خدا در روي زمين با آه سوزناكي به سوي سرنوشت محتوم ـ كه همان شهادت در سرزمين كربلا است ـ به پيش مي‌رود، ابرها بس كه دلگيرند بي‌قرار و با رنگ خونين از اين سو به آن سو مي‌دوند، زمين لرزان، و به قضاي الهي تن در داده است. وگرنه تحمل چنين اندوه سنگين ناممكن است، و نزديك است آسمان از جنايتي كه به وقوع مي‌پيوندد فروريزد. چگونه مي‌توان آن حادثه را به تصوير كشيد كه دست ياراي نوشتن و قلم توان تحرير آن را ندارد.

اين كاروان پر از غصه مي‌رود تا در پهنة هستي عشقي بيافريند كه امام حسين (ع) خداي آن عشق و زينب پيامبر آن است. ايام حج و قرباني است ديگران رفته‌اند تا سنگ و گل را ببوسند و گوسفنداني را در خانة خدا قرباني كنند اما اين ناخداي كشتي عشق مي‌رود تا در پاي عشقبازي سر و عزيزانش را قرباني محبوب كند و حيات جامعة اسلامي را با خون تامين نمايد، زيرا جامعة اسلامي در حال احتضار به سر مي‌برد و نيازش به خون است تا دو باره زندگي‌اش را بازيابد، چه كسي بايد خون بدهد، اكنون كه كسي براي اين قرباني آماده نيست بايد طبيب، و آفريدگار عشق، خود و عزيزانش را در راه هدف بزرگ تقديم كند.

ديگران رفته‌اند تا خانة خدا را طواف نمايند اما امام حسين (ع) آمده است تا در كربلا خدا را ملاقات كند، ديگران رفته اند تا افتخار حاجي شدن را به دست آورند اما او آمده است تا دل را به دست آورد و حركت امام حسين (ع) اين پيام را دارد كه با تكيه زدن شخصي همچون يزيد بر مسند خلافت، حج فلسفه‌اش را از دست داده است.

قربانگاه امام حسين (ع) سرزمين كربلا است، ابراهيم و اسماعيل‌هاي ديگري به اينجا آمده‌اند تا به نداي حق لبيك گويند، ‌ابراهيم بدون قرباني، مدال افتخار «خليل» بودن را دريافت، اما از ديدن چنين صحنه انگشت حيرت بر لب نهاده و احسنت گويان حسين (ع) را مي‌ستايد، چگونه خداي ابراهيم حسين (ع) را برتر از ابراهيم قرار ندهد درحالي‌كه كودك و جوانش را در قربانگاه آورده است.

روز عاشورا مي‌رسد و زمين و زمان بغض در گلو دارند، پيامبر و فاطمه و علي: آغوش گشوده‌اند تا از مهمانان در خون طپيده استقبال نمايند. آه چه دستي بود كه حقيقت را سر بريد و چه تيري كه جرات كرد بر گلوي نازك و سپيد علي اصغر بنشيند گرچه گلوي كوچك علي اصغر پاره شد اما رشتة خونش دامن تاريخ را گلدوزي كرده، زينت آن گشت و اين نا جوان مردي تا ابد براي يزيد و يزيديان باقي ماند، گرچه حقيقت بر سر ني شد اما بلند تر از هميشه نمايان گشت.

زينب از اين پس تنهاست، با كوهي از مشكلات، هر گلي اين همه جفاي خار ببيند پژمرده مي‌شود اما زينب ام ‌المصائب و دست پروردة زهرا است و از مادر اين صبر و رنج كشيدن را به ارث برده است كه اين فرمودة مادر زينب است:

 

صبت عليّ مصائب لو انها                     صبت علي الايام عدن لياليا

 

آنقدر رنج ديده‌ام كه اگر بر روزگار تحميل مي‌شد به شب تيره مبدل مي‌گشت.

از اين پس پيام عاشورا بر دوش زينب است تا بيان كند كه: عاشورا با رنگ خون توأم و با شهادت همزاد است كه اگر شهيد كربلا و خون پاكش نبود، چه كسي در دل سنگرها آلاله مي‌كاشت، تا عطرش فضا را معطر سازد و اگر خون شهيدان نينوا نبود لاله‌هاي وحشي بيابان را چه كسي آبياري مي‌كرد و درخت خشكيدة عدالت را كه سيراب مي‌نمود، اگر خون گلوي اصغر نبود صحراي بي‌رونق انسان از چمن خالي بود و نسيم سحر با كدامين گل خوشبوي راز مي‌گفت و لب به سخن مي‌گشود؟ اگر خون شهيدان دشت حادثه نمي‌بود شمشير بران ظالم را چه كسي مي‌شكست؟ و بالاخره اگر خون نمي‌بود عاشورا از كجا پديد مي‌آمد به راستي كه شهيد علم مقاومت و شهادت ميراث دشنه بردوشان و ابر مردان تاريخ است. شهادت تولدي است زيبا و وصالي كه كابين آن نقد جان است و شهيد كبوتر سبكبال وصال است كه شاخه گلي را براي محبوب به ارمغان مي‌برد، و سنگر شهيد ميعادگاهي است كه عاشق از آنجا به سوي آسمان معرفت اوج مي‌گيرد، و تا بدانجا مي‌رسد كه در وهم نمي‌گنجد. و خون ماية حيات است كه هرگاه از جريان باز ايستد، باعث مرگ مي‌شود در جويبار جامعه‌اي كه در راه ارزش‌ها خون جاري نگردد راكد و فرو بسته خواهدماند از اين روي خوني كه در كربلا ريخت خون خدا نام گرفت تا ارزش آن را به اثبات رساند نمي‌دانم از كجا آغاز بايد كرد؟ صحنة كوتاه كربلا يك مكتب پيام دارد پيامش همانند پيام نمايش عملي‌اي كربلاست، كربلايي كه تاسيسش: «نه فقط بهر ماتم» بلكه: «دانش سراي مكتب اولاد آدم است»

كربلا سرزميني است كه حسين (ع) در آن «سپهسالار» عشق, و زينب قهرمان آن است, اين تاتر مقدس و اين نمايشنامة كه هر سال يك بار به نمايش در مي‌آيد براي چيست؟ آيا براي اين است كه كربلا را در خاطره‌ها زنده كند؛ يا جنبة عاطفي آن را به نمايش بگذارد كه چگونه بر اطفال بي‌گناه ظلم شد؟ قطعا نه! بلكه تكرار يك درس است, درس آزاد زيستن، حرفة آدم بودن, و پيامش اين است كه: «كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم»

اين نمايشنامه‌اي كه هر سال تجديد مي‌شود، پيامش همان پيام عاشوراي سال 61 هجري قمري است. پيامي كه تا انسان هست خواهدبود, پيام آزادي, تجديد ميثاق با آزاد مردان, تجديد عهد با پيام عشق, كه مي‌توان در هر سرزمين كاشت و از جوانه‌هاي آن استفاده برد. پيام عاشورا اين است كه تا يزيد، بيداد، طغيان و ظلم هست, حسين, ظلم ستيزي، دادگري، نيز خواهدبود, و هر روزي كه ظالم و آزاده در افتد، آن روز عاشوراست. و در هر سرزميني كه آرمان حسيني با اهداف پست يزيدي برخورد, همانجا كربلاست و در هر ماهي كه اين پيام، عملي شود همان محرم است كه:

«همه جا خانة عشق است چه مسجد چه كنشت»   

در كربلا مرگ را به تمسخر و بازي گرفتند تا زيستن را به ارمغان آورند. و در آنجا مكتبي تأسيس كردند كه انسان‌ها را به سوي انساني زيستن فرامي‌خواند, گرچه حسين7 را در كربلا به شهادت رساندند ولي از خونش لاله‌هاي عشق روييد؛ و گرچه پرچم ابالفضل را بر زمين افكندند ولي آزادي با رنگ خون ثبت شد و جهان را تحت پوشش قرارداد, يزيد، امام حسين (ع) را نكشت، خود را نابود كرد، زيرا حسين (ع) زنده است, آرمانش بلند، نامش هم‌پاي آفتاب، نوراني و در اوج عظمت؛ و مانند آرمانش بلند است. از اين رو ياد كربلا و زنده نگهداشتن عاشورا زنده نگهداشتن ارزش‌ها و عشق است.

عاشورا رنگ خون دارد، كه رنگ عصيان، طغيان و پيروزي در برابر طغيان است عاشورا طغيان مقدس است در مقابل بيداد، در برابر طغيان خبيث, عاشورا تقابل دو طغيان است كه منطق يكي خون و عشق و منطق آن ديگر، زر, زور, تزوير, فريب و نيرنگ و طغيان در برابر داد و عدل است, يكي از سلالة ابراهيم و طغيانش در برابر بت و بت گري و آن ديگر از سلالة نمرود و طغيانش بر ضد خدا، توحيد, ارزش‌ها و بالاخره هرچه خوبي است, و اين دو جريان ادامه دارد كه:

 

«رگ رگ است اين آب شيرين, آب شو       

 

در خلايق مي‌رود تا نفخ صور»

 

 باز هم عاشورا رسيد كربلاييان كجاييد كه درخت پربار ارزش‌ها تشنه است تا با خون سيراب گردد و با شهادت آذين بندي شود؟

 

سوگنامه غریبی در دیار غریبان

چشمانش را که گشود، موج نگاهش را به دریای نگاه عمه فرستاد. عطر نوازشگر دستان عمه را در هوای ساکت خرابه بویید. غنچه کبودش را از هم گشود و فریادی به بلندی بام‏های دنیا در حنجره‏اش جان گرفت و همچون نجوایی غریب به گوش رسید که: بابا...

ترنم درد آفرین نهیبش پنجه‏ای دردناک شد که بر دل‏ها چنگ انداخت و باران، آشیانه چشمان همگان را با خود شستشو داد. صدای شیون ملائک به گوش می‏رسید. در آن گوشه خرابه، بر پیکر شب، سیاهی سایه افکنده بود و ماه از شرم روی سه ساله دختری، رخ در نقاب کشیده بود. شهر در پس پرده‏های غبار آلود غفلت و جهالت خفته بود که ناگاه فریادی به بلندای تاریخ، چشمان غنوده در بی خبری را بر آشفت، مجسمه ظلم و فساد که در شرارت خود فنا گشته بود، تلاطم شب را به اوج رسانید آن گاه که حیرت زده پرسید: چیست این صدا؟... و پاسخ شنید: سه ساله دختری بابا می‏خواهد. آنگاه خنده‏ای کریه سر داد و جغدان شوم به شب نشسته با او همنوا شدند. طبق نور وارد خرابه شد و عطر بابا فضای جان‏ها را از آن خود کرد.

ملائک آرام گرفتند تا سه ساله دختر به پیشواز طبق رود و جام جانش را با بوسه بر لبان پدر لبریز سازد.

عطر آسمانی پدر را به مشام جان خریده بود و می‏گشت و چشمان جستجوگرش را بر طبق پوشیده دوخته بود. زانو بر زمین نهاد آن گاه که طبق را مقابل چشمانش بر زمین نهادند. صدای تلاوت نور را شنید و نجوای دلنشین بابا...

عمه را نگریست که چشمانش خانه درد بود و زانو بر زمین نهاده بود.

چشم‏ها به او دوخته شده بود و آماده باریدن بود. آه و ناله افلاکیان به گوش می‏رسید و صدای مویه ملائک جان‏ها را به آتش می‏کشید. دست بر پرده نهاد و عمه چشمانش را بست. عطر الهی بابا را از پس پرده شنیده بود و حالا مشتاق دیدار چشمان همیشه سخنگوی بابا... و آن چه دید...

ارکان عرش لرزید و شهر با فریاد جان‏خراش سه ساله دختری غمدیده، از خواب غفلت به درآمد. عطر پاک چشم‏های بابا هوای خرابه را از آن خود کرد و نفس‏ها بوی عشق گرفت. جمله‏اش در سراسر تاریخ طنین انداز گشت: «... یا ابتاه! من ذاالذی خضبک بدمائک؟ یا ابتاه! من ذاالذی قطع وریدیک؟ یا ابتاه! من ذاالذی ایتمنی علی صغر سنی؟...»

لب بر لب خونین پدر نهاد و هرم داغ عاشورا دوباره در تمام لحظه‏های خرابه پیچید. با دستان کوچکش تمام مرثیه‏ها را مقابل دیدگان پدر ورق زد و سوگنامه غریبی را در دیار غریبان به نجوا نشست. دوباره غروب عاشورا زنده شد و دوباره داغ اندوه سنگین‏تر از هر زمان دیگری جان‏ها را نواخت و قلب‏ها را گداخت.

آن گاه که تاول پرخون پاهایش را در معرض دیدگان پدر نهاد، آخرین جرعه‏های عشق را از لبان پدر نوشید و عطر آسمانی پدر را به کام جان خرید و این آغاز صبحی بود با طراوت و روشن در زندگی رقیه سه ساله! صبحی که جان او را پیوندی داد ابدی با جان عاشق پدر، و ملائک شیون کردند و صدای مویه شان در افلاک طنین انداز شد و خرابه شام ماند و نجوای همیشه زنده دخترکی دردمند در هجران دردآلود پدر و شام ماند و شرمندگی‏اش که تا همیشه تاریخ رنج و محنت دختری سه ساله را به دوش خواهد کشید.

عمه ماند و دردی افزون که بار امانت از دستش افتاد و نوگلی نازدانه پرپر شد؛ پیش از آن که عطر روح بخش پدر را دوباره از فضای شهر مدینه بشنود و سر در آغوش رسول الله (صلی‏الله‏علیه‏وآله) بنهد و بغض با او بگشاید... و شام ماند و تمام غصه‏هایش و سوز و غربت دخترکی که همه تاریخ را با ناله‏هایش سوزاند!

زهرا رضائیان

اذان بر مأذنه بیداری

نیم قرن، از غروبِ اندوهناکِ رحلت پیامبر می‏گذرد. آن گاه که رسالت مصطفوی، چون زلال جاری فرات، بر دل‏ها و اندیشه‏ها جریان داشت، زمانی که مردان مرد در رکاب برگزیده خدا، دین او را یاری کردند، کسانی هم بودند که پشت پرده صَلاح ؛ تزویرمندانه سِلاح براندازی اسلام را تیز می‏کردند و مهیای فرصتی ویژه بودند، تا ضربه کینه توزانه خود را وارد سازند.

آنان درصدد کِدر ساختن آبشار زلال اسلام بودند و هنوز کفن پیامبر خشک نشده، آن کردند که نباید می‏کردند.

سران توطئه با هم نشستند  دل و پهلوی عصمت را شکستند

آنان حرمت شکنی را از آن جا آغاز نمودند که سلامِستان هر روز پیامبر بود. از اهل خانه‏ای که رسول خدا بر آنان درود می‏فرستاد که: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة»

عدالت علوی به بند ستم کشیده شد و فاطمه (علیهاالسلام) و علی (علیه‏السلام) و حسن (علیه‏السلام) در تنهایی بی وفایی زراندوزان، جام شهادت را نوشیدند.

و گذر روزها، تاریخ را از زمان زندگانی رسول خدا، دور و دورتر می‏کرد و سال 61 ه . ق فرا می‏رسد، سوّمین امام، روشنی دیدگان پیامبر، رسالت راهبری و پیشوایی مسلمین را بر دوش می‏کشد و از سویی، پس از مرگ معاویه، فرزندش یزید بر تخت خلافت تکیه می‏زند.

تا دیروز معاویه کینه‏اش را به دین با پرده تزویر و ریا می‏پوشاند و عوامفریبانه مردم را به پیروی از خود و مخالفت با برگزیدگان خدا و رسولش، فرا می‏خواند. و این عوامفریبی‏های رذیلانه، روحیه دین مداری و اطاعت پذیری را در نهاد امّت اسلام به ورطه فراموشی و نابودی کشانده بود که آنچنان با روی کار آمدن فرزند معاویه، زمینه کاملاً فراهم بود، که یزید شمشیر هجمه را از رو بربندد.

در واقع تزویرهای پیشین، چونان موریانه، ایمان مردم را از درون خورده بود و تنها از اسلام برای آنان جز ظاهری و پوسته‏ای باقی نگذاشته بود.

آنان چنان بر فرهنگ و اندیشه مردم کار کرده بودند که مردم بیش از اینکه به فکر حفظ دین و ارزش‏های دینی باشند، در اندیشه شکم و جیب و مقامشان بودند و این شد که به راحتی بوزینگان بر کرسی خلافت «انسان کامل» تکیه می‏زدند و بالا و پایین می‏رفتند، و حق در کوچه‏های تنهایی مظلومانه رها شده بود.

یزید همه را به بیعت با خود فرا می‏خواند، حتی حسین بن علی (علیه‏السلام) را!

اگر امام با او پیمان می‏بست، این بیعت «در باغ سبزی» می‏شد، برای یکّه تازی‏های یزید، در مبارزه فرهنگی با اندیشه اسلامی و دین‏داری تا سرحدّ ظاهرگرایی تنزل می‏یافت.

امّا حسین (علیه‏السلام)، پاره تن رسول خدا، تن به ذلّت بیعت نداد، و بقای دین را با خون پاک خود و یارانش امضا نمود.

امام حسین (علیه‏السلام) اذان بیداری را بر مأذنه جهان سر داد و مرگ سرخ را سعادت دین مداران اعلام نمود که: «... لا اری المَوْت الا السعادة»

و با اندیشه شهادت طلبانه او بر فرهنگ سکولار یزیدی در طول تاریخ خط بطلان کشیده شد. و تفکّر عاشورایی، تاریخ را به اقامه نماز دین‏مداری با اقتدا بر نهضت سرخ محرّم فراخواند.

حسین (علیه‏السلام) اذان الرحیل سرداد، امّا گویی در مردم، روح مرگ دمیده بودند.

برق شبتابگون سیم و زرهای بنی امیه، چشم حقیقت نگرشان را کور کرده بود. حتی حرکت‏های محدود و مقطعی آنان نیز در مواجهه با وعده و وعیدهای شیطانی فرزندان امیّه، به سکوت و سکون کشیده می‏شد.

و کاش تنها سکوت و سکون بود، که زرق و برق‏های ابی‏سفیانی آلِ شیطان، آنان را تا به حدی به رذیلت کشاند که بر فرزند رسول خدا شمشیر کشیدند و آب را بر آنان حرام دانستند و به حریم خاندان پیامبر جسارت کردند.

و تنها هفتاد و دو ستاره، در رکاب خورشید شمشیر زدند، و خونین پَر به شفق نشستند. هفتاد و دو دلباخته در مقابل دریایی از تاریکی ایستادند، تشنه‏کام از روشنای حق دفاع کردند، و به کهکشان سرخ شهادت پیوستند، و درجه افتخار دعای حسین را برای خود خریدند.

و ما، از ارتفاعات بلند ایمان و بالندگی، تابناکی این خیزش دینی ـ الهی را از پنجره قرن‏ها و اعصار به تماشا نشسته‏ایم. و صدای امام حسین (علیه‏السلام) را با گوش جان می‏شنویم که به یاری خود، فرامان می‏خواند.

انگشت اشاره اباعبدالله به سمت آنانی است که عاشورا را به باور ایستاده‏اند و زمین و زمان را کربلا می‏دانند؛ به سمت من و تو، به سمت ما. به شرط آنکه به لهجه عشق سخن گوییم، و به تمامیت دلدادگی، ایمان بیاوریم، و به «شهادت» شهادت دهیم، آیات اطاعت از امام را تلاوت کنیم. و امروز حسینی بودن ما در اطاعت پذیری‏مان از ولی فقیه زمان، فرزند فاطمه، سیدعلی حسینی خامنه‏ای، معنی می‏شود.

باید در پی او و همراهش زمینه‏های علمی، فکری، فرهنگی، اعتقادی و اقتصادی را به گونه‏ای فراهم آوریم تا خورشید ظهور از افق آرزوهامان طلوع کند.

و ما دست در دستان علی گونه او پرچم رشادت را در صبح گاه ظهور در حالی که تمام عالم «خبردار» در مقابل این پیروزی عظیم صف کشیده‏اند، تقدیم مولایمان حضرت ولی عصر (عج) نماییم. همان مولا و امامی که منتقم خون خورشید به شفق نشسته کربلاست.

زینب سید میرزایی